عشق56

الهه تاجیک زاده آریایی

یک سو’ال راجع به عشق:

آیا عشقی که همراه آن احساس گناه هم باشد عشق است؟

چون با توجه به این که حقیقت عشق همان یکی شدن دو روح می باشد چگونه با احساس گناه، شعله ی عشق خاموش می شود؟ اصلا" عشق و گناه با هم تناسب دارند؟!


از خواندن مطالبی به این عمیقی و زیبایی بسیار لذت برده و استفاده می کنم.
حق یارتان باد

------------------

احمدی نژاد

نظر شما خواننده محترم خونین دلان چیست؟

------------

عارف

به نظر من آن چیزی که با احساس گناه همراه می شود شهوت است نه عشق.
در واقع شعوت می تواند به دو نتیجه ختم شود
اول در راه خدا و رضای خدا که احساس رضایت به انسان دست میدهد
دوم شهوتی که در مسیر شیطان باشد که به انسان احساس گناه دست می دهد ولی عشق اصلا اینطور نیست عشق حقیقی همواره با احساس رضایت وعمل به تکلیف و بارضای خدا همراه است

--------------

نافس

سلام
عیدتون مبارک...
دیروز نظر گذاشته بودم ولی برای ارسالش مشکل پیش اومد...
به نظر من این سوال خیلی کلیه...و نمیشه یه جواب قاطع بهش داد...باید دید این احساس گناه به خاطر چیه؟...حقی از معشوق یا خود عاشق یا حتی فرد دیگه ای یا شایدم حقیقت پایمال شده؟ ...و هرکدوم از این ها...یا هر مسئله ی دیگه ای که این احساس گناه رو به وجود آورده باشه در جمع با عشق یه نتیجه ی متفاوت میده...گاهی نشانه ی عدم وجود عشقه...مثل همون که "عارف" گفته بودند...گاه ممکنه نشانه ی آمادگی عشق برای تعالی باشه...تعالی عاشق...یا خود عشق...ممکن هم هست نشانه ی چیزهای دیگه ای باشه...
بببخشید طولانی شد...

------------------------------------

دکتر سید مهدی طباطبایی

سلام استاد

عشقبازی نه من آخر به جهان آوردم
یا گناهی است که اول من مسکین کردم

آقا اجازه!
عشق خود نوعی گناه نیست؟

-----------------------

احمدی نژاد

سلام دکتر عزیز

اجازه ما هم دست شماست .آقا بیایید به ما کمک کنید سید عزیز

واقعا این رسمش است که شما بحث عشق را شروع کنی وبعد که ما ادامه دادیم ما را تنها بگذاری و از خرمن دانش خود وصفای دل نازک اندیش تان ما را بی نصیب بگذاری 

عشقبازي نه من آخر به جهان آوردم                يا گناهيست که اول من مسکين کردم

تو که از صورت حال دل ما بي‌خبري                 غم دل با تو نگويم که نداني دردم

اي که پندم دهي از عشق و ملامت گويي        تو نبودي که من اين جام محبت خوردم

تو برو مصلحت خويشتن انديش که من              ترک جان دادم از اين پيش که دل بسپردم

عهد کرديم که جان در سر کار تو کنيم              و گر اين عهد به پايان نبرم نامردم

من که روي از همه عالم به وصالت کردم            شرط انصاف نباشد که بماني فردم

راست خواهي تو مرا شيفته مي‌گرداني            گرد عالم به چنين روز نه من مي‌گردم

خاک نعلين تو اي دوست نمي‌يارم شد              تا بر آن دامن عصمت ننشيند گردم

روز ديوان جزا دست من و دامن تو                   تا بگويي دل سعدي به چه جرم آزردم

--------------------------------------

یکی از خوانندگان بزرگوار خونین دلان

باید دید منظور این سوال از گناه چیست؟
گناه جسمانی که عاشق و غیر عاشق را آلوده می کند شایسته ی بودن در کنار عشق نیست ولی گناه دل باختن و گریه های قشنگ شبانه و گناه رسوایی و انگشت نما شدن عیبی ندارد بماند تا قیامت. خود خدا می داند و آن لکه ی مقدس که بر گونه ی خورشید عاشق است

---------------------------------

محمد مرادی نصاری

منم که شهره ی شهرم به عشق ورزیدن
منم که دیده نیالوده ام به بد دیدن
وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم
که در طریقت ما کافریست رنجیدن...

به پیر میکده گفتم که چیست راه نجات؟
بخواست جام می و گفت :عیب پوشیدن...

-------------------------------------------------

احمدی نژاد

یاد این شعرمعروف  دکتر افشین یداللهی افتادم.به نظرم ایشان در این شعر نظر خودشان را  ابراز کرده اند.البته این ترانه است وگرنه جا داشت پرسش شود گناه بی اراده یعنی چه؟!!گناه جبری یا اضطراری ویا چیز دیگر ..بگذریم

می شه خدا  رو حس کرد

تو لحظه های ساده

تو اضطراب عشق  و گناه بی اراده

 

بی عشق عمر آدم ، بی اعتقاد میره

هفتاد سال عبادت یک شب به باد میره

 

..........

شهادت حضرت امام موسی کاظم علیه السلام تسلیت باد

ابو حنیفه می گوید: به خانه ی امام صادق علیه السلام رفتم. در دالان خانه کودکی را دیدم... پرسیدم: بشر که گناه می کند. گناه او را چه کسی انجام می دهد،

فرمود: آن که گناه می کند از سه حال بیرون نیست.

یا خود گناه می کند، یا خدا، یا هر دو.

اگر بگوییم خدا گناه می کند، او با انصاف تر و عادل تر از آن است که خود گناه کند و بنده اش را مجازات کند،

اگر هر دو گناه کنند، خدا با بنده اش در گناه شریک است و شریکی که از بنده قوی تر است، مجازات قوی به خاطر گناه مقدمتر از مجازات ضعیف است.

و اگر بنده گناه می کند. بنابراین رواست که امر و نهی خداوند متوجه بنده شود و کیفر و پاداش نیز به او تعلق بگیرد و بهشت و دوزخ نصیب او شود.

ابو حنیفه چنان مرعوب این استدلال شد که گفت: «ذریة بعضها من بعض والله سمیع علیم » (9) آنها فرزندانی هستند که بعضی از بعض دیگر (در پاکی و کمال) گرفته شده اند و خداوند شنوا و داناست.

يا اَبَا الْحَسَنِ يا مُوسَى بْنَ جَعْفَرٍ اَيُّهَا الْكاظِمُ يَا بْنَ رَسُولِ اللّهِ يا حُجَّةَ اللّهِ عَلى خَلْقِهِ يا سَيِّدَنا وَمَوْلينا اِنّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكَ اِلَى اللّهِ وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَىْ حاجاتِنا يا وَجيهاً عِنْدَ اللّهِ اِشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللّهِ،
اى ابا الحسن اى موسى بن جعفر،اى كاظم،اى فرزند فرستاده خدا،اى‏ حجّت خدا بر بندگان،اى آقا و مولاى ما،به تو روى آورديم و تو را واسطه قرار داديم و به سوى خدا به تو توسّل جستيم‏ و تو را پيش روى حاجاتمان نهاديم،اى آبرومند نزد خدا،براى ما نزد خدا شفاعت كن

عشق 55

سمانه قانع فرد

این پست خودش یه مقاله ی خوب و نسبتا کامل و کلی راجع به عشق بود...

ممنون.
اما شما اومدید یه سری مقدمه ها اوردید بعد نتیجه گرفتید که بنابراین عشق ارادیه!
من ربط این استدلال ها رو با نتیجه متوجه نمیشم!

و اینکه اتفاقا با یکی از دوستان در مورد ارادی یا غیر ارادی بودن عشق بحث کردیم و نتیجه این شد که زمینه های عشق، ارادی هستند... به این معنا که در بحث عشق فقط می شه زمینه های عشق رو اراده کرد و بعد که معشوقی با اون زمینه ها میبینیم "بی اختیار" عاشقش میشیم..

.این زمینه ها به صورت ناخودآگاه ولی ارادی کسب میشه...مثلا شما در زندگیت آدمی بودی که به معنویات اهمیت زیادی میدادی...و شیوه ی زندگیتون بر مبنای معنویات بوده... وقتی کسی رو میبینید که در حدّ اعلای معنویاته بدون اینکه بفهمید چرا عاشقش میشید...شاید مدت ها بگذره که بتونید تحلیل کنید که چطور شد که عاشق اون شدین...

بنابراین یه سری زمینه های ارادی در انسان ها هست "اما" اتفاق افتادن عشق غیر ارادیه آقای احمدی نژاد!
اینکه ارادیه چون مجموعه ای از افعاله که سبب میشه دو انسان به هم علاقه داشته باشن واقعا ارادی بودن عشق رو میرسونه؟؟

اون که دیگه عشق نیست...اون بیشتر به دوست داشتن نزدیکه!

به نظرم مشکلی که واسه من پیش اومده تعریف متفاوتیه که من و شما از عشق داریم...
و یه سوال اینکه اگه بنا به استدلالاتتون عشق ارادی باشه میشه اراده کرد و یه انسان رو دوست نداشت؟! اگه عشق ارادی باشه باید بشه که چنین اراده ای کرد!
ممنون باز هم...به خاطر مباحث خوب
و شرمنده به خاطر پرحرفی!

---------------------------------------

آقای دکتر سروش

"نکته‌ی دیگری را که باید به آن اشاره کنم، این است که اساساً عشق امری اختیاری نیست.

مقدمات عشق البته می‌تواند اختیاری باشد، ولی خودش اختیاری نیست. نه‌تنها اختیاری نیست، بل‌که وقتی می‌آید از آدمی سلب اختیار می‌کند.

