عشق وازدواج7

رها کبیری

سلام استاد ...طبق نوشتها این پست معشوق جسم نیست و وصال در اجسام معنی ندارد و معشوق صورتی است روحانی ....

پس اینکه همیشه میگفتند  بارها شنیده ایم که عشق زمینی انسان را به عشق الهی سوق میدهد و لازمه عشق الهی یک عشق زمینی است چه میشوند ..؟؟؟؟؟؟؟؟//
مگر ما باور ندارم که عشق مجنون عشق به لیلی نبود که به خالق لیلی بود تا جایی که وقتی بعد این همه اشک و قغان هر دو را به اشتباه در یک چاه قرار دادند و لیلی و محنون در کنار هم قرار گرفتند ...مجنون در جواب وسوال لیلی که از او پرسیده بود از من چه میخواستی ..؟؟؟؟گفت

شنیدستی که من لیلی پرسم .....من ان لیلای  لیلی مپرسم ..

و اشاره به عشق الهی کرد ...

پس تکلیف این رسیدن به عشق الهی از طریق عشق زمینی چه میشود ..؟؟؟؟

**********************

احمدی نژاد

سلام

ببینید خانم کبیری این جوابی که به مسئله عشق داده می شود یک نوع جواب است که به نظر بنده در عشق زمینی چندان جواب رسا وپاسخ گویی نیست

این جواب در حقیقت وقتی درست است که انسان به قله کمال رسیده باشد و چیزی جز او نبیند وچیزی جز او نخواهد و همه چیز را او بداند .خودش را معشوق را وحتی عشق را ..یعنی در حقیت هیچ چیز جز او نیست که بخواهد مورد توجه قرار گیرد

اما به نظر بنده عشق لازمه اش این نیست که حتما به عشق الهی نسبت داده شود .قبل ترها هم گفته بود که این عشق زمینی با عشق الهی در مبدا ومعشوق وغایت فرق می کند.لذا به نظر بنده همین عشق زمینی را باید خوب درک وتعریف کنیم و هنگامی که بحث از عشق الهی می شود باید بدانیم که داریم در حوزه دیگری بحث می کنیم

یاداشتی هم در سایت عصر ایران دیدم که آنرا در زیر برایتان می آورم

انشاالله در ادامه بحث حدیث هایی را که شهید بزرگوار مطهری به آنها اشاره کرده بود مورد بررسی قرار خواهم داد

*******************

عصر ایران؛ کتایون بناساز- همه می دانند عاشق شدن رکنی مهم در یک ازدواج خوب است. فردعاشق اما به این توهم دچار می شود که محبوب او کامل است.

از سوی دیگر باور کرده ایم  اگر واقعا عاشق باشیم عشق ما تا ابد می ماند و می پاید حال آن که شوربختانه ابدی بودن تجربه عاشقی افسانه است نه واقعیت . تا جایی که برخی از روان شناسان میانگین عمر افکار عاشقانه را 2 تا 5 سال تخمین می زنند.

وقتی دوره عاشقی مسیر طبیعی خود – همان 2 تا 5 سال – را طی کرد ما به جهان واقعیت باز می گردیم وابراز وجود می کنیم و هریک از زوجین خواست های شخصی خود را بیان می کند که احتمالا با خواست های طرف مقابل متفاوت است. مثال بسیار متداول این است:" مرد می خواهد فوتبال بازی کند یا بازی فوتبال را از تلویزیون تماشا کند و زن می گوید تو فوتبال را بیش از من دوست داری. "

کم کم  توهم "یکی شدن " فرو می ریزد و خواست های شخصی هر یک  نمودار می شود. در این زمان دو اتفاق ممکن است روی دهد: یکی این که از هم دور و جدا می شوند و دوم کار دشوار دیگری را آغاز می کنند: یاد می گیرند یکدیگر را دوست داشته باشند اما از این پس بدون سرمستی عشق.

دکتر "دوروتی تنوف"  دوران عاشقی را اساسا عشق نمی داند بلکه معتقد است واژه خیال بافی برای این دوران مناسب است. به عقیده   روان شناس مشهوردیگری – دکتر پک -  هم این عاشقی به سه دلیل واقعی نیست:

- از روی اراده یا با انتخاب آگاهانه نبوده است.   
-  بدون تلاش صورت گرفته است.
 - یگانه هدفی که ما معمولا هنگام عاشق شدن در ذهن داریم پایان دادن به تنهایی مان است.

دوران عاشقی نه روی رشد ما تمرکز می کند و نه رشد و تکامل طرف مقابل مان. به عکس تنها این حس را به ما می بخشد که به هدف رسیده ایم و دیگر نیاز به رشد بیشتر نداریم. زیرا می پنداریم در اوج سعادت زندگی هستیم و تنها آرزوی ما ماندن در همان جاست.

اما اگر این عشق، واقعی نیست پس چیست؟ دکتر پک می گوید: عاشق شدن غریزه ای ژنتیکی و بخشی از رفتار انسان است برای جفت یابی.

شوربختانه هنگامی که امواج عواطف فرو می نشیند و ما دیگربار به دنیای واقعی باز می گردیم اختلافات مان رخ می نمایند. در این هنگام  تنها دو راه را متصور می دانند: اولی محکوم به ادامه زندگی با همسر و دومی: جدایی...

حال آن که پژوهش ها نشان می دهد راه حل سوم و بهتری هم وجود دارد:ما می توانیم تجربه عاشقی را همان گونه که هست یعنی شور و جذبه عاطفی موقت را بپذیریم و از این پس در پی عشق واقعی با همسرمان باشیم. اما این عشق سه ویژگی دارد: اول این که هم عاطفه در آن دخیل است و هم عقل. دوم این که مستلزم اراده و انضباط است و سوم: نیاز به رشد شخصی را به رسمیت می شناسد.

بر خلاف تصور همگانی اساسی ترین نیاز عاطفی ما عاشق شدن نیست بلکه حقیقتا مورد مهر و محبت یکدیگر قرار داشتن است و این همان عشقی است که از عقل و انتخاب برمی خیزد نه از غریزه. به بیان صریح تر عشق حقیقی مادام که " دوران عاشقی" مسیر خود را به پایان نرسانده آغاز نمی شود.


