سماع از منظر عرفان اسلامی
* بحث سماع را مطرح کردید. سؤال این است که آیا سماع از نظر عرفان اسلامی مورد تایید است؟
ـ اگر مراد از سماع همین رقص و پایکوبی و این حرکاتی است که اکنون در
خانقاهها مرسوم است، اینها نادرست است و قابل دفاع نیست. اینها اصلا سماع
نیست بلکه رقص و لهو است.
از این رو مولوی میگوید:
بر سماع راست هر کس چیر نیست/ ﻟﻘﻤﻪ ﻫﺮ مرغکی انجیر نیست
یعنی آن سماعی که حقیقتا سماع است برای اینها حاصل نمیشود؛ بلکه رقص است، لهو است. و در حقیقت سماع عرفانی نیست.
محیی الدین ابن عربی پدر عرفان نظری هم این سماع را مذمت میکند.
ولی اگر مراد از سماع، سماع
حقیقی است که یک نوع حالت بیقراری است که از غلبه وحدت و وجد بر عارف عارض
میشود و آرامش را از او میگیرد و مثل پروانه ـ که عاشقانه به دور شمع
میچرخد و میچرخد تا به وصال برسد ـ او را ناخواسته به چرخش در میآورد،
این امر را نمیشود رد کرد و مردود دانست و اختیاری هم نیست تا کسی به حرمت
یا حلیّت آن فتوا بدهد.
------------------------------------------------------------------------------------------
مشرق--- ابتدا متن اظهارات دکتر دینانی و سپس فتاوی مراجع عظام را ملاحظه می کنید:
دینانی: عرض
کنم که خب این نسبت هایی که میدن ـ که شما فرمودید ـ هر کسی به اندازه فهم
خودش حرف میزنه. یعنی چون در همون مرتبه هستند از رقص فقط الواطی می فهمند
و رقاصی می فهمند و هرزه درائی! کسی که رقص رو هرزه درائی میدونه فکر می
کنه که رقص مولانا هم هرزه درائیه. این دیگه بیشتر از این هم نمی تونه
بفهمه! بیچاره خب چیکار بکنه. این مرتبه فهمش همینه. اون خودش همینه فکر می
کنه هر کسی که از رقص صحبت کرد هم در همین حد رقص اوست!
اما من قبل از
اینکه وارد بیان و توضیح این مطلب بشم یک حکایتی نقل کنم که البته این
واقعیته. سعدالدین حمویه که یکی از عرفای بزرگه. خیلی عارف بزرگیه. در یه
جلسه ای نشسته بود که عرفا بودن. اون جلسه سماع بود. شعری خونده شد و حالی
دست داد به عرفا و عرفا به رقص درآمدند به حرکت درآمدند. سعدالدین حمویه
همچنان آرام نشسته بود در بحر تفکر هیچ تکون نمی خورد.
یه کسی از اونا
که در حال رقص بود گفت که مولانا ! جلسه سماعه رقصه… تو رو ساکت می بینم!
سعدالدین حمویه این آیه رو قرائت کرد- فرمود : «و تری الجبال تحسبها جامده و
هی تمرّ مرّالسحاب»
شما این کوهها رو می بینی که ساکته سالها صامت و
ساکت موندن . این کوه رو ما می بینیم هزاران ساله سر جاش تکونم نمی خوره
صدا هم نمی کنه. اما در باطن امر و در واقع و نفس الامر این کوه مانند ابر
در حرکته. «تمرّ مرّالسحاب….» یعنی مانند ابرها در حرکته. کوهها در حرکتن.
ابر هم حرکت می کنه…ابر همیشه در حرکته رقصه. و اون جمله ای که شما فرمودید
از خواجه که حکیمه خدا رحمتش کنه حکیم متالهه…
رقص نوعی حرکته …منتهاش حرکتی است که یک مبنایی تکونش می ده. یه محرکی داره"
مجری : احسنت!