-----------------------------

سلام بر سمانه قانع فرد

بحث ما در عشق زمینی ودر عشق دو جنس مخالف به یکدیگر است برای همین اگر از عشق های دیگر سخن به میان آمد فقط بخاطر ضرورت بحث بوده است

اینجا نظرات خودم را به شیوه ای ساده عرض می کنم وسپس آرام آرام ودر مجالی فراخ تر برای آنها دلیل وبرهان می آورم.انشاالله


عشق اگر به معنای محبت مفرط و علاقه بسیار زیاد واز حد گذشته باشد باشد و اراده به معنای میل وگرایش وخواستن این عشق نمی تواند غیر ارادی باشد

 ما در این بحث می خواهیم این نکته را دریابیم. وقتی که ما عاشق می شویم چه چیزی در ما حادث می شود و ما چه تغییر وتحولی پیدا می کنیم.نقطه آغازین آن در نفس ما چگونه است.

تصور ،تصدیق ،شوق ،دوست داشتن ،عشق اینها مراحلی بود که بدانها اشاره داشتیم

در قسمت های قبل از حضور اراده در مرحله معرفت سخن به میان آورده بودم

به طور مثال وقتی کسی از یک نفر خوشش می آید چه اتفاقاتی می افتد .

 

اگر انسانی از یک نگاه و یا فقط با شنیدن آواز وصدا از آن خوشش بیاید این در دست اراده  نیست واین آنجاست که اراده را به معنای لغوی وعرفی بگیریم که ظاهرا ترمه خانم وشما این را از اراده اراده می کنید.

گرچه از نظر فلسفی به نظر بعضی  این خوش آمدن هم با ید اراده شود

این خوش آمدن ویا لذت و یا گرایش ممکن است بخاطر پیش زمینه های بسیاری اتفاق افتاده باشد  .که آن زمینه ها به مرور زمان در ما نقش بسته است ودر یک آن ولحظه این تصویر ویا صدا با آن تصویر محبوب در ضمیر خود آگاه ویا ضمیر ناخود آگاه منطبق می شود وباعث لرزش قلب می شود .

به گمان من این غیر  اختیاری  است  .این شاید از باب فعل نباشد و از باب انفعال باشد .بله این نوع علاقه نه سرزنش پذیر است ونه حلال وحرام سرش می شود چون در آن ولحظه اتفاق می افتد

ولی این کجا؟! وعشق کجا؟

این باید به شوق ودوست داشتن برسد وبعد که از دوست داشتن گذشت به  انتهای دوست داشتن رسید تازه به اول  عشق می رسد

این لرزش دل وقلب غیر ارادی است ولی دوست داشتن وعشق و اراده یک عمل بسیط وساده نیست .برای عاشق شدن شما باید علاوه  بر ظاهر دوست ویار، اخلاق او ،روح ومعنویت او را نیز داشته باشی وبعد به مرحله آغازین عشق برسی،این مراحل همگی ارادی است .

منظور از بیان این مراحل این نسیت که  اینها باید در ظرف زمان های طولانی اتفاق بیفتد .گرچه به طور معمول در انسا نهای معمولی همین گونه است ولی ممکن است سرعت این مراحل حتی یک روز باشد.بطور کلی می خواهم در این گونه مورد نفی زمان کنم .

به نظربنده مبادی دوست داشتن وشوق در  این مرحله آغازین غیر اختیاری است.باید توجه داشته باشید هنوز عشق نیامده است .از اینجا به بعد همگی ارادی می شود وعشق شاید بعد خرامان خرامان بیاید وشاید نیاید

این شد نقطه آغازین که غیر اختیاری است ولی از اینجا و از این شوق به بعد بطور حتم ویقیین ارادی است تا برسد به عشق

گفتیم که عشق مشکک است وبنا به شخصصیت روحی وجسمی افراد فرق می کند وشدت وضعف دارد نه در اصل عشق بلکه در درجات آن و حالات ناشی از آن .

عشقی که به مرحله غیر ارادی می رسد  عشق عرفانی است نه  عشق زمینی . عشق زمینی اگر به مرحله غیر ارادی وغیراختیاری برسد عشق نیست بلکه تبدیل به یک بیماری جنسی ویا روحی می شود .عشقی که حریم نشناسد .لطیف نیست.

ادبیات وظیفه ندارد که واقعیات زندگی راشرح وتوضیح دهد .این وظیفه روانشناسی ویا فلسفه ویا شاید دین باشد .ما این عشقی که بیشتر جوان ها از آن حرف میزنند فقط در شعر ورمان وادبیات ودر خیال وغلو احساسات می بینیم . این نه علمی ونه واقعی  ونه حتی در زندگی خود پدید آورندگان آنها مشاهده نمی شود.

در بهترین حالت می توان تصور کرد عاشق برای معشوق خود از دین ودنیا بگذرد ولی واقعا این گذشتن با اختیار است او اراده می کند که بخاطر معشوق از دنیا و دین بگذرد

آن عشقی که اختیار از کف بیرون می کند آن عشق عرفانی است که مولوی بدان اشاره دارد

اما جواب پرسش شما

باید دید دوست داشتن چیست ولی باز با تسامح جواب میدهم

خیر نمی شود اراده کرد یک انسان دوست داشتنی را دوست نداشت

زیرا تضاد پیش می آید همان عقل ودل واراده ای که می گوید باید او را دوست داشته باشی همان عقل ودل واراده نمی تواند  متضاد خود را فرمان دهد .

ببنید یک وقت است   میان دل وعقل نزاع پیش آید.آن  دل با عقل عملی ودنیا طلب و نفع طلب درگیر می شود ولی عقل برین وعقل سلیم با احساس ودل پاک همراه است وحتی به دل دستور می دهد برای معشوقت بمیر.

این تضادها ودرگیری ها را باید مشخص کنیم

---------------------------------------

اکبر نبوی

درود بر جناب احمدی نژاد
یکی از بنیادی ترین درنگ ها در گفت و گوهایی از این دست، این است که نخست به معنای مشترک از واژه هایی که بکار می بریم، دست یابیم و سپس در باره ی آن سخن بگوییم.

در بسیاری از هنگام های زندگی، ما از واژه هایی که دارای معانی مختلف و بعضا متضادی هستند بهره می بریم و می کوشیم با این واژه های مشترک، معنای ذهنی خود را به شنونده و یا خواننده ی خود منتقل کنیم. در حالیکه در چنین زمینه ی ناهمگونی، فهم و درکی که بر بنیاد دانش و خرد باشد و به چشم اندازهای نوینی از گفت و گو، راهبر باشد ، پدیدی نمی آید.

همین رخداد، آغاز سوتفاهم های شگفت در روابط میان فردی و جمعی می شود و گاه به کشمکش های بی سرانجام می انجامد. بر بنیاد همین سخن، باید بدانیم که " عشق "، " اراده " و " اختیار "، با همه ی کاربردهای زیادی که در گفت و نوشت ها دارند، گواهی دهنده ی معنای مشترک میان استفاده کنندگان از این واژه ها نیستند.

همچنین، نیک می دانید که در این میان، تجربه های فردی ما تا چه اندازه می تواند بر معنای واژه ها سایه بیندازد و گاه به کار این تجربه های فردی به آنجا می رسد که هر یک از ما به درک های شخصی خود بیش و پیش از هر چیزی وابسته می شویم.

پاینده باشید و عاشق.

-----------------

سلام بر استاد نبوی عزیز

با سپاس از بزرگواری شما

با شما موافقم .شاید لازم باشد کمی صریح تر بحث عشق را بیان کنم.استاد عزیز!شما به خوبی مستحضرید که اینگونه بحث ها را نمی توان از یک زاویه دید خاص مطرح کرد.در مورد تجربه های شخصی نیز گریزی از آن نیست .گرچه شایسته است اینگونه نباشد

عشق 55

گفته بودم اگر مقاله های خوبی در ارتباط با بحث بیایم آنرا در اختیار شما قرار خواهم داد بخشی از مقاله -کاربرد نظریه حرکت اختیاری -اثر دکتر محمدرضا هاشمی گلیایگانی از آن مقاله هاست .

بحث ما در عشق زمینی و به خصوص در عشق دو جنس مخالف به یکدیگر است.بناچار باید از واژ های عشق ،اراده،اختیار ،جبر،اضطرار،میل ،کشش،لذت،محبت،دوست داشتن،گرایش،شوق،شوق موکد،عمل،عکس العمل،فعل ،انفعال،نفس،روح،اندیشه،عقل ،عقل نظری،عقل عملی،عقل برین،نیت،روح ،بدن ،خیال سخن به میان بیاوریم

-----------------------------------

در ادامه‌ خوب‌ است‌ نکاتی‌ چند در مورد مفاهیم‌ روح، میل‌ (یا رغبت)، اراده‌ «من»، تصمیم‌ و اختیار را بیان‌ نموده‌ و با استفاده‌ از آنها نظریة‌ ارائه‌ شده‌ را روشن‌تر و مستدل‌تر نمائیم.

الف- میل‌ و اراده‌ یک‌ واقعیت‌ هم‌ سنخ‌ را به‌ ما نشان‌ می‌دهند، با این‌ تفاوت‌ که‌ میل‌ همان‌ رغبت‌ و خواستن‌ ابتدایی‌ است‌ که‌ به‌ مرحلة‌ تأیید نرسیده‌ است. در حالی‌ که‌ اراده‌ همان‌ رغبت‌ و خواستن‌ است‌ که‌ به‌ مرحلة‌ شدیدتری‌ رسیده‌ است‌ و به‌ صورت‌ وسیله‌ای‌ مهم‌ برای‌ ایجاد کار درآمده‌ است‌ و در هر حال‌ تعیین‌ مرز حقیقی‌ میان‌ میل‌ و اراده‌ محال‌ یا بسیار دشوار است.
ما چند تفاوت‌ مهم‌ میان‌ اراده‌ و تصمیم‌ را در اینجا متذکر می‌شویم.
-1 در بسیاری‌ از اوقات‌ بدون‌ اینکه‌ اثری‌ از تصمیم‌ در خود احساس‌ کنیم‌ میل‌ را در خود می‌یابیم، یعنی‌ رسیدن‌ به‌ هدف‌ را می‌خواهیم.