بنا براین زوج هایی که احساس می کنند به ظاهر دوران عاشقی شان به اتمام رسیده  نه تنها نباید ناراحت و افسرده باشند بلکه باید شادمان هم باشند چرا که موسم عشق واقعی و عقلانی فرا رسیده است. این همان عشقی است که فرزانگان(حکما) ما را بدان فراخوانده اند: عشق اختیاری.

عشق اختیاری اما نیاز به آموزش و تمرین دارد زیرا هم چون عشق غریزی بی اختیار و ناآگاهانه و خود به خود سراغ تان نمی آید و این رویایی دور از دست رس نیست و  یک راه حل دارد: این که زبان عشق همسرمان را بیاموزیم.

*در این نوشته از کتاب "5 زبان عشق" – گری چاپمن با برگردان خانم سیمین موحد بهره برده ام.

عشق وازدواج6

در پست قبلی اشاره ای به دیدگاه شهید مطهری در باب عشق شده بود و در آنجا حدیثی هم آورده شده بود
اگر در نرم افزار شهید مطهری  واژه عشق را جستجو کنید عد1099 را به شما نمایش می دهد یعنی این واژه بدون پیشوند ها وپسوندها بیش از هزار مورد در آثار شهید مطهری به آن پرداخته شده است
اگر در پایگاه شهید مطهری واژه عشق را جستجو کنید عدد 986را نمایش می دهد
بهرحال به گمان بنده باید موضوع عشق را در منظومه فکری شهید مطهری شناخت وبا آوردن یک جمله نمی توان به افکار آن بزرگوار پی برد ویا احیانا آنرا مورد نقد وبررسی قرار داد
در  مقاله پست قبلی به احادیثی هم اشاره شده بود
از آنجاییکه وقتی پای احادیث در بحث ها به میان می آید ممکن است بحث به سمت تعبدی بودن وتقدسی پیش رود بهتر است کمی تامل بیشتری داشته باشیم
در اینجا فقط به چند نکته اشاره می کنم
1-همان گونه در صفحه زیر می بینید به حدیث مورد نظربا کلمه -قیل - اشاره رفته است یعنی اینکه این حدیث احتمالا در سند ویا در دلالت مورد خدشه است..فعلا به همین مقدار بسنده می کنم

2-این روایت بنظر می آید به تنهایی مورد استناد شهید مطهری قرار نگرفته است و تنها به عنوان شاهد ویا موید بحث مورد نظر آن شهید فرزانه بوده است در حالیکه در مقاله مورد نظر به عنوان دلیل آمده وتازه سپس به جایگاه شهید و..پرداخته شده است

صفحه زیررا از سایت شهید مطهری برای شما می آورم
. در صفحه ی 116 رهبر نژاد نو از پاسكال نقل می كند:
صفت عقل را از روی خطا از عشق برداشته اند و بدون سبب اینها را ضد یكدیگر نشان داده اند، زیرا عقل و عشق هر دو یك چیز است. عشق یك نوع ریزش افكار است كه فقط در یك طرف جمع می شود بدون امتحان كردن همه ی اینها ولی با وجود این، جز عقل چیز دیگر نیست و نباید آرزو كرد كه اصولاًطور دیگر شود، چه آن وقت وجود انسان یك ماشین نامطبوعی می شد. پس عقل را از عشق جدا نكنیم چون كه جدا
جلد یازدهم . ج11، ص: 409
شدنی نیست.
 شعرا حق نداشته اند كه عشق را «نابینا» شمرده اند (چون عین هدایت و ارشاد و بینایی است ولی نه از نوع بینایی و هدایت و ارشاد عقل) [1]بعد از این باید پرده ی او را از روی چشمهایش برداریم.

 در صفحه ی 117 از افلاطون نقل می كند:
عشق مجازی نمی تواند پایدار باشد زیرا چیزی را دوست می دارد كه بقا ندارد؛ همین كه شكوفه ی جمال پژمرده شد آن عشق به جای دیگر پرواز می كند و سخنها و وعده های خویش را فراموش می كند. اما عشق آسمانی، بر عكس راجع به روح است و دلداده ی یك روح زیبا در تمام عمر خود باوفا می ماند زیرا به چیزی دلباخته است كه ازلی و ابدی است.
ظاهراً مقصود افلاطون از روح زیبا روح انسانی نیست، روح كلی و عقل كلی است، پس غیر عشق عفیفی است كه بوعلی می گوید و خواجه به مشاكله ی نفس عاشق و معشوق تفسیر می كند. به هر حال مولوی می گوید:
عشقهایی كز پی رنگی بود
عشق نبود عاقبت ننگی بود
عشقِ آن بگزین كه جمله انبیا
یافتند از عشق او كار و كیا
از امرسون نقل می كند: یك عقل می تواند هزاران سال فكر خود را به كار برد، لكن به قدر آنچه عشق در یك روز یاد می دهد كسب معرفت نمی كند. ایضاً:
جلد یازدهم . ج11، ص:
410
فقط عشق پاك و حقیقی و صمیمی است كه مردان و زنان را صاحب فضیلت می كند. (موریس دوتی)
یكی از معجزات عشق این است كه ما در دردهای او نیز یك نوع لذت حس می كنیم. عشاق حقیقی، حال فراموشی و بی علاقگی را كه احساس درد را از میان برمی دارد بزرگترین بدبختی می شمارند.
 (ژان ژاك روسو)عشق حقیقی آتش مخربی است كه شعله ی خود را به احساسات دیگر نیز سرایت می دهد و آنها را با یك قوّت جدید زنده می سازد. از اینجاست كه گفته اند عشق، قهرمانها خلق می كند. (ایضاً روسو)همه چیز می گذرد حتی صحبتها و بوسه ها و در برگرفتن ها و سایر تظاهرات عشق جسمانی، اما رشته ی محبت دو روح كه یك بار همدیگر را به آغوش كشیده و در میان امواج اَشكال ظاهری و موقتی یكدیگر را شناخته اند هرگز گسیخته نمی شود. (رومن رولان)
از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر
یادگاری كه در این گنبد دوّار بماند
2. در اسفار ج 3، ص 144، مبحث عشق ظرفا می گوید: و قیل العشق العفیف اوفی سبب فی تلطیف النفس و تنویر القلب، و فی الاخبار: ان اللّه جمیل و یحب الجمال، و
قیل: من عشق و عفّ و كتم و مات، مات شهیداً. در صفحه ی 145 به مناسبت اینكه مدعی است مطلوب حقیقی اتحاد با صورت معشوق است و بعد كه صورت معشوق ملكه ی نفسانی شد و نقش بست، از خودِ معشوق منصرف می گردد زیرا او معشوق بالعرض است نه بالذات، و داستان مجنون را ذكر می كند:
جلد یازدهم . ج11، ص: 411
كان فی بعض الاحایین مستغرقاً فی العشق بحیث جائت حبیبته و نادته: یا مجنون! انا لیلی. فما التفت الیها و قال: لی عنك غنی بعشقك. آنگاه به همین مناسبت، این اشعار عربی را نقل می كند:
انا من اهوی و من اهوی انا
نحن روحان حللنا بدنا
فاذا ابصرتنی ابصرته
و اذا ابصرته ابصرتنا
بعد از اثبات این كه معشوق، جسم نیست و وصال در اجسام معنی ندارد و معشوق صورتی است روحانی موجود در غیر این عالم یعنی در عالم خودِ نفس، نه عالم عقل علی الظاهر- هر چند از مباحث مُثُل برمی آید كه معشوقْ عقول است- به هر حال در آخر، این اشعار را می آورد:
اعانقها و النفس بعد مشوقة
الیها و هل بعد العناق تدانی
و الثم فاها كی تزول حرارتی
فیزداد ما اُلفی من الهیجان
كأنّ فؤادی لیس یُشفی [2]غلیله
سوی ان یُری الروحان متحدان