دینانی:
رقص بی خودی که نمی آد که! اصلا رقص بی خودی نمی شه یه محرک می خواد…اگه
بی خودی باشه اون حرفه است، اون تکنیکه این همین هرزه درائیه . یه رقاص
حرفه ای که یه رقص واقعی نمی کنه. اون حرفشه… تکنیکه. اما اون کسی که به
رقص می آد یه محرکی از درون داره…محرک از درون. رقص نوعی حرکته ولی حرکت
ویژه! نه هر حرکتی رقصه. حرکت ویژه رقصه.
حرکتی است که از نقص به کمال
میره. اگه ما رقص رو اینطور معنی کنیم که از نقص به کمال رفتنه ، نه تنها
عارف در رقص می آد ، نه تنها انسان در رقص می آد ، هستی در رقصه.
مجری : احسنت!
دینانی: برای اینکه هستی همواره علی الاتصال و علی الدوام از نقص به کمال می ره. از قوه به فعلیت. از مرحله قوه به فعلیت.
مجری : رقصی چنین میانه ی میدانم آرزوست!
دینانی: یعنی
از نقص به کمال رفتن. کسی که مونده عرض کردم همون بحث اولی…کسی که به یه
چیزی خرسند و قانعه همتش کمه دیگه. یه چیزی بهش رسیده حالا اینو سخت نگه می
داره و به همینجا هم قانعه. این حرکت حبّی نداره، حرکت کمالی نداره. یعنی
به بالاتر نمی خواد برسه. اصلا خواستن نداره. نمی خواد .. همینو می خواد.
اما
کسی که هل من مزید می گه برا کمال و هر لحظه بالا و بالا و بالاتر می خواد
بره از نقص به کمال بره ، این در واقع در یه رقصه! حالا شجر در رقصه، حجر
در رقصه، دریا در رقصه، کوه در رقصه. همین کوه هم حرکت جوهری داره، حرکت
حبّی داره در رقصه…عالم در رقصه.
منتها رقص عارف باز با رقص جماد و نبات
و حیوان یه تفاوتی داره. اونا هم از نقص به کمال می رن. ولی از نقص به
کمال رفتن عارف یک حرکت دیگری می خواد. چون عارف یه حرکت فیزیکی داره در
بدنش. بدنش هم مانند سایر موجودات در حرکته.چون بدنم که آرام نیست بدنم از
نقص به کمال می ره. وحتی وقتی پیر می شه رو به نزول می ره اونم یه نوع
کمالی دیگه است. یعنی اون نزول رو برای کمالی دیگه آغاز می کنه.
اما
عارف غیر از حرکت فیزیکی و بدنی که در کل عالم هست یه حرکت روحی داره ، که
روحش در حرکته. اصلا روح ریحه پروازه. این رقص روحانی درونی سرایت می کنه
به بدن!
اون رقص در درونه داره حرکت حبّی در تعالی فکریست و عشقی! اما
اون روح چنان سیطره بر بدن داره که بدن هم به حرکت درمی آد! یه رقص موزون!
اتفاقا
این رقص عارف مطابق همون حرکت درونیشه. یعنی همینطور که قلبش، روحش در
حرکته بدنش هم به موازات روحش به حرکت درمی آد. این رقص عارفه! این هرزه
درائی نیست که!
مجری : احسنت!
{متن برنامه تلویزیونی فوق را می توانید در این لینک ببینید: http://www.ebnearabi.com/?p=4736}استفتاء از مراجع درباره سخنان آقای دینانی در شبکه ۴ و پاسخ مراجع سوال :
اخیرا یکی از اساتید دانشگاه برای موجه جلوه دادن سماع (رقص صوفیانه) با
استناد به سخنان برخی از صوفیان و استشهاد به آیه شریفه (و تری الجبال
تحسبها جامده و هی تمرّ مرّالسحاب) گفته که همه کوهها و ابرها و عالم در
رقص و سماع اند . وی همچنین با بیان اینکه سماع حرکانی موزون ، ناشی از رقص
و تلاطم روح است ، سماع را تایید کرده و به دفاع از آن پرداخته است. با
توجه به رواج روز افزون تصوف و عرفانهای کاذب خواهشمندیم بفرمایید آیا از
لحاظ اسلام سماع حکم رقص را دارد؟ و حکم آن چگونه است؟
پاسخ مراجع معظم (دام ظلهم) :مقام معظم رهبری، آیت الله العظمی خامنه ای :ترویج
عقاید باطل صوفیه حرام است. تقرب به خدای متعال با عبادت های جعلی حاصل
نمیشود و باید از روش اهلبیت (علیهم السلام) پیروی کرد.