-2 در آن‌ حال‌ که‌ تصمیم‌ می‌گیریم، احساس‌ می‌کنیم‌ از پدیده‌ اراده‌ عبور نموده‌ و دارای‌ یک‌ حالت‌ روانی‌ غیرقابل‌ شاید برگشت‌ناپذیر بهتر باشد جریان‌ و شدت‌ و ضعف‌ گشته‌ایم.

-3 اراده‌ انواع‌ مختلفی‌ دارد در حالی‌ که‌ تصمیم‌ بیش‌ از یک‌ حقیقت‌ بسیط‌ چیزی‌ نیست.

-4 اراده‌ به‌ معنای‌ اشتیاق‌ و خواستن‌ می‌تواند به‌ کارها و هدفهای‌ امکان‌ناپذیر متعلق‌ گردد، در صورتی‌ که‌ تصمیم‌ محال‌ است‌ به‌ کارهای‌ تحقق‌ناپذیر و هدفهایی‌ که‌ وصول‌ بآنها ممکن‌ نیست، متعلق‌ شود.

ب‌ - در مسیر صدور کار سه‌ پدیده‌ دخالت‌ مسلم‌ دارند (البته‌ در کارهای‌ اختیاری)، این‌ سه‌ پدیده‌ عبارت‌اند از:
-1 اراده‌ (خواستن)
-2 تصمیم‌
-3 نظارت‌ و تسلط‌ «من» که‌ جلوه‌گاه‌ اختیار می‌باشد.
در همان‌ حال‌ که‌ روح‌ کار را اراده‌ نموده‌ و انجام‌ میدهد، ارادة‌ هدف‌ نیز موجود است‌ ولی‌ باعکس‌ آن‌ ضرورت‌ ندارد، بدین‌ معنی‌ است‌ که‌ ارادة‌ هدف‌ در انسان‌ نمودار گردد ولی‌ به‌ جهت‌ نبودن‌ وسایل‌ یا وجود موانع‌ ارادة‌ کار ظهور نکند.
این‌ اشتباه‌ فراوان‌ دیده‌ می‌شود که‌ مردم‌ گاهی‌ می‌گویند کار را اراده‌ کردم‌ و انجام‌ دادم، در صورتی‌ که‌ مقصودشان‌ ارادة‌ مقرون‌ به‌ تصمیم‌ و نظارت‌ و تسلط‌ «من» می‌باشد که‌ جلوه‌گاه‌ اختیار است‌ .
ج‌ - ما نباید «من» را عبارت‌ از مجموع‌ اجزای‌ ظاهری‌ و درونی‌ انسان‌ فرض‌ کنیم‌ زیرا:
اولاً‌ - ما می‌بینیم‌ «من» در کنترل‌ غرایز با آنها به‌ مبارزه‌ بر می‌خیزد، و اگر «من» عبارت‌ است‌ از مجموع‌ شئون‌ داخلی‌ و ظاهری‌ انسان، پس‌ در نتیجه‌ باید غرایز که‌ جزیی‌ از «من» است‌ با خودش‌ به‌ مبارزه‌ برخیزد و این‌ پدیده‌ای‌ متناقض‌ است.
ثانیاً‌ - اجزای‌ دورنی‌ و برونی‌ قوای‌ غریزی‌ و سایر اجزای‌ ساختمان‌ انسانی‌ از وضع‌ خود آگاه‌ نیستند و به‌ عبارت‌ دیگر اعصاب‌ دست‌ متوجه‌ این‌ نیست‌ که‌ اعصاب‌ دست‌ می‌باشد و همچنین‌ اعصاب‌ مغز به‌ این‌ که‌ اعصاب‌ مغز است، نمی‌داند که‌ موقعیت‌ آن‌ در کالبد و طبیعت‌ داخلی‌ چیست‌ . پس‌ این‌ «من» که‌ میتواند به‌ تمام‌ اجزای‌ درونی‌ و برونی‌ خود، حتی‌ به‌ خود «من»، نیز آگاهی‌ و شعور داشته‌ باشد از سنخ‌ آن‌ اجزای‌ نخواهد بود و به‌ هر حال‌ نظارت‌ «من» بر دو نیروی‌ مقاومت‌ دورنی‌ و عوامل‌ مکانیکی‌ بیرونی‌ مستند روشنی‌ برای‌ اختیار می‌دانیم‌ و خلاصه‌ چنانچه‌ ما سه‌ اصل‌ زیر را قبول‌ کنیم‌ می‌توانیم‌ بگوییم‌ که‌ پدیدة‌ اختیار اصیل‌ بوده‌ و واقعیتی‌ است‌ که‌ به‌ روشنی‌ و با تجربه‌ آن‌ را می‌توان‌ بدست‌ آورد:
نظارت‌ و تسلط‌ «من» بر دو قطب‌ اجابت‌ و خودداری؛
تمام‌ عواملی‌ که‌ انسان‌ را به‌ کار وادار می‌کند انگیزش‌ آنها برای‌ انسان‌ همیشه‌ صددرصد نمی‌باشد؛
ریزش‌ تدریجی‌ اراده‌ و قابلیت‌ گسیخته‌ شدن‌ آن‌ با هر یک‌ از دو عامل‌ درونی‌ و برونی.
این‌ سه‌ اصل‌ مهم‌ که‌ شالوده‌ اختیار را روی‌ آنها بنا نمودیم‌ برای‌ اشخاص، بسیار مختلف‌ بوده‌ و از این‌ جهت‌ پدیدة‌ اختیار، دارای‌ شدت‌ و ضعف‌ است‌ و با یکی‌ از همین‌ مراتب‌ مختلف‌ ممکن‌ است‌ در مقدمات‌ و خودکار جلوه‌گر باشد بنابراین‌ روح‌ انسانی‌ در هر موقع‌ که‌ از این‌ سه‌ اصل‌ بتواند بهره‌برداری‌ نماید خواه‌ این‌ بهره‌برداری‌ در خودکار باشد یا در یکی‌ از عوامل‌ اولیة‌ کار، (حتی‌ در آن‌ موقع‌ که‌ خود آن‌ عوامل‌ به‌ نوبة‌ خود از سنخ‌ کار باشد) در تمام‌ این‌ موارد انسان‌ کار را با اختیار انجام‌ می‌دهد.
انسان‌ در هر وضع‌ روانی‌ و جسمی‌ که‌ قرار گرفته‌ باشد «من» مخصوصی‌ را داراست‌ که‌ با نظارت‌ و تسلط‌ بر آن‌ «من»، کارهای‌ شدیدتر بیشتر خواهد بود صادره‌ از او اختیاری‌ خواهد بود. در مورد انسان‌ با هوش، قضاوت‌ «من» و تسلط‌ «من» بر قضایا، و مفاهیم‌ در صورتی‌ که‌ برای‌ انسان‌ کم‌ هوش‌ و کم‌ استعداد نظارت‌ و تسلط‌ «من» بر قضایا و مفاهیم‌ ضعیف‌تر خواهد بود. و در هر حال‌ دو فرد مزبور از اختیاری‌ که‌ در مورد پدیدة‌ مختلفی‌ دارند، بهره‌برداری‌ خواهند کرد.
د- نتیجة‌ کلی‌ بحث‌ این‌ است‌ که‌ روش‌ اختیاری‌ «من» به‌ دو جنبة‌ اساسی‌ تقسیم‌ می‌گردد:
-1 ارادة‌ هدف‌ که‌ معلول‌ توجه‌ و خواست‌ انگیزه‌ میباشد.
-2 نظارت‌ و تسلط‌ «من»
اینکه‌ گفتیم‌ روش‌ اختیاری‌ «من» و نگفتیم‌ روش‌ ارادة‌ آزاد، برای‌ این‌ است‌ که‌ ارادة‌ آزاد اصلاً‌ معنی‌ ندارد. این‌ «من» است‌ که‌ با گسیختن‌ یا وصل‌ کردن‌ اراده‌ به‌ حالت‌ پیشین‌ خود اختیار را جلوه‌ می‌دهد و قبول‌ اینکه‌ نظارت‌ و تسلط‌ «من» که‌ یک‌ پدیدة کیفی‌ است‌ می‌تواند حرکات‌ مادی‌ و فیزیولوژیک‌ انسانی‌ را که‌ تابع‌ قوانین‌ جبری‌ است، از قبیل‌ لذاید متنوعی‌ که‌ روح‌ انسان‌ در هنگام‌ تماس‌ با عوامل‌ مخصوص‌ مثلاً‌ مناظر زیبا دریافت‌ می‌کند، در صورتی‌ که‌ این‌ احساسها به‌ هیچ‌ وجه‌ نمود فیزیکی‌ در روح‌ نداشته‌ و با هیچ‌ وسیله‌ای‌ قابل‌ عکس‌برداری‌ طبیعی‌ نیستند.