[1] [عبارت داخل پرانتز از استاد شهید است. ]
[2] . یُروی (ظ) .

عشق وازدواج5

رها کبیری

سلام استاد ...

پس شما قبول دارید که عشق قبل از ازد.اج مثل اتش زیر خاکستر است ....پس نمیشود این اتش را انکار کرد گاهی این اتشی که در زیر تلی از خاکستر است بیشتر گرم میکند تا ان که در زیر خاکستر هم نیست ..!!پس تکلیف چه میشود ..اینکه با مخفی کردن ان در زیر اورای از خاکستر منکر ان شد ...ظاهر را میشود نشان نداد اما در باطن ایا میشود برای همیشه کتمان کرد و مخفی کرد تکلیف این سرگردانی دل چه میشود ...؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

*******************************

احمدی نژاد

سلام خانم کبیری

در مقاله زیر کمی در پی پاسخ گویی به پرسش شما تلاش شده است.البته مطالب آنرا تایید ویا رد نمی کنم ودر بحث های آینده نظر خودم را کامل تر عرض خواهم کرد انشاالله

نشانی مقاله در صفحات هست می توانید به اصل و کامل مقاله مراجعه نمایید

*****************************

عشق و ازدواج

با توجه به مطالبی که درباره‌ی ماهیت عشق، اقسام و راه‌های علاج آن بیان شد، این حقیقت به اثبات می‌رسد که عشق و ازدواج همیشه با یکدیگر تلازم ندارند یا نباید همیشه با هم تلازم داشته باشند؛ در بعضی از موارد، عشق ممکن است زمینه‌ساز یک ازدواج موفق باشد؛ ولی غالباً انتخاب‌هایی که بر اساس احساس صورت می‌پذیرد، موفقیت آمیز نیستند و آن‌چه در آیینه واقعیت‌هایی اجتماعی منعکس شده و در قالب آمار هویدا است، نشان می‌دهد که شکست در

کتاب زنان » شماره 27 (صفحه 248)

ازدواج‌هایی با زمینه‌ی عشق‌های گذرا و موقت، بیشتر از ازدواج‌هایی است که بر اساس تعقل پایه‌ریزی شده‌اند.

اگر ازدواج با معشوق، «غیر مشروع»، «ناممکن یا غیر عاقلانه» باشد، با صبر و ثبات و کتمان عشق می‌توان از آن گذر کرد و به مطالب عالی و متعالی بالاتر از عشق و معشوق دست یافت. در روایات آمده است:

«من عشق و کتم و عف و مات مات شهیداً» (رک. مطهری، 1374: ص74). هر کس عاشق شود و عشق خود را کتمان کند و در آن حال بمیرد، شهید مرده است.

تحلیل این حدیث، ما را به این واقعیت می‌رساند که فرد عاشق کتوم و عفیف، مقام شهید را دارد و اگر در تمام مدت عمر خود در عشق بسوزد، هم‌چون شهیدی است که در بین مردم می‌نشیند، بر می‌خیزد و راه می‌رود، ولی روحش در نزد خداوند روزی می‌خورد.

توجه به مقامات و ویژگی‌هایی که در قرآن و روایات برای شهید برشمرده شده است، نشان می‌دهد که شهید زنده‌ی حقیقی است و نیز فرد عاشق که با کتمان و عفاف، عشق خود را پاک و مطهر نگه داشته است، زنده دل است و در حالی‌که بسیاری از مردم، مردگانی زنده می‌نمایند، عاشق زنده‌ای است که در لحظه لحظه‌ی حیاتش از دستان رزاق خداوند روزی می‌خورد و روزی‌های معنوی‌ای که به عاشق کتوم و عفیف می‌رسد، روزی‌هایی است که از مقام «عنداللهی» نازل می‌شود. مسلم است که باور چنین حقایقی سبب می‌شود که هر کسی آرزو کند که به مقامی نایل آید که در عشق مکتوم و عفیف وجود دارد؛ مقام چنین فردی از شهدای معمولی نیز بالاتر می‌رود؛ اگر بمیرد، اجر شهید را دارد و اگر زنده باشد، هم‌چون شهیدی است که راه عمل برای وی بسته نیست و می‌تواند با ارتزاقی که از مقام عنداللهی برای وی حاصل می‌شود، روز به روز بر مقامات، حسنات و درجات خود بیفزاید.