آیت الله سیستانی:موسیقی
لهوی حرام است و همینطور غنا که سخن باطل با کیفیت لهوی است حرام می باشد
واگر سخن باطل نباشد نیز اشکال دارد , و این روشها بر خلاف طریقه ی صحیحه
اتباع اهل بیت (علیهم السلام) است.
آیت الله صافی گلپایگانی:به
هیچ وجه مستند شرعی ندارد باید بدانید افرادی که به اصطلاح عرفا نامیده
میشوند اکثریت دارای انحرافات فکری و عقیدتی و روشهای خرافی می باشند و
گفتارها و سخنانی دارند که بانصوص قرآن مجید و احادیث شریفه مخالفت دارد.
افرادی از این فبیل طریقه متشرعه و ملتزمین به احکام و آداب شریعت را
نداشته اند و اگر هم برخی آنها را از عقاید فاسده تبرئه نمایند برای شخص
مسلمان آراء و عقایدشان حجت نیست و قدر مسلم این است که این افراد و
آرائشان در طول چهارده قرن در محیط مذهب و تشیع هیچگاه مرجع و ملجا نبوده
است و در همه ادوار واعصار رهبران عقیدتی شیعه ،افرادی مثل ابن بابویه
پدرصدوق وخودصدوق و شیخ مفیدها و شیخ طوسی ها و علامه حلی ها و مجلسی ها و
صدها و هزارها علما از این قبیل بوده اند که در ارائه مرزهای بین کفر و
اسلام و همواره کلامشان قطعی و قاطع بوده است . اکنون هم راه وصراط مستقیم
همان راه آنها است. مع ذلک برای مزید شناسایی به حال این افراد میتوانید به
کتابهایی مثل: خیراتیه و فضائح الصوفیه و نقدی بر مثنوی و حدیقة الشیعه و
عرفان و تصوف و جستجو در عرفان اسلامی رجوع نمایید.
آیت الله مکارم شیرازی:در
اسلام چیزی به نام سماع نداشته و نداریم و این مطلب ساخته دست برخی از
فرقه های منحرف صوفیه است. آن آیات نیز هرگز دلالت بر جواز رقص سماع نمی
کند و استدلال و استناد به آن آیات برای جواز این رقص غلط اندر غلط است.
جهت اطلاع از عقاید انحرافی صوفیه می توانید به کتاب ما «جلوه حق»رجوع
کنید.
آیت الله مظاهری:حرام است و شرکت در این گونه جلسات نیز جایز نیست.
آیت الله نوری همدانی:اینگونه برداشتها از قرآن که منشأ آن هوی و هوس میباشد و هیچگونه مستند عقلائی ندارد و تفسیر به رأی است حرام است.
آیت الله سید محمد صادق روحانی:اولا حکم رقص را دارد ثانیا حکم تفسیر قرآن به رای نیز دارد ثالثا جزای رجاء تصوف و عرفان کاذب را دارد.
آیت الله محمد عزّالدین حسینی زنجانی:فرق صوفیه و اعمال آنها از نظر فقه شیعه مورد تایید نبوده و سماع نیز جایز نیست.
آیت الله سید محمد شاهرودی:سماع و حرکاتی که معروف به رقص سماع است نیز جائز نیست.
آیت الله موسوی اردبیلی:استناد اینگونه اعمال به آیات قرآن بی اساس و فاقد اعتبار است و انجام آنها شرعیتی ندارد.