نظریة‌ 2:
تا اندازه‌ای‌ روشن‌ شد که‌ اراده‌ پدیدة‌ بسیطی‌ نیست‌

بلکه‌ این‌ «تصمیم» است‌ که‌ دارای‌ حالت‌ روانی‌ جریان‌ناپذیر و شدت‌ و بدون‌ ضعف‌ بوده‌ و بیش‌ از یک‌ حقیقت‌ بسیط‌ نیست. لذا در نظریة(1) جابه‌ جای‌ کلمة‌ اراده‌ باید کلمة‌ تصمیم‌ را به‌ کار ببریم‌ و اراده‌ را که‌ انواع‌ مختلفی‌ دارد و مانند نیروی‌ برق‌ جریان‌ دارد به‌ کارها و هدفهای‌ امکان‌ناپذیر نیز متعلق‌ بدانیم‌ و بنابراین‌ آن‌ را غیربسیط‌ یا هم‌ سنخ‌ ماده‌ تلقی‌ کنیم. از طرف‌ دیگر کلمة‌ «من» را نظیر کلمة‌ نفس، که‌ در بند 6 نظریات‌ ملاصدرا ذکر کردیم، غیرمادی‌ دانسته‌ و برای‌ هر انسان‌ آن‌ را مخصوص‌ وضع‌ روانی‌ جسمی‌ آن‌ انسان‌ و متفاوت‌ با سایرین‌ بدانیم. از سویی‌ بپذیریم‌ که‌ «من» می‌تواند به‌ تمام‌ اجزای‌ درونی‌ و برونی‌ خود، حتی‌ به‌ خود «من»، نیز آگاهی‌ و شعور داشته‌ باشد در حالیکه‌ از سنخ‌ آن‌ اجزای‌ نباشد و همچنین‌ می‌تواند حرکات‌ مادی‌ فیزیولوژیک‌ را که‌ تابع‌ قوانین‌ جبری‌ است‌ صادر نموده‌ و به‌ عنوان‌ یک‌ پدیدة‌ کیفی‌ بر آنها نظارت‌ نماید.

با توجه‌ به‌ اینکه‌ با تعلق‌ روح‌ به‌ بدن، شعور و خودآگاهی‌ حادث‌ میشود و لازمة‌ تحقق‌ اراده‌ حرکتی‌ از نوع‌ ارادی‌ مطروحه‌ در صورت‌ مسئله‌ وجود هوشیاری‌ و خودآگاهی‌ است‌ (در حالت‌ غیرهوشیاری‌ و خواب‌ حرکات‌ از نوع‌ ارادی‌ مورد نظر نمی‌باشند) لذا این‌ اراده‌ نمی‌تواند از جنس‌ روح‌ و مجرد باشد چرا که‌ در حالت‌ خواب، حرکات‌ روح‌ وجود دارد اما حرکت‌ ارادی‌ وجود ندارد، در نتیجه‌ برخی‌ صفات‌ نظیر خودآگاهی‌ و ارادة‌ حرکت‌ مورد نظر را می‌توان‌ به‌ خواص‌ ماده‌ نسبت‌ داد به‌ طوری‌ که‌ با تعلق‌ گرفتن‌ روح، آنها حادث‌ می‌شوند اما استمرار و بقای‌ آنها به‌ ماده‌ وابسته‌ بوده‌ و بنابراین‌ می‌تواند در یک‌ ارتباط‌ علت‌ و معلولی‌ با سایر قسمتهای‌ بدن‌ تفسیر و تشریح‌ گردد و خلاصه‌ اینکه‌ اثر ارادة‌ حرکت‌ مورد نظر روی‌ مغز و ایجاد پدیدة‌ مادی‌ الکتریکی‌ در آن، قاعدتاً‌ می‌تواند روابط‌ علت‌ و معلولی‌ داشته‌ باشد.

عشق 54

سلام آقای احمدی نژاد!
من یک سوال دارم:یعنی ما اراده می کنیم وتصمیم می گیریم و عاشق می شویم؟

-----------------------------------

احمدی نژاد

سلام بر شما
بطور حتم و یقین  با معنایی که شما از اراده وعشق دارید

بدین گونه نیست که من اراده کنم وسپس عاشق بشوم.

اما بحث  بر سر این است که بیاییم کمی دقیق تر به کلمه و معنای اراده و عشق بیاندیشیم.عشق چیست واراده چیست؟اختیار وغیر اختیاری در عشق یعنی چه؟

بطور خلاصه عرض می کنم،

عشق یک فرآیند و مجموعه ای از اعمال قلب، دل، اندیشه، خیال و اعضا و جوارح است.

عشق یک عنصر تک نیست که با یک لرزش دل بتوان به آن نام عشق داد.

عشق فقط خیال نیست، گرچه خیال و خیال پردازی معشوق لذت بخش ترین کار عاشق است.

تپش قلب وتند تند زدن قلب به هنگام دیدن معشوق، لازمه عشق است ولی عشق تنها این نیست. این که شما درباره معشوق خود فکر کنید و به این بیاندیشید که او شما را چگونه دوست دارد و سعی کنید همانگونه که او شما را دوست دارد باشید، لازمه عشق است ولی عشق تنها این نیست.


عشق آن نیست که  شما فقط معنویت و روح وایمان یار را بخواهید و هیچ کاری با جسم و چشم و ابروی او نداشته باشید!

بله درست است، حتما معنویت و روح معشوق بسیار مهم تر از جسم اوست و شما بخاطر روح و لطافت و معنویت معشوق می توانید اصلا چشم و ابروی او را هم نبینید، ولی حداقل در آغاز قبل از اینکه شما به این مرحله از عشق برسید، جسم معشوق نیز برای خودش در این مسئله سهمی دارد.


  ممکن شما بخاطر عوامل خارجی از عشق دو انسان به یکدیگر اصلا جسم معشوق برایتان مهم نباشد ولی باید توجه داشته باشید مثلا ایمان مسئله خارج از عشق است که بخاطر قدرت وقوتش عشق را تحت تاثیر قرار می دهد واینجا دو عشقی که از جنس یکدیگر نیستند با یکدیگر تزاحم و یا تضاد پیدا می کنند وعشق ایمانی بر عشق انسانی مسلط می شود وبر آن غلبه می کند


افراط و تفریط در اندازه گیری حد جسم و روح معشوق برای عاشق، از قدیم تا کنون بوده است و این بستگی  به نوع خصلت های جسمی و روحی و حتی محیط رشد  وخانواده و جامعه فرد عاشق دارد.


این نکته را می خواستم عرض کنم بعضی از عاشق ها هستند که واقعا هم عاشق هستند، اما جسم معشوق برای آنها مهم است. نه اینکه حیوان صفت  و یا شهوت پرست  باشند، نه! هرگز!

بلکه اینها طبیعی ترین انسا نها هستند.


 این امری است خدادادی که در علم فیزیولوژی نیز بدان بطور کامل پرداخته شده است. بطوری که شما ملاحظه کردید خانم فیشر و کسانی که پیرو مکتب ایشان هستند، کم کم دارند به این نتیجه می رسند  که با تزریق هورمون های خاص می توان در جسم و اندیشه انسان اثر گذاشت و کسی را عاشق کرد و یا او را از عاشق بودن دور کرد!


بنابراین، افراط و تقریط در مسئله عشق جسمانی در زمان ما از عشق فیزیولوژی شروع شده است و آن را در روانشناسی مشاهده می کنیم.

در ادبیات نیز این عشق جسمانی کم کم سهم بزرگی  از ادبیات عاشقانه امروز را معطوف خود ساخته است.


متاسفانه آنچه که در صفحه حوادث روزنامه ها می خوانیم پر است از عشق های جسمانی که در واقع نمی توان به آنها نام عشق نهاد بلکه آنها غلبه شهوت بر عقل و تدبیر و اندیشه است. لذا می توان آنها را به جرم قاتل بودن قصاص کرد. عشق به هیچ وجه نمی تواند قاتل باشد و این حرف بسیار درستی است!


عشق لطیف است و به دنبال لطافت می رود. البته عشق غیرت و حسادت دارد، و معشوق و عاشق نسبت به عشق شان بسیار حسود هستند. بطوریکه وقتی شما از بیرون به یک عاشق و معشوق نگاه می کنی، می بینی که حتی به در و پنجره و آینه نیز حسادت می ورزند و این حسادت ورزیدن درعین حالیکه عقلانی نیست و باعث خنده می شود، اما بسیار گرانبها و ارزشمند است. به شرط آنکه درست و صحیح ودر جایگاه خودش مورد  استفاده قرار گیرد.


عشق معنوی و روحی دو فرد به یکدیگر از عشق جسمانی قوی تر است و معمولا در کنار و یا بعد از عشق جسمانی به وجود می آید.

وقتی دو انسان با گفت وگو به این نتیجه می رسند که به یکدیگر علاقه دارند، در واقع نزدیکی دو روح در این عالم عجیب خلقت است که در پی کشف و یافتن ابعاد وجودی یکدیگر بر می آیند.


این نکته آنقدر بدیع وهیجان برانگیز است  که یا در عالم خارج با یکدیگر صحبت می کنند و یا در عالم خیال.

 این خیال پردازی نیز یکی دیگر از نشانه های عشق است.  عاشق هیچ لذتی را بیشتر از این نمی بیند که یا روی معشوق را ببیند و یا با او در حال صحبت باشد، در کار، خیابان، خرید، صبح، ظهر، شب و... همه کارش صحبت کردن با معشوق است. حال چه با زبان واقعی، چه با زبان دل و یا زبان خیال. عاشق در خیال خود بارها از لحظه آشنایی تا مرگ را می رود و می آید. در ذهن خود پدر می شود، مادر می شود، مادربزرگ می شود، پدربزرگ می شود و حتی خود را هم تشییع جنازه می کند و چهره معشوق را در هنگام مرگ خود به تصویر می کشد!