البته این سخنان به این معنا نیست که عشق را نشانی برای شناسایی همسر قرار ندهیم، بلکه گاهی عشق از باب «کاشفیت» برای انتخاب همسر، راهنمای خوبی قلمداد می‌شود و به تعبیر دیگر، عشق گاهی سنگ نشانی برای ازدواج است؛ ولی اگر دلایل عقلی و شرعی برای ازدواج با معشوق جمع نباشد، کتمان و عفاف در برابر عشق می‌تواند غنایمی بسیار بالاتر از وصال ظاهری

کتاب زنان » شماره 27 (صفحه 249)

معشوق، نصیب شخص عاشق بنماید.

الف) عشق، زمینه‌ساز ازدواج

در ازدواجی که زمینه‌ی آن عشق است، باید مراقبت‌های ویژه‌ای اعمال شود. در ابتدا به سه نکته از نکاتی که سبب حساسیت و موقعیت ویژه‌ی این نوع ازدواج‌ها است، اشاره می‌شود:

نکته‌ی اول: عشق نوعی پدیده روحی است که قرار و آرام را از عاشق باز پس می‌ستاند؛ ولی زندگی خانوادگی همانند منشوری است که دارای ابعاد بسیار فراوان است و هرگز نمی‌توان صرفاً با تکیه بر این پدیده و حالت روحی، بنیاد زندگی متعالی و هماهنگی را بنا نمود؛ بلکه برای کسب موفقیت، باید اخلاق، دیانت، تعقل و سایر ارزش‌ها را نیز در خدمت عشق گرفت. تکیه و اعتماد بر عشق و غفلت از سایر عوامل موفقیت در زندگی، سبب می‌شود تعادل و توازن از بنیاد خانواده باز ستانده شود و استعدادهای مختلف به تناسب رشد نکنند و این زندگی ناموزون اندک اندک دچار مشکل شود.

نکته‌ی دوم: عشق دارای حالات نوسانی فراوان است و به تعبیر شاعر، هفتاد و دو دیوانگی در بردارد و اگر بنا باشد هر یک از طرفین عشق، جهت‌گیری‌های خود را بر اساس حالات نوسانی عشق تنظیم کنند، اندک اندک در روابط ایشان اختلالاتی حاصل می‌شود و هماهنگی و نظم خانواده مخدوش می‌گردد؛ زیرا افراط و تفریط در هر یک از ابعاد زندگی حتماً زیان‌هایی را در پی خواهد داشت.

نکته‌ی سوم: یکی از خطراتی که ازدواج مبتنی بر عشق را تهدید می‌کند، این است که عشق، چشم و دل عاشق را بر عیوب معشوق ببندد. علی‌ابن‌ابی‌طالب (ع) می‌فرماید: «من عشق شیئاً أعشی بصره و أمرض قلبه» (نهج‌البلاغه، خطبه 107)، هر کس چیزی را در حد عشق دوست داشته باشد، چشمش نابینا و دلش مریض می‌شود. عشق نه تنها عیب را می‌پوشاند، بلکه حتی عیب را حسن جلوه می‌دهد.

اگر در کاسه‌ی چشمم نشینی به جـز از خوبـی لیلی نبینی

(وحشی بافقی)

کتاب زنان » شماره 27 (صفحه 250)

«یکی از آثار عشق این است که هر جا پرتو افکند، آن‌جا را زیبا می‌کند و یک ذره حسن را خورشید، بلکه سیاهی را سفیدی و ظلمت را نور جلوه می‌دهد. عشق مانند علم نیست که صد درصد تابع معلوم باشد، بلکه جنبه‌ی داخلی و نفسانی عشق بیشتر از جنبه‌ی خارجی و عینی آن است و میزان عشق تابع میزان حسن نیست؛ بلکه بیشتر تابع میزان استعداد و مایه‌ی عاشق است و در حقیقت عاشق دارای مایه و ماده و آتش زیر خاکستر است که دنبال بهانه و موضوع می‌گردد و همین که احیاناً به موضوعی برخورد می‌کند و توافقی دست می‌دهد (و هنوز رمز این توافق کاملاً به دست نیامده و لذا بعضی گفته‌اند عشق بی‌دلیل است)، آن قوه‌ی داخلی تجلی می‌کند و به اندازه‌ی توانایی خودش حسن می‌سازد نه به آن اندازه که محبوب است» (مطهری، 1374: ص46).

فردی که صرفاً با تکیه بر عشق ازدواج می‌کند، با توجه به این‌که ازدواج به همان اندازه که دارای جنبه‌های عاطفی است، دارای واقعیت‌های عینی و خارجی نیز هست، ناگهان با حقایق سختی روبرو می‌شود. اگر شعله‌های عشق در اثر گذشت زمان یا در اثر ارضای غریزه‌ی جنسی یا اتحاد روحی فروکش کند، عاشق و معشوق باید از ظرفیت صبر و بردباری و گذشت بالایی برخوردار باشند تا در برابر واضح شدن واقعیت‌ها به حالت‌های نامطلوبی نظیر سرخوردگی و افسردگی یا عدم ارضای روحی، خشونت و... دچار نشوند؛ لذا در حین عشق باید با پدیده ازدواج با احتیاط و احتساب جمیع جوانب، برخورد کرد. اگر عشق، موقت و مادی باشد، در ازدواج غیر عاقلانه‌ی مبتنی بر آن، مشکلات بسیار فراوانی حاصل می‌شود. «جوانی که از دیدن رویی زیبا و مویی مجعد به خود می‌لرزد و از لمس دستی ظریف به خود می‌پیچد، باید بداند جز جریان مادی حیوانی در کار نیست و این‌گونه عشق‌ها به سرعت می‌آید و به سرعت می‌رود و قابل اعتماد و توصیه نیست و خطرناک و فضیلت‌کش است و تنها با کمک عفاف و تسلیم نشدن در برابر آن است که آدمی سود می‌برد» (مطهری، 1374: ص52).

در هر حال، عشق به همان اندازه که می‌تواند سنگ نشان ازدواج مطلوب و پایدار باشد، سنگ نشان یک امتحان بزرگ الهی است و با صبر و عفاف در آن می‌توان موفق شد.