آیت الله گرامی:آیا حرکات ابر و کوه رقص است؟ گویا معنای رقص را استاد نفهمیده . رقص طبق روایات معتبر حرام است .والسلام
برای مشاهده تصویر استفتاء از مراجع و پاسخ آنها به لینک زیر مراجعه کنید: http://www.ebnearabi.com/wp-content/uploads/2012/05/Esteta.pdf---------------------------------
پاسخی به استفتاء شیطنت آمیز اخیردرباب«سماع عرفانی»برعلیه دکتردینانی با او
سلام و ادب؛
اخیرا
عده ای از فلسفه گریزان و عرفان ستیزان اقدام به استفتائی از مراجع تقلید
بر اساس یک فهم تحریف شده از بیانات استاد دینانی در باب سماع عرفانی
نمودند، بنظر رسید که تبیین مغالطات این دوستان و بیان پاسخی به ایشان،
خالی از لطف نباشد و البته در خبرگزاری ها هم منتشر شده است.
متن در اینجا هم خدمت دوستان تقدیم می شود؛
«با او
چراغ ابلهان عُمری است می سوزد در این محفل * چه باشد یک شرر بالد، فروغ طبع آگاهی؟!» -بیدل دهلوی-
افسوس که بار دگر شاهد سوء استفاده از جایگاه فقاهت ومرجعیّت شدیم ودیدیم
افرادی با غرض یا إن شا الله بی غرض، اقدام به استفاده ابزاری از جایگاه
مراجع تقلیدعظام درجهت اندیشه ها یا سوء اندیشه های مکتبی خود نمودند، و
البتّه استفتائات شیطنت آمیز، سابقه ای بس طولانی دارد.
سوآل و استفتائی برآمده ازفهمی ناصواب از بیانات استاد، دکتر غلامحسین
ابراهیمی دینانی را به دست گرفته، در به در به دنبال گرفتن پاسخ مدّنظر خود
رفتند، بی آنکه دقّت کنند که «إنّما الأعمال بالنّیات»و نیّات خود را
واکاوی کنند.
بی جا نیست که پیش ازکشف مغالطات و اغراض نامطلوب دوستان، اشاره ای به
جایگاه فقهی و اصولی استاد دینانی شودکه مدّنظر باشدکه مفسّر حیکمِ «سماع
عرفانی»،خود مجتهدی خبیر درعرصه ی فقاهت است. ایشان که بین سال های 1334 تا
1345 به مدّت یازده سال درحوزه علمیّه قم، به کسب و تحقیق مبانی فقهی
وشرکت در دروس خارج فقه و اصول پرداختند و در این راه از محضر اساتیدی چون
آیت الله بروجردی،آیت الله سیّد محقّق داماد وامام خمینی (رضوان الله
علیهم) بهره بردند و پیش از عزیمت به تهران، به مرتبه اجتهاد فقهی نائل
آمدند.گرچه اساتید فقه واصول ایشان محدود به همین آیات عظام نبوده و کسانی
چون آیت الله سیّد ابوالحسن رفیعی قزوینی را نیز می توان در جرگه اساتید
فقهی ایشان نام بردکه استاد طیّ چند سال، در ایّام تابستان علاوه بر کلاس
فلسفه، در درس فقهی مرحوم رفیعی قزوینی در قزوین نیز شرکت می جسته اند.
امّا عامل اشتباه و مغالطه ی این دوستان در فهم کلام استاد چه بوده است؟
یکی از عوامل علمی این اشتباه، عدم توجّه به مشابهت لفظی واژگان «رقص و
سماع» بین دو علم فقه وعرفان است.گوئی این دوستانِ استفتاء کننده، گمان
برده اند که رقص و سماع در عرفان به همان معنایی به کار برده می شودکه در
فقه مورد استفاده بوده و به عنوان مفهوم و منطوق برخی منابع فقهی، مبدأ
فتوا در این زمینه واقع شده است!
در حالی که بر آشنایان مبانی عرفانی و زبان تمثیلی و ادبی پوشیده نیست که
حقایق والای عرفانی در لباس استعاره و تشبیه بیان می شوندکه این خود جهات
مختلفی دارد از جمله اینکه عموماً بیان امر مشهود بدون استمداد از تمثیل و
تشبیه مقدور نیست و یا عاملش عدم مطلوبیّت طرح این مطالب به عنوان خوراکی
خاص یا صعب الفهم، در عباراتی عریان است که این قبیل امور، صلاح و مفید
نیست که صریح به منصّه ی ظهور برسد.