پیوستگی و یکی شدن دو روح در عشق های شرقی بیشتر از عشق های غربی به چشم میخورد و برای همین است که پدران و نسل گذشته ما در هنگام ازدواج به هیچ وجه عاشق همسران خود نبوده اند اما پس از گذشت زمان، این دو روح با یکدیگر آشنا شده و چنان شیفته یکدیگر می گردند که از بسیاری عشاق دروغین و سینه چاک، عاشق تر می شوند.به گمان بنده عشق های روستایی بیشتر عشق است تا عشق های شهری گرچه در آغاز فقط دوست داشتن بوده است وسپس به عشق تبدیل شده است.پیش تر گفته بودم که عشق نیز مشکک است.


 این عشق، عشق حقیقی و واقعی است. گرچه با یک نگاه و لرزش دل به وجود نیامده است، اما استدامت و پایداری اینگونه عشق ها همیشه از عشق های نگاهی و  دلی بیشتر بوده است. استحکام خانواده و عشق در خانواده های ایرانی بر همین اساس است. یعنی از روح شروع شدن و به جسم رسیدن. برعکس دنیای  غرب که از جسم به روح می رسد. آنها هم در غرب واقعا عاشق می شوند و حاضرند بخاطر عشق شان و خانواده شان بمیرند.بنابراین این حرف هم صحیح است که عشق مرد وزن وپیر وجوان نمی شناسد وحتی گاهی کفر وایمان هم نمی شناسد.یعنی هر کدام در جای خود کاملا صحیح و با ارزش است.


بنابراین عاشق شدن ارادی است به این معنا که اگر عشق یک فرآیند باشد نه یک لحظه و یک عنصر خاص، بطور حتم با اراده شروع خواهد شد.


البته اراده به این معنا که ما می اندیشیم نه به این معنا که برنامه ریزی می کنیم. وقتی می گویم عشق ارادی است، منظورم حضور عقل و معرفت در انجام جزئی ترین اعمال در مبادی و در ابتدای عشق است.

وگرنه بطور حتم عشق قابل برنامه ریزی نیست و اصلا آنچه که قابل برنامه ریزی باشد عشق نیست!


عشق ارادی است، یعنی اینکه مبادی خواستن ارادی است. نه اینکه ما برای دیدن معشوق خود برنامه ریزی می کنیم. بطور حتم اگر دو چشمی که در تمامی دوران جوانی، شما به دنبال آن بودید در بین میلیونها نفر که آنها را دیده اید یافت نشده و ناگهان در یک کلاس یا یک مهمانی یا یک حادثه غیر مترقبه تلاقی آن دو چشم شما را به لرزه می اندازد. این لرزش غیر ارادی است و اراده هیچ نقشی در آن ندارد اما این نه عشق است و نه اراده.


عشق آن است که دو انسان جسم و روح یکدیگر را بطور کامل خواستار باشند بطوریکه نتوانند بدون یکدیگر زندگی کنند، ولی آیا واقعا با دیدن دو چشم زیبا در بیابان یا خیابان، این تعریف بر آن صدق می کند؟ وانگهی عشق آن است که استدامت و پایداری داشته باشد، یعنی در عالم خارج این دو انسان بتوانند با یکدیگر زندگی کنند و مشکلات مادی و معنوی زندگی خارج را بخاطر علاقه به یکدیگر با اشتیاق بپذیرند.


آیا با یک نگاه می توان این استدامت و پایداری را فهمید؟ بطور حتم جواب شما نیز خیر خواهد بود! بنابراین عشق ارادی است به این معنا که مجموعه ای از افعال روح، نفس، جسم و تن در دو انسان باعث شود که آنها نسبت به یکدیگر محبت مفرط داشته باشند بطوریکه بدون این عشق یا دیوانه شوند یا بمیرند.این علاقه ارادی واختیاری است حداقل در مبادی آن بله ممکن است بعد که عشق آمد عناد از کف خارج شود ولی نه در همه عشق ها ونه در همه عرصه هاوصحنه ها

ان شاالله بقیه مطالب را در ادامه خواهم گفت

بلا تشبیه داستان عشق ارادی است یا غیر ارادی دارد حکایت این داستان زیر می شود که از سایت عصر ایران برایتان نقل می کنم.البته منطق این نیست که  این داستان می گوید منطق یعنی قانون وقواعدی که باعث می شود در اندیشه کردن خطا نکنیم

---------------------------------------

شاگردی از استاد پرسید: منطق چیست؟


استاد کمی فکر کرد و جواب داد : گوش کنید ، مثالی می زنم ، دو مرد - پیش من می آیند. یکی تمیز ودیگری کثیف من به آن ها پیشنهاد می کنم حمام کنند.شما فکر می کنید ، کدام یک این کار را انجام دهند ؟

هردو شاگرد یک زبان جواب دادند : خوب مسلما کثیفه !

استاد گفت : نه ، تمیزه . چون او به حمام کردن عادت کرده و کثیفه قدر آن را نمی داند.پس چه کسی حمام می کند ؟

حالا پسرها می گویند : تمیزه !

استاد جواب داد : نه ، کثیفه ، چون او به حمام احتیاج دارد.وباز پرسید :

خوب ، پس کدامیک از مهمانان من حمام می کنند ؟

یک بار دیگر شاگردها گفتند : کثیفه !

استاد گفت : اما نه ، البته که هر دو ! تمیزه به حمام عادت دارد و کثیفه به حمام احتیاج دارد. خوب بالاخره کی حمام می گیرد ؟

بچه ها با سر درگمی جواب دادند : هر دو !

استاد این بار توضیح می دهد : نه ، هیچ کدام ! چون کثیفه به حمام عادت ندارد و تمیزه هم نیازی به حمام کردن ندارد!

شاگردان با اعتراض گفتند : بله درسته ، ولی ما چطور می توانیم تشخیص دهیم ؟هر بار شما یک چیزی را می گویید و هر دفعه هم درست است

استاد در پاسخ گفت : خوب پس متوجه شدید ، این یعنی: منطق !

خاصیت منطق بسته به این است که چه چیزی رابخواهی ثابت کنی!

---------------------------------------------

آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا

بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا

نوشداروئی و بعد از مرگ سهراب آمدی

سنگدل این زودتر می خواستی حالا چرا

عمر ما را مهلت امروز و فردای تو نیست

من که یک امروز مهمان توام فردا چرا

نازنینا ما به ناز تو جوانی داده ایم

دیگر اکنون با جوانان نازکن با ما چرا

وه که با این عمرهای کوته بی اعتبار

اینهمه غافل شدن از چون منی شیدا چرا

شور فرهادم بپرسش سر به زیر افکنده بود

ای لب شیرین جواب تلخ سربالا چرا

ای شب هجران که یک دم در تو چشم من نخفت

اینقدر با بخت خواب آلود من لالا چرا

آسمان چون جمع مشتاقان پریشان می کند

در شگفتم من نمی پاشد ز هم دنیا چرا

در خزان هجر گل ای بلبل طبع حزین

خامشی شرط وفاداری بود غوغا چرا

شهریارا بی حبیب خود نمی کردی سفر

این سفر راه قیامت میروی تنها چرا

 
استاد شهریار


     

عشق 53

شیما

سلام.

والا اینا به عقل من که قد نمیده

----------------------

احمدی نژاد

سلام

چرا قد نمیده؟

خب یه کمی توضیح میدم

عده ای از دوستان فرمودند که عشق غیر ارادی است.

به این معنا که نمی توان برای عشق وعاشق شدن برنامه ریزی کرد که مثلا من ترم سوم عاشق میشم و  قبل از دفاع از پایان نامه عقد می کنم.و.....بلکه عشق وقتی آمد ودلت لرزید این دیگر دست خودت نیست

بنده قصد داشتم بگویم اول ارادی بودن را  معنا کنیم .شما یک برداشت عامی ویا نهایتا لغوی از اراده می کنید درحالیکه باید کمی درباره آن کنکاش کرد .

یک وقت اراده می گویید و معنای لغوی را اراده می کنید و یک وقت معنای روانشناسی آنرا که بیشتر با واژه های میل وگرایش شناخته می شود

اگر خوب دقت کنیم از معنای لغوی به معنای روانشناسی و از آن به معنای فلسفی اراده نزدیک می شویم که شاید دقیق تر وظریف تر باشد.

معنای عرفی=معنای لغوی=معنای روانشناسی=معنای فلسفی

از اینجا می خواهم کمی به بحث اختیاری ویا غیر اختیاری بودن عشق نزدیک شویم

آقای دکتر سروش در نشریه مدرسه در مقاله ای به نام "در ستایش عشق زمینی" مطلب جالب ومهمی دارد که در زیر برایتان نقل می کنم

"نکته‌ی دیگری را که باید به آن اشاره کنم، این است که اساساً عشق امری اختیاری نیست.

مقدمات عشق البته می‌تواند اختیاری باشد، ولی خودش اختیاری نیست. نه‌تنها اختیاری نیست، بل‌که وقتی می‌آید از آدمی سلب اختیار می‌کند.

به عبارت دیگر، عشق نه به اجازه و اختیار آدمی می‌آید و نه وقتی هم که آمد، آدمی را مختار باقی می‌گذارد. مهم‌ترین هدیه‌ای که عاشق به درگاه معشوق می‌برد، اختیار اوست و چنان‌که می‌دانیم، امور اختیاری مشمول تکلیف و حرام و حلال و حرام و واجب و مستحب واقع می‌شود، نه امور غیراختیاری.

ما اگر از کسی بپرسیم که خواب دیدن حلال است یا حرام است، به ما خواهد خندید. چرا که آدمی به اختیار خواب نمی‌بیند. سعدی می‌گفت: «کس دل به اختیار به مهرت نمی‌دهد / دامی نهاده‌ای و گرفتار می‌کنی.» کسی به اختیار عاشق نمی‌شود و مقوله‌ی عشق، مقوله‌ای اختیاری نیست تا شخص بتواند از احکام فقهی حلال و حرام در آن‌جا سخن بگوید.