کتاب زنان » شماره 27 (صفحه 251)

ب) عشق، پیامد ازدواج

یکی از اصلی‌ترین اهداف ازدواج، وصول به نوعی سکون و آرامش تکوینی است که در اثر آمیزش روح و جسم زن و مرد حاصل می‌شود. این نوع سکون و آرامش نیز نتیجه‌ی حصول مودت و رحمت بین زوجین است. قرآن کریم در این‌باره می‌فرماید: «... و من آیاته ان خلق لکم من انفسکم ازواجاً لتسکنوا الیها و جعل بینکم مودة و رحمة...» (روم، 21)، «و از نشانه‌های او این است که برای شما از جنس شما، همسرانی قرار داده تا بدان‌ها آرام گیرید و بین شما و ایشان، مودت و رحمت قرار داد.»

در روایت آمده است که روزی فردی نزد رسول خدا (ص) آمد و گفت: یا رسول الله(ص) تعجب می‌کنم، مرد و زنی که هرگز یکدیگر را ندیده و نشناخته‌اند، هنگامی که بین آن‌ها مناکحتی پدید می‌آید و یک روز با یکدیگر صحبت می‌کنند، چنان یکدیگر را دوست می‌دارند که گویی دوستی‌ای عظیم‌تر از آن وجود ندارد. رسول خدا (ص) فرمود: این امر از سوی خداوند متعال است و آن‌گاه آیه‌ی اخیر را به عنوان استشهاد بر این معنی ذکر فرمود (خزاعی نیشابوری، بی‌تا: ج15، ص234).

در بسیاری از تفاسیر، این روایت ذیل آیه شریفه‌ی فوق نقل شده است (نک. قربانی لاهیجی، 1374: ج5، ص254).

با تأمل و نظر در آیه شریفه‌ی فوق و نیز با دقت در مفاد آیاتی که در قرآن در این‌باره آمده است و با توجه به اخبار و احادیث مفصلی که در این رابطه وجود دارد، می‌توان دریافت که پدیده آرامش و سکونی که بین زوجین به واسطه‌ی پیوند مناکحت و ازدواج رخ می‌دهد، یک جعل الهی است؛ به تعبیر دیگر محبتی که از این طریق بین زن و شوهر حاصل می‌آید، نوع خاصی از محبت است که با هیچ‌یک از دیگر اسباب ایجاد محبّت تداخلی ندارد و خاستگاه این آیات و جعل الهی، مودت و رحمتی است که بین زن و شوهر پدیدار می‌شود.

در المیزان آمده است: «از آن‌جا که هر ناقصی مشتاق کمال و هر محتاجی مایل به زوال حاجت و فقر خویش است، یکی از دو جنس به سوی جنس دیگر حرکت می‌کند و چون بدان رسید آرام می‌شود و این همان رغبت و شهوتی است که در هر یک از دو طرف به ودیعه گذاشته

کتاب زنان » شماره 27 (صفحه 252)

شده است. کلمه‌ی مودت نیز به معنای محبتی است که اثرش در مقام عمل ظاهر می‌شود و در نتیجه نسبت مودت به محبت، همانند نسبت خضوع به خشوع است... رحمت نوعی تأثیر نفسانی است که نسبت به محرومی که کمال ندارد و محتاج به رفع نقص است، در دل پدید می‌آید و صاحب رحمت را وادار می‌کند به این‌که در مقام امداد برآید و فرد محروم را از محرومیت نجات داده و نقصش را مرتفع سازد» (طباطبایی، 1363: ج17، ص521).

آن‌چه که از مذاق شریعت و استقرای واقعیت‌ها مستفاد است، آن است که نوعی رحمت و مودت که مخصوص علقه‌ی زوجیت است، به واسطه‌ی نوعی جعل طبیعی و تکوینی در تناکح بین زن و مرد رخ می‌دهد. آن عواملی که سبب ایجاد نوعی علقه طبیعی بین زن و شوهر می‌شود، هر چند لازم‌اند، ولی هرگز کافی نیستند و باید به دو واقعیت دیگر در عرض این علاقه‌ی طبیعی توجه شود تا محبت بین دو همسر عمیق و پایدار شود. یکی از آن واقعیت‌ها، تلاش برای زوال عوامل مخرب عشق و علاقه‌ی همسران به یکدیگر است و واقعیت دیگر تلاش برای تمهید زمینه‌هایی است که علاقمندی همسران به یکدیگر را به لحاظ کیفی و کمی، وسعت و ژرفا می‌بخشد؛ زیرا علاقه‌ای که به واسطه‌ی زوجیت حاصل می‌شود، اگر در معرض عوامل مختلف و مخرب قرار گیرد، اندک اندک و در مسیر زمان، در معرض پوسیدگی قرار می‌گیرد.

عشق وازدواج4

رها کبیری

سلام استاد ...خوندم خیلی جالب بود ...

شاید درست باشه که مهرورزی در یک زمینه دلیل مهر ورزی میشه در زمینه های دیگراما خیلی دلچسب نیست ..مثل اینکه یک زن نیاز داشته باشه به شنیدن یک جمله پر از احساس بعد مرد برایش ماشین را از پارکینگ در بیاورد و ببرد بنزین بزند و اماده کند تا زن سردش نشود ...این خیلی خوب اما هر چیزی در جای خودش میتواند این وابستگی را به هم گره بزند که در هر زمینه های متقابل باشه ..وگرنه بعد از مدتی انگیزهای ابراز عشق از بین میرود ..گاهی ادمها نیاز دارند به شنیدن دانسته هایشان ..و گرنه خداوند 124 هزار پیامبر بر بشر نازل نمیکرد که بگوید درست باشید و ایمان داشته باشید و اصل داستان یکی است و تکرار برای این است که انسان دوست دارد تکرار شود تمام چیزهای دوست داشتنی مثل کلام الهی یا کلام عشق ....

خداییش استاد پیر شدیم و باز نفهمیدم در مورد عشق چی درست چی درست نیست !!