این صناعات و آرایه های ادبی مورد استفاده ی زبان قرآن کریم هم واقع شده و
ما شاهد آیاتی هستیم که باید آن را عبارتی تمثیلی و استعاری بدانیم، و همین
مسئله منشأ تقسیم آیات قرآنی به «محکم و متشابه» شده که در آیه ی 7 سوره
آل عمران هم چنین تقسیمی بیان شده است.لذا آیاتی همچون«الرَّحْمَنُ عَلَى
الْعَرْشِ اسْتَوَى؛ خداى رحمان كه بر عرش استيلا يافته است.»(سوره
طه-آیه5) وهمچنین «يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ؛ دستخدا بالاى دستهاى
آنان است.»(سوره فتح-آیه 10) که آیاتی تمثیلی هستند که باید با استفاده از
آیات محکم دیگری همچون«لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ ؛ چيزى مانند او
نيست.»(سوره شوری-آیه 11) به معنایی صحیح ومعقول تأویل شوند. «تأویل»هم خود
واژه ای قرآنی است که در آیه ی مذکور مورد اشاره واقع شده،از أول و أوّل
آمده و یعنی برگرداندن یک سخن به اصل و اوّل خود.
پس به طور کلّی تأویل یک سخن نمادین و استعاری به معنایی معقول،خود امری
است معقول و نمی توان با اظهار چنداصطلاح کلیشه ای پرطمطراق همچون«تفسیر به
رأی»آن را تخطئه نمود.
امّا عامل دیگرِ اشتباه و مغالطه ی دوستان که در ادامه ی نکته ی مذکور
مشهود می گردد، یک عامل خُلقی است و آن بد بینی است. چرا که می بینیم ترجیح
این دوستان به تأویل سخن عرفا به معنایی کفرآمیز به جای تأویلی منطقی و
عقلانی،حاکی از یک نوع پیش فرض منفی و بدبینی مکتبی است و این خُلق علمی
برخلاف آموزه های حضرات معصومین(علیهم السّلام) است، همچون که مولانا علیّ
بن أبی طالب در باب مواجهه با هرسخنی و از هرقائلی می فرمایند:
«لَا تَظُنَّنَّ بِكَلِمَةٍ خَرَجَتْ مِنْ أَحَدٍ سُوءاً وَ أَنْتَ تَجِدُ
لَهَا فِى الْخَيْرِ مُحْتَمَلًا» (حکمت نهج البلاغه و الكافي ج-2 ص36 )
ترجمه: به هیچ سخنی که از دهان هر کس بیرون میآید، هیچ گاه گمان بد مبر، اگر در آن احتمالی خوب مییابی.
درحالی که می بینیم روش ومنش این دوستان بر خلاف این کلام بوده و نه حاضر
به پذیرش تأویل عقلانی از کلام تمثیلی عالِمان وعارفان وشاعران بزرگ اسلامی
هستند ونه حاضر به پذیرش درک معقولی ازکلام استاد دینانی ولذا مُعوَج ترین
فهم از یک کلام را مبنا قرار می دهند وآن را تبدیل به یک استفتاء نموده و
طبق آن دست به تکفیر وتفسیق وتوهین و رفتارهای تند وجامد می زنند.