این نکته خیلی اصولی است که اوّلاً عاشق شدن توجه معشوق است به عاشق، که بی‌قراری را در دل او می‌افکند، ثانیاً کاملاً از اختیار عاشق و دایره‌ی تکلیف و احکام و حلال و حرام خارج است.

حال با این اوصافی که برای عشق بیان کردیم، و آن‌همه برکات و خیراتی که به دنبال آن می‌آید، آیا حق است که چنین امر پربرکتی فروکوفته شود؟ و عاشقان خوار داشته شوند یا از عاشقی خود شرمنده باشند؟

به قول حافظ: «به رغم مدعیانی که منع عشق کنند / جمال چهره‌ی تو حجت موجه ماست.»

باری؛ «عشق‌بازی کار بازی نیست ای دل جان بباز / زان که گوی عشق نتوان زد به چوگان هوس.»

عشق مقوله‌ای عزیز است. نه باید به دست عشق‌ناشناسان بیافتد تا محکوم و تقبیح شود و نه باید به دست آلودگان بیافتد تا آلوده شود. بر عشق باید غیرت ورزید.

عشق درمان‌گر است و با آن، بسی بیماری‌ها، خودخواهی‌ها، اضطراب‌ها، فزون‌طلبی‌ها رفع می‌شود.

عشق بیماری نیست. بل‌که بیماری‌زداست. عشق به معنای صحیح را، خواه به انسان، خواه به خدا، خواه زمینی، خواه آسمانی، باید ترویج و تعلیم و تحسین کرد. هم در ادبیات، هم در فیلم و هنر، باید از آن گفت و نمایش داد و داد که هیچ‌گاه ملال‌آور نیست. غیرت ورزیدن فقط بر آبرو نیست. غیرت ورزیدن بر عشق انسانی هم هست.

عشق در میان آدمیان، البته آمیخته با همه‌ی شؤون آنان، از جمله جنسیت است. ولی جنسیت، بهانه‌ی عاشقی است. خود عاشقی برتر از آن است. «عاشقی» جنسیت را هم تلطیف می‌کند و همین لطف است که همه‌ی عشق را، خدایی می‌کند. به قول آن شاعر معاصر:


دست بیگانه بدان عارض و قامت مرساد / با صبا گوی نقاب از رخ گل بردارد / مردمان نرد محبت به هوس می‌بازند / عشق امّا نه مؤنث نه مذکر دارد / نه ارسطو که خرد هست و پر و بالش نیست / بل پرستو که به پهنای خرد پر دارد / کام شیرین مرا از بزه شیرین‌تر کن / بزه عشق تو شیرینی دگر دارد... پایان"

------------------------------------

شیما

دست شما درد نکند. الان خیلی بهتر شد. از همان اول می گفتید عشق اختیاری نیست ولی مقدماتش اختیاری است عقل من از همان اول قد می داد

---------------------------------------

احمدی نژاد

سلام

البته من نگفتم عشق اختیاری نیست .بلکه هنوز هم معتقدم عشق ارادی است

حالا بحث چند تا شد

1-اگر عملی مقدماتش اختیاری شد بالاخره به کل عمل بما هو عمل اختیاری گویند یا غیر اختیاری؟

2- عملی که مقدماتش اختیاری است .متعلق احکام واقع می شوند یا خیر؟

3-این اختیار وغیر اختیار یعنی چه ودر مقابل چه چیزی است در مقابل اضطرار و..؟

4-آیا بین عشق زمینی و آسمانی در این وادی فرقی نیست؟آیا ما همه را از باب مجذوب سالک فرض نکرده ایم؟

عشق 53

عشق ارادی است

با توجه به مقاله خوب دکتر برنجکار در این زمینه به نام  حضور اراده در مبادی عمل لازم ندیدم مطلب اضافه ای را در اینجا عنوان کنم .توجه شما را به بخش هایی از این مقاله خوب جلب می کنم.

البته خیلی خوب میشد اگر عشق غیر ارادی بود .هم شاعرانه بود وهم بسیاری از تکالیف دینی از دوش ما برداشته میشد ولی چه کنم؟

عشق ارادی است

 کسانی هستند که با این نظریه مخالف هستند اگر لازم شد دوباره به دلیل های آنها مراجعه می کنیم وبه نقد ونظر می پردازیم .دلیل وبرهان آنها هم چندان سست نیست

-----------------------------------------------------------------------------------------------

حضور اراده در مبادی عمل


اعمال انسان را می‏توان بطور کلّی به دو نوع تقسیم کرد:

فعل درونی یا نفسی (جوانحی)

و فعل بیرونی یا جوراحی. بطور معمول در بحث عمل، تنها به فعل بیرونی توجه می‏شود.................

....امر و نهی، همچنین ستایش و سرزنش، و کیفر و پاداش نسبت به فعلی، تنها زمانی از شخص حکیم و عاقل رخ می‏دهد که فاعل توانایی انجام یا ترک فعل را دارا باشد. به دیگر سخن تعلّق این سه (تکلیف، حسن و قبح، و جزا) به فعل، کاشف از ارادی بودن آن است و اگر بخواهیم ارادی بودن عملی را از دیدگاه دین و مذهب اثبات کنیم، کافی است تعلق یکی از این امور را در آن نشان دهیم.

ـ افعال نفس مانند افعال تن دو نوعند.

نوعی از آن اختیاری

و نوع دیگر غیر اختیاری است.

فعل اختیاری آن است که مسبوق به مبادی اراده، میل و معرفت بوده و آدمی آزادانه بتواند آن را انجام داده یا ترک کند. به تعبیر متکلمان «صحة‏الفعل و الترک» بر آن صادق باشد.  به نظر می‏رسد تعریف مشهور در میان فیلسوفان مسلمان در باب قدرت و آزادی اراده کامل نیست.............

......در افعال درونی و بیرونی گاهی اصل فعل اختیاری نیست، امّا مقدمات آن اختیاری است. در این صورت فعل به لحاظ مقدمات آن اختیاری خوانده میشود

  برای مثال ممکن است مستقیما نتوان میلی را در خود ایجاد کنیم امّا با انجام برخی اعمال جوارحی یا به یاد آوردن پاره‏ ای امور و توجه به معرفتهای متناسب با آن میل و یا تلقین و تکرار آن و مواردی از این دست، به طور غیر مستقیم و به مرور زمان می‏توانیم میل مورد نظر را در خود ایجاد کنیم. این موارد نه تنها نمونه‏ هایی نقضی برای ارادی بودن فعل نیست، بلکه از مصادیق افعال ارادی محسوب می‏شود، زیرا ارادی بودن یک عمل مستلزم این نیست که عمل مستقیما و بدون اسباب و ابزار واسطه‏ای، اراده شود.

در برخی موارد حالتی معرفتی یا گرایشی بدون اختیار بر انسان عارض می‏شود و یا از ابتدا در انسان وجود داشته است، امّا باقی گذاشتن یا از میان برداشتن آن ارادی است.

در این گونه امور، اصل تحقق اوّلیه معرفت و گرایش جبری است؛ امّا ابقا و محو کردن آن اختیاری است. گاهی نیز تنها تشدید یا تضعیف این حالات، در اختیار انسان است. در پاره ‏ای از موضوعات آدمی تنها می‏تواند از بروز خارجی معارف و امیال جلوگیری کند و قادر به نابودی یا تضعیف درونی آن نیست.

بدینسان اختیاری بودن افعال دارای درجات مختلف است و در هر درجه اختیار انسان محدوده خاصی دارد که تنها در همانجا، فعل ارادی بوده و تکلیف و کیفر بدان تعلق می‏یابد.

همچنین باید توجه داشت که بسیاری از معارف و گرایش‏ها و افعال در اختیار انسان نیست. اصولاً انسانها با گرایشها و طینتهای خاصی وارد این جهان می‏شوند و پس از تولد، معارف و اطلاعات بسیاری بدون اختیار برایشان حاصل می‏شود، امّا انسان پس از گذشت سالیانی از عمرش، به حدّی می‏رسد که آزادی حقیقی در انتخاب افعال درونی و بیرونی برای او پدید می‏آید و پس از این مرحله به سوی گزینش های ارادی گام برمی‏دارد. در مباحثی که در پی می ‏آیند باید این نکات را در نظر داشت و توجه نمود که بحث در فعل اختیاری است، آن هم اختیار با درجات متفاوتی که بیان شد.

در آیات و احادیث، تکلیف و محاسبه، گذشته از اینکه به اعضای بیرونی مانند چشم و گوش تعلق گرفته، نسبت به قلب نیز بیان شده است. در قرآن کریم آمده است از آنچه بدان علم نداری پیروی نکن، زیرا گوش و چشم و قلب همگی مورد سؤال و محاسبه قرار خواهند گرفت. 

در آیه‏ ای انسانها از اعمال زشت ظاهری و باطنی برحذر شده‏ اند و در جای دیگر محاسبه اعمال درونی و بیرونی گزارش شده است.

در حدیثی از امام صادق (ع)، ضمن بیان اینکه واجبات قلب با واجبات اعضای خارجی متفاوت است، افعال واجب قلب، ایمان، اقرار، معرفت، عقد، رضا، تسلیم به وحدانیب خدا و نبوت پیامبر (ص) و آنچه از سوی خدا آورده، نیز بیان شده است.

برخی احادیث اوّلین مرحله امر به معروف و نهی از منکر را، امر و نهی قلبی دانسته و بدان امر کرده ‏اند. شواهد مذکور نشان می‏دهند که قلب و باطن انسان دارای افعال اختیاری است و بدین ترتیب ادعای کلّی این بحث را به اثبات می‏رساند.