****************

احمدی نژاد

سلام

قبل ترها هم خانم قانع فرد پرسش هایی را مطرح فرمودند

برای اینکه کمی از ابهام بحث رفع شود نظر خودم را در مورد پرسش های زیر بطور اجمال عرض می کنم تا ان شاالله بطور تفصیلی به آنها بپردازم

-عشق و ازدواج چه رابطه ای با یکدیگر دارند؟

عشقی که بعد از ازدواج بوجود می آید آن عشق کامل معهود نیست..آن تپش های قلب ...رازآلودگی..حیا وشرم ها....حادثه غیر مترقبه....آن عشق که به قول حافظ  نشانی ها دارد

اما عشق بعد از ازدواج یک دوست داشتن سالم وصحیح است که این هم از نعمت های بزرگ پروردگار مهربان است و..

2-عشق قبل از ازدواج با همسر فعلی ویا غیر همسر فعلی چگونه است؟

ممکن است انسان عاشق کسی شود و این عشق هم با ازدواج سرانجام یابد و در بسیاری از موارد عشق با ازدواج سرانجام یکی ندارند واین باعث شده که عده زیادی به اشتباه گمان کنند عشق یعنی نرسیدن....و اشتباه بزرگ تر عشق یعنی داشتن معشوقه ممنوعه..اینجا خیلی سخن دارم ...تا بعد

3-آیا عشق با ازدواج ازبین می رود ویا محکم تر می شود ؟

عشق یک آغاز واوج دارد ویا زمان پایداری اگر ازدواجی با عشق شروع شد هیچگاه از بین نمی رود بلکه در زندگی روزمره ودر تلاتم زندگی وخوشی ها ورنج ها جلوه های گوناگون خود را به عاشق ومعشوق نمایش می دهد واین زندگی است که شاید در روستاهای ما یافت شود ولی در  محیط های پر طمطراق کمتر یافت می شود

4-آیا می توان بعد از ازدواج به عشق قبل از آن پای بند بود؟

اگر با کسی که عاشق یکدیگر بودید به هر علتی سرانجام کار به ازدواج سر انجام نیافت و مرد وزن به ازدواج افراد دیگری در آمدند دین واخلاق می گوید که به قرارداد الهی وعرفی جدید باید پای بند بود..از عشق گذشته فقط خاطره می ماند وبس

دل را به مسلخ عشق بردم چه سود

خنجر بر خاطره ها کارگر نیست

5-آیا زن ومرد ممکن است بعد از ازدواج عاشق فرد دیگری غیر از همسر خود شوند؟ ویا این فقط هوس و شهوت است؟

جواب این پرسش  بسیار سخت ومشکل است و هنوز به جمع بندی مشخصی نرسیده ام..یعنی به جواب رسیده ام  ولی از آن جهت که مسئله دارای صورت ها و فرض های گوناگونی است بهتر است فعلا بماند برای بعد.....بین مخاطبین ودوستان وبلاگ به گمانم همگی ویا قریب به اتفاق در این مورد مخالف نظر  بنده باشند

لذا شاید جواب ندهم بهترباشد

6-عشق قبل از ازدواج بین عاشقان پایدارتر است ویا عشقی که بعد از ازدواج بین همسران بوجود می آید

هر کدام به شکل ونوع خودش پایدار است ولی در ظاهر عشق بعد از ازدواج پایدارتر است ..ولی عشق قبل از ازدواج هیچ گاه از بین نمی رود و مثل آتش زیر خاکستر می ماند که اگر با دین واخلاق بااین پدیده رودرو نشویم زندگی های بسیاری  به آتش  کشیده خواهد شد

7-آیا اصولا عشق بعد از ازدواج داریم ویا فقط دوست داشتن بعد از ازدواج هست وعشق مربوط به قبل از ازدواج است؟

 معتقدم عشق قبل از ازدواج اگر -با توجه به تمام مسائل عرفی واخلاقی ودینی که باید همگی را بعد توضیح دهم-عشق تر است تا عشق بعد از ازدواج .یعنی ما بعد از ازدواج دوست داشتن را داریم  وحتی عشق ..وبه بیان دیگر اگر عشق به ازدواج منتهی شد که هماه عشق است ولی اگر ازدواجی بعدها به عشق انجامید این هم عشق است ولی با عشق قبل از ازدواج حداقل درهیجانات جنسی وروحی فرق می کند ودر مرتبه پایین تری هست گرچه ممکن است از نظر شرع وعرف در جایگاه بالاتری قرار داشته باشد

**************

این نظرات شخصی بنده است ولزوما دید گاه دینی نیست .......لذا اگر اشتباهی در آنها می بینید حاضر به شنیدن و تصحیح هستم..گرچه  متاسفانه خیلی دیر از نظرم برمی گردم


عشق و ازدواج3

رها کبیری

سلام استاد

...چقدر ایشون زیبا بیان کرده بودند ...راست میگوند بیشتر ازدواجها میشوند طلاقهای ثبت بشده ....و زندگی ها میشوند قرارداد ....این درد پنهان جامعه است که همه لبخند میزنند و میگئویند که ما خوشبختیم در حالی که زندگی بر اساس عشق نیست و بعد با افتحار باد در غبغب مباندازیم که امار طلاق در ایران کمتر از مثلا امریکاست ..اما نمیدانیم این امار ها درست نیست چرا که در مثلا امریکا کسی بخاطر دل پدر و مادر بخاطر حرف مردم ..بخاطر ایمکه فامیل با چه دیدی به او مینگرند زندگی نمیکند .....ایشان درست میگویند ....بدون عشق زندگی برای خودش غذابی است ....

سمانه قانع فرد

آخر نفهمیدیم کدام مورد از نظر شما خوبه!
سپاس

-----------------------------------------

احمدی نژاد

مطالعاتی در این زمینه دارم ولی بیشتر در این بحث به تفکرات وتجربیات شخصی خودم متکی هستم

به بخش پایانی این مقاله دقت کنید نام نشریه وشماره آن در متن موجود است.