اگردوستان دَمی منصفانه به فطرت پاک خود رجوع کنند و عقل إلهی خود را قاضی
نمایند،به مفهوم و مقصود گفته بزرگان فلسفه وعرفان اسلامی پی خواهند بُرد و
سوء فهم، ناشی از کوتاهی خود ما در انصاف و عقلانیّت است.به تعبیر زیبای
جناب عطّار نیشابوری؛
«فهم انسان طبع درّاک آمده * جوهر ماهیّتش، پاک آمده ، راز اهل راز، آگاهی بُوَد * گر نفهمی تو ز کوتاهی بُوَد»
گرچه در بسیاری از مطالب بزرگان فلسفه وعرفان اسلامی که اینقدر این دوستان
از خود تندی و کج فهمی نشان می دهند وطبق آن اقدام به استفتاء می کنند،به
قدری اِلِمان ها و نشانه های معنای حقیقی مقصودِعرفا و شعرا موجود است که
چه بسا نیازی به تأویل هم نباشد و با أدنی توجّهی فهمیده می شود که سماع را
نزد عرفا، حقیقتی معنوی و بهجتی عقلانی مُراد است،نه رقّاصی. به عنوان
مثال یکی ازعرفای بزرگ و البتّه مغضوب دوستان تفکیکی جناب مولوی است، ایشان
در باب سماع می گوید؛
«بر سماع راست، هر تن چیره نیست * طعمه ی هر مرغکی انجیر نیست»
پر روشن است که در این بیت،سماع مطرح شده، به معنای رقّاصی یا به تعبیر
استاد دینانی«هرزه درائی»و«تکنیک بدنی»نیست،چرا که چنان رقصی برای اکثر
افراد ممکن است،لذا باید این سوآل را پرسید که پس منظور جناب مولوی
از«سماعِ راست»چیست که می گوید «هر تن بر آن چیره نیست»؟! و چرا آن را به
انجیری کم یاب مثال زده که به چنگ هر مرغکی نمی افتد؟! پس گویا بر خلاف فهم
ناواقع دوستان،منظور جناب مولوی از سماع، تکنیک بدنی به عنوان یک فعالیت
فیزیکی نیست.
او همچنین در شعری دیگر می گوید:
«رقص آن نبود که هر زمان برخیزی / وز زیر دو پای خویش، گرد انگیزی
رقص آن باشد که چون درآیی به سماع / جان دربازی، وز دو جهان برخیزی»
در این شعر هم صریح تر از شعر قبل،اشاره شده که رقص و سماع عرفانی، بلند
شدن و رقصیدن وگرد انگیختن زیر پای نیست، بلکه این است که فرد دست از تعلّق
به نفس برداشته و به عالَم عالی، تعالی پیدا کند. و در این میان اگر اشعار
و عبارات تمثیلی دیگری در این باب هست،باید بسان عبارات متشابه با این
عبارات محکم و صریح تأویل شود و این یک تأویل و تفسیر درون متنی بوده
وتوجیهی بی مبنا نیست.
و موجب عجب است که با این صراحات واضح عرفا، این دوستان استفتاء کننده
همچنان اصرار دارند که منظور از سماع عرفانی یا به تعبیرجناب مولوی«سماعِ
راست»، همان هرزه درائی وتکنیک بدنی است ومی خواهند به هر ترتیبی هست بار
شرعی و حرمت فقهی بر آن جاری کنند.در حالی که بر اهل فقه پوشیده نیست که
اگر موضوعِ حکم از حیث معناومصداق تغییر کند، خود حکم نیز تغییر می کند-ولو
اینکه لفظ موضوع همان باشد- و با توضیحات فوق روشن شدکه سماع عرفانی، از
موضوع رقص تکنیکی و هرزه درائی،کاملاً خارج است.
و باز موجب تعجّت است که همین کج فهمی وتحریف دوستان در مواجهه با توضیح و
بیان استاد دینانی هم پیش آمده و با اینکه استاد به دقّت توضیح داده اند که
غرض از سماع عرفانی، تکنیک بدنی نیست واتّفاقاً همین تفکیک اصطلاحی ظریف
توسّط استاد بیان شده،ولی باز در متن استفتاء می بینیم که آقایان درک
اشتباه خود را با استمداد از تحریف بر مطلب استاد دینانی حمل نموده اند.