لازم به ذکر است که در شریعت اسلامی به برخی افعال نفسانی بر می‏خوریم که با وجود اینکه مورد

سرزنش و نهی قرار گرفته ‏اند، برای فاعلش کیفری لحاظ نشده و آمده است که اگر این افعال به مرحله بروز خارجی نرسند بخشیده خواهند شد.  این مطلب دلیل غیر اختیاری بودن اینگونه اعمال نیست، زیرا سرزنش و نهی، خود دلیل ارادی بودن این اعمال است و علت رفع کیفر، رحمت و بخشش خداست و دیگر اینکه اراده الهی بر سهل بودن شریعت اسلامی تعلق گرفته است.

حال با عنایت به اصول بیان شده، بحث را در مصادیق آن پی می‏گیریم.

الف ـ حضور اراده در مرحله معرفت

قرآن و احادیث باالفاظ مختلفی درباه معرفت سخن گفته‏ اند. از میان از تفکر، تعقل، تذکر، اعتبار، شک، ظن، یقین، ایمان و کفر نام برد.

1ـ تفکر، تعقل، تذکر و اعتبار

آیات زیادی از قرآن افعال یاد شده را ستایش کرده و در مواردی هم بدآنها امر کرده‏ اند و کسانی که تفکر و تعقل را ترک می‏کنند مورد سرزنش قرار گرفته‏ اند.و نیز آمده است که آیات الهی برای کسانی است که اراده متذکر شدن دارند.


2ـ شک ـ در آیات قرآن کافران و مخالفان پیامبران، به عنوان افراد شک کننده معرفی شده‏ اند. در احادیث نیز از نوعی شک نهی شده است.( در این موارد شک به خدا و پیامبر (ص) قلب مؤمن را کدر می‏کند و ممکن است حتی به کفر او بیانجامد، بنابراین شک فقط معبر خوبی است نه قرارگاهی مطمئن.


3ـ گمان (ظنّ) ـ در قرآن ضمن اینکه مؤمنان را به اجتناب از گمان تکلیف کرده است، برخی گمانها نیز گناه شمرده است. آیات دیگر منافقان و مشرکان و کافران را به عنوان کسانی که درباره خدا گمان زشت و نادرست دارند، معرفی می‏کنند. و در احادیث نیز از وجوب حسن ظن و حرمت سوء ظن سخن به میان آمده است.

4 ـ اعتقاد و ایمان ـ در تفسیر آیه 36 سوره اسراء آمده است: از قلب درباره آنچه بدان معتقد شده است، سؤال خواهد شد. قرآن مرزبندی میان انسانها را بر اساس ایمان و عمل صالح تصویر می‏کندو هرگونه ارزش انسانی را به این مسأله باز می‏گرداند. از دیدگاه قرآن تنها، کسانی که به خدا ایمان آورده و عمل شایسته انجام دهند، مورد رحمت و مغفرت و پاداش خدای رحیم قرار گرفته و وارد بهشت می‏شوند.

ب ـ حضور اراده در مرحله میل

میلها و گرایشهای درونی دارای تنوّع بسیاری است. در اینجا تنها به چند میلِ زیر سازِ عمل می‏پردازیم.

1 ـ دلبستگی و حبّ ـ قرآن برای کسانی که به اشاعه فحشا در میان مؤمنان علاقه دارند، عذاب دردناک درنظر می‏گیرد.همینطور از دوستی با دشمنان خدا و دوستی پیامبر(ص)، اهل بیت(ع)، مؤمنان، قرآن، آخرت و عبادت توصیه کرده و بدان امر می‏کند.

همچنین ضمن بر حذر داشتن انسانها از حبِّ دیا، این دلبستگی در رأس گناهان بلکه بزرگترین بلکه بزرگترین گناه کبیره شمرده شده و به خارج کردن آن از قلب فرمان داده شده است.

2 ـ خوف و رجا، خشنودی (رضا)

قرآن کریم برای خوف از خدا پاداش بهشت و برای کسانی که به لقای خدا امیداور نبوده و به زندگی دنیا خشنودند کیفر آتش در نظر می‏گیرد. در مواردی نیز به خوف و رجا رمان داده شده است. همچنین از جمله واجبات، خشنودی به قضا و قدر الهی و از جمله محرمات خشنودی به ظلم ظالم است.


3 ـ رکون (میل و اعتماد) ـ قرآن از رکون و تمایل به ظالمان نهی کرده و کیفر آتش برای آن در نظر می‏گیرد. در احادیث میل و اعتماد به دنیا و جاهلان نهی و تقبیح شده است


ج ـ حضور اراده در مرحله اراده

حضور اراده در اراده بدان معناست که عمل اراده ذاتا ارادی است نه بالعرض. ارادی بودن همه افعال

ذاتا اراد است نه بالعرض.

ارادی بودن همه افعال درونی و بیرونی بالعرض است، یعنی به دلیل اینکه اراده به آن تعلق می‏گیرد، اراده است. امّا ارادی بودن خود اراده ذاتی اراده است و از این رو قابل تبیین علّی ـ معلولی نیست.

البته چنانکه خواهد آمد، معرفت و میل در اراده مؤثرند ولی این تأثیر تولیدی و ضروری نیست، و با وجود تصور و تصدیق و شوق اکید، باز آدمی آزادانه عملی را اراده می‏کند و این آزادی اراده ذاتی است و به عوامل بیرونی باز نمی‏گردد و محکوم آنها نیست.

باید توجه داشت که توانایی اراده کردن، قدرت و حرّیتی است که جبرا از سوی خدا به انسان داده شده است و آدمی در پذیرش چنین قدرتی آزاد و مختار نبوده است و قضا و قدر الهی نیز به اصل و محدوده آن حاکم است امّا تازمانی که خداوند این قدرت را در اختیار انسان نهاده و از بکار بردنش جلوگیری نکرده، آدمی قادر است آزادانه عملی را اراده کند و این آزادی اراده، ذاتی بوده و محکوم عوامل دیگر نیست. باری ارادی بودن همه اعمال به اراده اوست واگر اراده خود معلول و محکوم عوامل دیگر باشد، دیگر نمی‏تواند سخن از عمل اختیاری به میان آورد مگر اینکه بگوییم انسان مضطر است در صورت مختار، یعنی تنها به ظاهر مختار است نه در واقع، زیرا اختیارش معلول عوامل خارجی است. مبنای انسان شناختی این سخن آنست که انسان را به عنوان «حیوان ناطق» که دارای دو خصیصه ذاتی میل و معرفت است و دیگر خصلتهایش ـ از جمله قدرت اراده ـ را به ایندو باز می‏گرداند، در نظر نمی‏گیرد و قدرت و توانایی اراده را از خصلتهای مستقل آدمی لحاظ می‏کند. در جایی دیگر به این مطلب به صورت تطبیقی پرداخته‏ ایم.

در آیات و احادیث از اراده به صورت یکی از افعال انسان یا خدا سخن به میان آمده و نسبت به اراده‏ های مختلف، حسن و قبح، امر و نهی، و کیفر و پاداش تعلق گرفته است. قرآن بهشت را برای کسانی که اراده علوّ و برتری ندارند بشارت می‏دهد. در دیگر آیات، اراده‏های تعلق یافته به اعمال خاصی تحسین یا تقبیح شده است.(20)

نیّت و وجوه مختلف آن مانند اخلاص نیز به اراده باز می‏گردد. از دیدگاه قرآن هرگونه علم بر اساس «شاکله» انجام می‏پذیرد و شاکله نیّت تفسیر شده است.در بسیاری از احادیث نیت و اخلاص به عنوان ملاک اعمال و عبادات بیان شده، ضمن آنکه خود نیت واخلاص والاترین علم بلکه مساوی عمل دانسته شده است. در موارد بسیاری نیت و اخلاص مورد تکلیف قرار گرفته است.

د) تأثیر معرفت و میل بر اراده

1 ـ لزوم تأثیر معرفت و میل در اراده افعال خاص جوارحی مورد پذیرش همگان است، امّا سخن بر سر کیفیت آن است.

برخی اراده را مساوی میل می‏دانند و دیگران آن را نتیجه ضروری و تولیدی میل شدید معرفی می‏کنند. این اعتقاد قبلاً مورد نقد قرار گرفت. تصویر دیگر این است که اعمال آدمی بطور معمول دارای زمینه‏ ها و شرایط درونی و بیرونی است. جهاتی که فراروی انسان قرار دارد، با جنبه ‏های مختلفش مانند طبیعت، جامعه و هدایت الهی، همچنین عالمی که در درون انسان جای گرفته، با وجوه معرفتی و گرایشی آن، راههای مختلفی را پیش روی انسان می‏ نهند و زمینه ‏های اراده او را ف راهم می‏کنند. این عوامل از درجات مختلفی از شدّت تأثیر برخوردارند. گاهی در حدّ دعوت کننده (داعی) و گاهی با فشار

ه) تأثیر میل در معرفت

تأکید این مکتوب بر حضور اراده در دیگر افعال آدمی است.

از این رو در بخشهای دیگر به اختصار سخن خواهیم گفت. در قران و احادیث در موارد متعددی به خصوص در معارف و عقاید دینی مثل ایمان به خدا و پیامبران، به تأثیر هواهای نفسانی و امیال و گرایشها و رذایل اخلاقی اشاره شده است. برای مثال از جمله اسباب کفر و جحود و دوری از هدایت، هوای نفس، قساوت قلب، کبر و استکبار، بخل، و علوّ و برتری جویی بیان شده است.

لازم به ذکر است که معرفت را می‏توان به عنوان یکی از مبادی فعل اختیاری خارجی و نیز به عنوان یک فعل اختیاری مستقل ملاحظه کرد. در صورت نخست تأثیر میل در معرفت لازم و ضروری نیست. اما در صورت دوم حضور میل در معرفت لازم است. در صورت نخست تأثیر میل تنها در اراده عمل خارجی لازم است.