البته نمی خواهم مطلب زیر را تایید یا رد کنم فقط می خواهم عرض کنم حتی در جامعه های آماری کوچک هم می توان به نکات جالب وقابل تاملی دست یافت

سیر تحول‌ عشق‌ورزی در زنان و مردان با همدیگر متفاوت است.که این تفاوتها به شرح زیر است:

1-مطابق منحنی 1 مردان در مقایسه با زنان،زندگی زناشویی را با عشق شدیدتری‌ شروع می کنند،اما زنان این عشق را در طول زندگی بیشتر حفظ می‌کنند.

2-مطابق نمودار 2 زنان زندگی زناشویی را با صمیمیت بیشتری شروع می‌کنند و در مرحلهء ازدواج که هنوز فرزندی ندارند در مقایسه با مردان صمیمیت کمتری ابراز می‌دارند و در دورهء فرزندپروری آن‌را بیشتر افزایش می‌دهند.درحالی‌که میزان صمیمیت مردان تقریبا سیر نزولی دارد.این منحنی در زنان شکل‌ U دارد،ولی در مردان به این شکل نیست.

دانش و پژوهش در روانشناسی » شماره 30 (صفحه 17)

3-شوریدگی زنان در مرحلهء نامزدی بالاتر از مردان است،اما از دورهء عقد به بعد در مقایسه با مردان سیر نزولی بیشتری دارد(نمودار 3)شکل این منحنی در هیچ‌یک از زوجین به شکل‌ U نیست.داده‌ها نشان می‌دهد که اگرچه سطح شوریدگی در آغاز ازدواج در مردان بیشتر از زنان است،اما سطح شوریدگی در مراحل بعدی ازدواج در زنان بالاتر از مردان است.

4-زن و مزد عشق را با سطح یکسانی از تعهد شروع می‌کنند(نمودار 4)و در زنان بعد از دوران ازدواج به‌شدت افزایش می‌یابد و در مردان پس از دوران عقد تقریبا ثابت‌ می‌ماند.سطح تعهد زنان نسبت به همسر بعد از ازدواج و تولد فرزند در مقایسه با مردان به‌شدت افزایش می‌یابد.به‌طورکلی می‌توان نتیجه گرفت که عشق‌ورزی در زنان‌ در مقایسه با مردان از ثبات بیشتری برخوردار است.

تبیین دلایل این تغییرات و تحولات پیچیده است و فقط در مقام فرضیه‌پردازی‌ می‌توان گفت در جامعهء ما حفظ زندگی زناشویی برای زنان مهمتر از مردان است و زن‌ سعی دارد با مهارت تمام عشق ایجاد شده را در بعد تعهد،صمیمیت و شوریدگی بالا ببرد.

به‌طورکلی از این یافته‌ها می‌توان نتیجهء احتمالی را گرفت که زنان عشق را بهتر با عقل می‌آمیزند و با احتیاط بیشتری انتخاب می‌کنند و در طول دوران زندگی درصدد هستند که آن‌را حفظ کنند.مردان با عشق شدیدتر شروع می‌کنند،اما به دلیل وابستگی‌های‌ خارج از خانواده از قبیل کار و شغل به مرور سطح آن‌را کاهش می‌دهند.بین عشق‌ورزی‌ در زنان و مردان همبستگی مثبت و معنادار وجود دارد.یعنی هرقدر احساس عشق‌ورزی‌ در زنان یا مردان افزایش یابد عشق‌ورزی در همسر او افزایش خواهد یافت.هرچند این همبستگی‌ها معنادار است،اما حد اکثر ضریب همبستگی مشاهده شده در ابعاد عشق‌ورزی بین زنان و مردان در بعد صمیمیت است(جدول 3).شاید بتوان توجیه کرد.بنا به‌نظر آنها عشق‌ورزی و صمیمیت یک امر متقابل است.صمیمیت،محبت و دوستی‌ رفتاری است که می‌تواند رفتار عطوفت‌ورزانه را در دیگران خیلی زیاد نیست،شاید علت این‌ امر آن باشد که عشق‌ورزی یک امر صددرصد متقابل بین یک زوج نیست.چنانچه‌ عشق‌ورزی یک امر کاملا متقابل بود شدت ضرایب همبستگی قاعدتا بیشتر از این‌ می‌شد.از سوی دیگر می‌توان استدلال کرد که عشق‌ورزی در هر بعد آن از سوی یک‌

دانش و پژوهش در روانشناسی » شماره 30 (صفحه 18)

زوج موجب عشق‌ورزی از سوی همسر در همان بعد نمی‌شود،بلکه ممکن است‌ موجب رشد در بعد دیگری از عشق‌ورزی گردد،مثلا ابراز شوریدگی در مردان ممکن‌ است موجب رشد احساس صمیمیت و تعهد در زنان شود یا ابراز صمیمیت و تعهد در زنان موجب احساس رشد تعهد در مردان شود.یافته‌های این پژوهش‌ها می‌تواند راهگشای مطالعات جدید دربارهء عشق باشد تا با طرحهای آزمایشی،مداخلات درمانی‌ مناسب را برای تقویت عشق‌ورزی در زندگی زناشویی و کاهش مشکلات آن تدوین کرد.

عشق وازدواج2

 

یکی از دوستان مطلب خوبی را فرستاده اند که بخشی از آن را در زیر با یکدیگر می خوانیم

حالا شما ببینید در همین عصر خودمان، در همین عصر جدید که داعیه دار پیشرفت و تمدن و تکنولوژی است چه بسیار پیوندهایی را دیده یا شنیده ایم که دلیلی جز عشق داشتند، حالا هرچند بعد از ازدواج عشقی به فراخور موقعیت ایجاد شود اما عامل محرک پیوند، از دل برنخاسته..
این را هم خودم میدانم که عشق، آن هم عشق هایی که چشم ها را کور میکنند و از این خزعبلات که زیاد شنیده ایم برای شروع زندگی مشترک اصل نیست...عشق در این نوشته به معنای کششی قلبی برای بودن با کسی ست که حاضر به تقسیم همۀ داشته هایت با او هستی.

پی نوشت یک: دوست دارم نظر شما را هم بدانم..
پی نوشت دو: نگارنده هیچ تضمینی نمیدهد که روزی در دام این بی عقلی محض نیفتد

............