برای مثال یکی از مغالطات رایج در آثار دوستان فلسفه گریز و عرفان ستیز،
مغالطه ی تحریف است. در کتاب «مغالطات»در باب این مغالطه آمده:
«مغالطه ی تحریف(distorting) یعنی منحرف کردن چیزی ازمسیر و وضع اصلی
آن.منظور ازمغالطه ی تحریف،تغییر و تبدیل یا دخل وتصرّف سخن دیگران است؛به
این معنا که مثلاً جمله، نامه، شعر یاکتابی به دلیل حذف واضافات چنان تغییر
کندکه معنا ومفهومی مغایر با معنا ومفهوم اصلی بیابد.»(مغالطات، علی اصغر
خندان، ص98)
و از نمونه های تحریف، تقطیع کلام وتغییر قائل جمله واموری مشابه این
است،به طوری که معنای قائل همانگونه که مدّ نظر او بوده منتقل نشود.حال
ببینم این دوستان در استفتاء شیطنت آمیزِخود چه کرده اند؟! استاد دینانی
ماجرا ونکته ای را از قول عارفی بزرگ بنام «سعدالدین حمویه»نقل کرده و
فرموده اند:
«اما قبل از اینکه وارد بیان و توضیح این مطلب بشوم، یک حکایتی نقل کنم که
البته واقعیتی است.سعدالدین حمویه که یکی ازعرفای بزرگ است،در جلسه ای
نشسته بودکه عرفا (نیز)بودند، جلسه سماع بود.شعری خوانده شد وحالی به عرفا
دست داد وبه رقص درآمدند، به حرکت درآمدند.سعدالدین حمویه همچنان آرام
نشسته بود در بحر تفکر (و) هیچ حرکت نمی کرد.
کسی ازآنها که درحال رقص بودگفت که مولانا! جلسه سماع و رقص است…تو را ساکت
می بینم!سعدالدین حمویه این آیه را قرائت کرد،فرمود:«و تری الجبال تحسبها
جامده و هی تمرّ مرّالسحاب».شما این کوهها را می بینید که ساکت است،سالها
صامت وساکت مانده اند.این کوه را ما می بینیم هزاران سال است سرجایش
ایستاده وحرکت نمی کند،صدا هم نمی کند،اما در باطن امر و در واقع و نفس
الامر این کوه مانند ابر در حرکت است.»
امّا در جائی دیگر، استاد به تبیین دقیق تر حرکت باطنی و نفس الأمری عالَم پرداخته و می گویند:
««تمرّ مرّالسحاب…»یعنی(کوه هم) مانند ابرها درحرکت است.کوهها درحرکت
اند،ابر هم حرکت می کند…ابر همیشه درحرکت و رقص است. رقص نوعی حرکت است…
منتها حرکتی است که یک مبنایی حرکتش می دهد.یک محرکی دارد،رقص بی خود نمی
آید! اصلا رقص بی دلیل نمی شود ویک محرک می خواهد…اگر بی خود باشد، آن
(دیگر) حِرفه است، تکنیک است، این همین هرزه درائی است.یک رقاص حرفه ای که
یک رقص واقعی نمی کند،(بلکه) او حرفه (و شغل و تکنیکش این است)… اما آن کسی
که به رقص می آید،یک محرکی از درون دارد…محرک از درون، رقص نوعی حرکت است،
ولی حرکت ویژه! نه هر حرکتی رقص است، بلکه حرکت ویژه رقص است(و آن)حرکتی
است که از نقص به کمال می رود.اگر ما رقص را اینطور معنی کنیم که از نقص به
کمال رفتن است،نه تنها عارف در رقص می آید،نه تنها انسان در رقص می
آید،(بلکه)هستی در رقص است.برای اینکه هستی همواره، علی الاتصال وعلی
الدوام از نقص به کمال می رود،از قوه به فعلیت، از مرحله ی قوه به
فعلیت(حرکت می کند.)»
حال ببینیم این دوستان مطلب راچگونه تقطیع کرده و در استفتاء خود منعکس کرده اند:
«اخیرا یکی از اساتید دانشگاه برای موجه جلوه دادن سماع(رقص صوفیانه)با
استناد به سخنان برخی از صوفیان واستشهاد به آیه شریفه(و تری الجبال تحسبها
جامده و هی تمرّ مرّالسحاب)گفته که همه کوهها وابرها وعالم در رقص و سماع
اند. وی همچنین با بیان اینکه سماع حرکاتی موزون، ناشی از رقص وتلاطم روح
است، سماع را تایید کرده و به دفاع از آن پرداخته است.»
و مغالطه ی تقطیع وتحریف مذکور،کاملا در این استفتاء روشن است که قضاوتش را به اهل بصیرت و دقّت وا می گذاریم!
امّا استاد در بیان و نکاتشان، به نکته ظریف دیگری نیز اشاره می کنند و آن
اینکه انسانِ عارف، علاوه بر اینکه جسمش همچون کوه و دشت، حرکت جوهری و
استکمالی دارد، روح و نفسش نیز،یک حرکت علوی داشته و به سوی تجرّد و
نورانیّت هرچه بیشتر می رود و هموست که در اثر تشعشعات ربّانی به شعف و وجد
معنوی آمده و اهتزاز پیدا می کند. إهتراز واژه ای قرآنی است که دو بار در
قرآن کریم به کار برده شده، که با نزول آب بر زمین، زمین اهتزاز و شادابی و
نشاط پیدا می کند.امّا همین حال برای انسان الهی نیز رخ می دهد واین حالتی
است که انسان الهی در مواجهه با یک آیتِ حق به وجد ونشاط می آید.در این
باب در احوال وحالات معصومین نیز اخباری دردست است. از آن جمله است که وقتی
شعر ابو عقيل لبيد بن ربيعه عامرى نزد رسول خدا قرائت شد که:«ألا كلّ شى ء
ما خلا الله باطل»،در صحیح بخاری،صحیح مسلم وسنن ابن ماجه به اسناد متعدّد
نقل شده که حضرت رسول فرمودندکه این کلام لُبید که(آگاه باشید که هر چیزی
غیر از خدا باطل است)،درست ترین سخن است که شاعر گفته است.عین عبارت حضرت
چنین است؛
«قال رسول الله (صلّ الله علیه و آله) أصدق کلمة قالها شاعر، کلمة
لُبید:ألا كلّ شى ء ما خلا الله باطل.» (صحیح مسلم، ج7-کتاب الشّعر-ص48 و
49)
و صدرالمتألّهین شیرازی، حکیم ملّاصدرا که خود محدّثی بزرگ نیز بوده است و
اجازه ی نقل روایت از استاد خویش شیخ بهائی داشته،ضمن اشاره به این روایت
می گوید:
«و بهذه النغمة الروحانية قيل اهتزت نفس النبي اهتزازا علويا لا سفليا حيث
سمع قول لبيد؛ ألا كل شيء ما خلا الله باطل * و كل نعيم لا محالة زائل
(الحكمة المتعالية فى الاسفار العقلية الاربعة-ج1-ص89-فصل1)
ترجمه؛ و بواسطه این نغمه روحانی، نفس رسول خدا(ص) حین شنیدن شعر لُبید که
(آگاه باشید که هر چیزی غیر از خدا باطل است-و هر نعمتی لاجرم از بین رفتنی
است.) از آن متأثّر گشت وبه وجد و شور آمد،(امّا) وجد وشوری علوی وماورائی
و قلبی، نه سطحی و دنیایی.»
لذا آنچه از سماع مورد اشاره وتفسیر استاد دینانی بوده،سماع و رقص به همین
معنای وجودی و فلسفی آن است که نوعی حرکت از قوه به فعل یا از نقص به کمال
است وهمان حرکت جوهری است که جوهر وبه تبع أعراض همه موجودات این عالَم،در
یک حرکت پیوسته وجودی از نقص به کمال واز ترکّب به تجرّد حرکت می کند، لذا
تعابیری همچون«حرکت حبّی»در بیان استاد اشاره و تعبیری دیگر از همین
معناست.
و البته برخورد قشری و سطحی با این نکات و انتساب این نکات نورانی وعمیق به
هرزه درائی و تکنیک بدنی و رقّاصی،خود بی حرمتی نابخشودنی است. امیدآنکه
صداقت در افراد رو به گسترش گذارد ودیگر شاهد این اقدامات شیطنت آمیز
نباشیم و به جای آن،مراودات و گفتگوهای علمی و صادقانه و موفق را نظاره گر
باشیم.»
نگارنده: پویان پروین اردبیلی
منبع: http://www.khabaronline.ir/detail/214387/culture/religion