*****

با سلام

اجمالا با شما موافقم

گاهی عشق آغاز می شود

ولی در بی سرانجامی می ماند ..همان جاده بی انتها ...همان نرسیدن ها.....در برخی سیگار کشیدن ها وافسردگی ها..در برخی از خورد وخوراک افتادن و تا حد جنون وخودکشی..در برخی شکفتن اسعداد شعر وغزل و....

گاهی عشق آغاز می شود

 ولی نهایت اوج وپروازش به ازدواج ودوست داشتن منتهی می شود یک زندگی سالم در کنار همسر وفرزندان ..این البته چیز کمی نیست...

گاهی عشق دروغین آغاز می شود

ولی بعد از ازدواج در برخورد با اولین تهیدستی زوجین همه شعر ها وحرف های قشنگ قشنگ رنگ می بازند و زندگی واقعی چنان رخ می نمایاند که ..چاره ای جز خراب کردن این خیال نمی ماند خانه ی عشقی که بر روی سراب بنا شده باشد جز حرمان وپشیمانی هیچ عایدی ندارد

گاهی ازدواج شروع می شود

اول هیچ نبود جز یک قرارداد اجتماعی و یا یک نیاز عرفی ...نمیدانم شاید برآوردن آرزوی پدر ومادری که دختر وپسرشان را در رخت دامادی ببینند ..ویا اینکه همه دانشجویان هم سن وسال بالاخره ازدواج کرده اند و اگر مورد مناسبی است چرا جواب رد بدهیم ویا اگر دختر خوبی است چرا ازدواج نکنیم

این ازدواج بی عشق که نهایتش با یک دوست داشتن همراه است ..کم کم جای خود را به دوست داشتن می دهد..عشق بوجود می آید ولی به نظر بنده این عشق آن عشق زمینی معهود نیست

گاهی ازدواج شروع می شود

ولی در همان ازدواج می ماند..روز مرگی ها ویا همان طلاق های پنهان ..بخاطر بچه ها واینکه در هفت پشت ما طلاق نبوده روزها را به شب وشب ها را به روز رساندن....مسافرتی ومهمانی و..کمی از این بد گفتن و کمی....

عشق وازدواج1

در این مورد به دلیل مهم بودن بحث سه نکته را به عنوان پایه وپیش فرض در نظر می گیرم

الف-بحث ما در عشق زمینی است

ب-صریح و آشکارا بحث خواهم کرد.به دور از جنجال ها و تکرارها

ج-بحث ازدواج و عشق دارای ابعاد وحوزه های مختلف است به همین سبب ناگزیر از بحث های پیرامونی هستیم.بنابراین ممکن در بعضی اوقات کمی از بحث اصلی دور شویم واین دور شدن و نزدیک شدن با التفات وتوجه به اصل بحث است

در این بحث پرسش های متفاوتی را می توان طرح کرد

1-عشق و ازدواج چه رابطه ای با یکدیگر دارند؟

2-عشق قبل از ازدواج با همسر فعلی ویا غیر همسر فعلی چگونه است؟

3-آیا عشق با ازدواج ازبین می رود ویا محکم تر می شود ؟

4-آیا می توان بعد از ازدواج به عشق قبل از آن پای بند بودن؟

5-آیا زن ومرد ممکن است بعد از ازدواج عاشق فرد دیگری غیر از همسر خود شوند؟ ویا این فقط هوس و شهوت است؟

6-عشق قبل از ازدواج بین عاشقان پایدارتر است ویا عشقی که بعد از ازدواج بین همسران بوجود می آید

7-آیا اصولا عشق بعد از ازدواج داریم ویا فقط دوست داشتن بعد از ازدواج هست وعشق مربوط به قبل از ازدواج است؟

شاید بتوان هم اینک برخی پرسش ها را پاسخ گفت ولی هم مانند دیگر بحث های این وبلاگ گفتگو با دوستان  و خوشه چینی از نظرات را مفید میدانم

برخی برای پاسخ به این پرسش ها به پرسش های دیگر پناه برده اند مانند اینکه

معنای عشق چیست؟

معنای ازدواج چیست؟

برخی خیلی احساسی و برخی با پیش فرض های دینی ویا ضد دینی به پاسخ گویی بر خاسته اند و.....

مرنجان دلم را


خلد گر به پا خاری، آسان برآرم
                            چه سازم به خاری كه در دل نشیند؟ 

پی ناقه اش رفتم آهسته، ترسم
                                     غباری به دامان محمل نشیند

مرنجان دلم را كه این مرغ وحشی
                            ز بامی كه برخاست، مشكل نشیند

گدایی عشق 8


سلام بر دوستان عزیز

کمی گرفتارم و.......

برای همین فقط چند نکته عرض می کنم تا ان شاالله مجالی فراخ تر دست دهد

در مورد مطلب استاد گرامی دکتر طباطبایی باید عرض کنم

به گمان بنده این نوع گدایی ها اگر در ظاهر هم دوطرفه باشد ولی باز به گدایی عاشق بر می گردد و با اندک لطایف الحیل می توان رد پای همان عشق عرفانی را در آن دید

به عبارت دیگر به گمانم این هم در سلسله عشق عرفانی وآسمانی است واز عسق زمینی محض به دور است

البته شما بهتر از بنده می دانید در اینگونه بحث ها و مخصوصا بحث عشق نمی توان چندان خط کشی شده  بحث عشق زمینی و آسمانی را جدا کرد

-------------

به دنبال مطلب تازه ای که یادداشت کرده بودم می گشتم این جمله های عمودی قدیمی را دیدم دوباره آنرا برایتان گذاشتم

جدایی ز دست ما گریبان چاک تر شده است

دلم در بیان فراغت، بی باک تر شده است

صبرم در بلای عشقت  ایوب می شود

چشمم  برای دیدنت، یعقوب تر شده است

ز بس برای حفظ تو چهار قل خوانده ام 

خواندن قل هو الله ام با اخلاص تر شده است

قلبم شکسته و قفس سینه تنگ است

  روحم در ملامت ها دنده پهن تر شده است   

نامم یوسف و آشکارا در جهد اماره ام 

 دلم در خلوت چه زلیخا تر شده است                                   

چه کنم گشودن  گره کمان ابروان تو  

ز انداختن تیر به توران هم سخت تر شده است