و) تأثیر معرفت در میل

تأثیر تصورات و عقاید انسان در شکل‏ گیری امیال او روشن و بی نیاز از توضیح است و همه از جمله نویسندگان محترم ما آن را پذیرفته‏ اند. نکته بیان شده در آخر بند ه، در اینجا نیز صادق است.

ز) تأثیر اعمال بیرونی بر عمل درونی

این بخش از بحث نیز مورد عنایت نویسندگان محترم قرار نگرفته است. به نظر می‏رسد اعمال خارجی انسان گرچه از مبادی درونی سرچشمه می‏گیرد؛ امّا همین اعمال تأثیری متقابل بر روح و روان آدمی گذاشته و معارف و امیال او را تحت تأثیر قرار می‏دهند.

در قران کریم علت تکذیب آیات الهی و کفر کافران و بی راهه بودن آنان، کردار زشت، ظلم، فسق، و کذب بیان شده است.


این هم پارسا کوچولو عشق بابابزرگش  که هشت ماه را پشت سر گذاشته است .

دو هفته پیش که قم آمده بودند در هنگام رفتن صدایش کردم و وقتی نگاه کرد با موبایل عکسش را گرفتم.بلافاصله که از منزل ما حرکت کردند دلم تنگش شد.

از عیال گرامی ،خانم مهندس نسیبه ،خانم مهندس زینب و علی اصغر آقا و دامادهای محترم تشکر می کنم که برای روز پدر پیشاپیش هدیه به ما دادند

روز میلاد حضرت علی علیه السلام و امام جواد علیه السلام  مبارکباد

ایام رحلت حضرت امام خمینی تسلیت باد

--------------------------------------

مسافر

دلم بارها برای چشمانت دعای سفر خوانده


بار اولش یا که آخر نیست

دل را رو به قبله ذبح کردم چه سود

هیچ خنجری به خاطره ها کارگر نیست


 شعر من تویی وزن وقافیه نمی دانم

چرا دراین قوم هیچکس بر این باور نیست

 

تو رفتی ومن در کوچه های عشق حیرانم

همیشه آنکه می رود مسافر نیست


جمله های عمودی48

چقدر حرف است بین

آغاز تــــــــــــــو

و

آخر مــــــــــــــن

-------------------------

چرا در بند قافیه ات کنم

وقتی ردیف ترینی

ای عشق

پ.ن-باتشکراز خانم الهه تاجیکزاده آریایی که با نظر ایشان  این جمله ها اصلاح شد

شهادت امام هادی علیه السلام تسلیت باد

يا اَبَا الْحَسَنِ يا عَلِىَّ بْنَ مُحَمَّدٍ اَيُّهَا الْهادِى النَّقِىُّ يَا بْنَ رَسُولِ اللّهِ يا حُجَّةَ اللّهِ عَلى خَلْقِهِ يا سَيِّدَنا وَمَوْلينا اِنّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكَ اِلَى اللّهِ وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَىْ حاجاتِنا يا وَجيهاً عِنْدَ اللّهِ اِشْفَعْ لَنا عِنْدَ الله

اى‏ ابا الحسن،اى على بن محمّد،اى هادى نقى،اى فرزند فرستاده خدا،اى حجّت خدا بر بندگان، اى آقا و مولاى ما،به تو روى آورديم و تو را واسطه قرار داديم و به سوى خدا به تو توسّل جستيم،و تو را پيش روى حاجاتمان‏ نهاديم،اى آبرومند نزد خدا،براى ما نزد خدا شفاعت كن،

آزادی خرمشهر

حلول ماه رجب ومیلاد امام باقر علیه السلام مبارک باد

---------------------------------------------------------

آقا ما در چند چیز شانس نداریم.

یکی جریمه رانندگی است! همین هفته پیش بود که برای رفتن به باغ لاله ها، در  شمال کرج، به همراه شاه دامادهایمان راهی شدیم. در جاده همه ماشین ها از مینی بوس سفیدی که برای اردوی دانش آموزی تهیه شده بود سبقت می گرفتند، از جمله این افراد داماد گل گلاب قبل از ما سبقت گرفت. اما ما که دوست می داشتیم قوانین را رعایت کنیم، صبوری پیشه کردیم و سبقت نگرفتیم. بعد که حوصله مان سر رفت، نگاهی به جلو انداخته و دیدیم که جلوی مینی بوس ماشین نیست ومی شود سبقت گرفت!ما هم براحتی سبقت گرفتیم

اما چشمتان روز بد نبیند، سبقت گرفتن ما همانا و آقا پلیسه که همیشه بیداره مخصوصا برای بنده، با دفترچه محترم علامت ایست داد وما را نگه داشت. با خودمان گفتیم، ای داد وبیداد چهل هزار تومن باید جریمه شویم! اما چهل هزار تومن کجا و صد هزارتومن کجا!

هر چه ما با این پلیس جوان کلنجار رفتیم و روضه خواندیم، که صد هزار تومان جریمه زیاد است .نشد که نشد. او می گفت دیروز در همین محل یک ماشین 206 تصادف شدید کرده و لذا فرمانده ما دستور اکید داده به هیچ کس تخفیف ندهید! حالا راست یا دروغ، با خودش.تازه گفت حاجی آقا بیست نمره منفی هم .....

این مقدمه را گفتم که بدانید یکی از جاهایی که من شانس نداشتم، جبهه بود. بخاطر اینکه من متاهل بودم و در قم مشغول درس خواندن، به دوستان سپرده بودم هر وقت نزدیک عملیات می شود، مرا خبر کنند تا هم از درس خواندن عقب نیافتم و هم به فیض عملیات برسم.

اما رفقای رزمنده ما هم مرد بودند هم خیلی مرد!  مرد بودند بخاطر اینکه رعایت حال من را می کردند و با خودشان می گفتند ابوالقاسم متاهل است و طلبه و لذا همیشه وقتی که غیبشان می زد، ما سریعا سراغشان را می گرفتیم و تا به خودمان می آمدیدم مارش و موسیقی عملیات از رادیو پخش می شد و ما می ماندیم و حسرتی جانگداز! اما خیلی بودند زیرا نه یک بار، بلکه چندین بار ما را سر کار گذاشتند. خدا رحمت کند بعضی هاشان را! حالا در خیل شهدا هستند.

در عملیات مقدماتی بیت المقدس، ما دیگر پشت به تمام دنیا و زن و بچه و درس خواندن زدیم. وقتی به اهواز رسیدم به دوستمان که مسئول اعزام طلبه ها بود گفتم من دوست دارم به عنوان یک رزمنده به جبهه بروم و نمی خواهم به عنوان طلبه اعزام شوم.

خلاصه او بعد از کلی نصیحت، فهمید حریف ما نمی شود و قبول کرد که ما را به عنوان رزمنده اعزام کند. وقتی به جبهه اعزام شدم، ما را در گردانی که هفتاد و ملت در او بود فرستادند. از تبریز تا تهران  و جاهای دیگر جمع شده بودند و یک گردان تشکیل داده بودند. برای آموزش های مخصوص عملیات ما را سوار ماشین ها کردند و از شانس بد ما را به شهر خودمان آبادان بردند! به آبادان رسیدن همانا و جمع شدن بچه های سپاه و طلبه ها همان!جمع ما جمع شد اما ما وفادار به گردان خودمان باقی ماندیم.

خلاصه در هنگام عملیات ما نیز گردان پشتیبانی شدیم. به ما گفته بودند وقتی که خط عراقی  ها شکسته شد، ممکن است عراقی ها در تانکرهای آب مواد سمی بریزند. پس هیچکس حق ندارد از تانکرهای آبی عراقی ها آب بنوشد. ما هم فبول کردیم ولی چشمتان روز بد نبیند، در روز عملیات در آن گرما بیایان خوزستان از بس راه رفته بودیم به اولین تانکر آب عراقی که رسیدیم تمام گردان آب نوش جان کردیم.  الحمدلله هیچ کس هم هیچ طوریش نشد. اما عجب آب گرم و خوبی بود!

اما بدشانس ترین وقت برای من، هنگامی بود که قرار شدگردان ما بعد از عملیات به عقب منتقل شود. همان شب یک دل درد حسابی بر ما مستولی شد. چنان شکم و روده های من به هم می پیچید که نمی توانستم قامت راست کنم و خمیده خمیده راه می رفتم!به یکی از دوستان به اسم مصطفی سیار گفتم :مصطفی من خیلی شکمم درد می کند، بیا آخرین نفر گردان باشیم و تو مواظب من باش! او هم قبول کرد.

گردان به خط شد و در شب راه جبهه عقب و خاکریز خط دوم را پیش گرفتیم. به قول بچه ها پشت به دشمن و رو به وطن عزیز بعد از یک ساعت راه پیمایی، دستور ایست دادند. ما ماندیم چه شده است چرا در این بر بیابان دستور ایست دادند بعد از چند دقیقه سکوت مطلق معلوم شد گویا ما اشتباهی داشتیم به طرف دشمن حرکت می کردیم. در جا گردان را عقب گرد دادند و من که آخرین نفر گردان بودم شدم اولین نفر گردان! بدشانسی از این بدتر کجا دیدید؟؟!

فرمانده گردان، بیسم چی و پیک اطلاعات عملیات و بنده شدیم راس گردان! حالا چگونه آن شب را تا صبح گذراندیم، مفصل است.

عملیات که تمام شد، ما را مرخص کردند. دو روز بود که به قم آمده بودم و رادیو ندای معروف خرمشهر آزاد شد را سر داد. من ماندم و خاطراتی شیرین و گنگ از خرمشهر...

خدا شهدا را با شهدای کربلا محشور کند

ای کاش لایق نگاه دوستان شهیدمان  باشیم

عشق52

اشکال بر شما

دلیل بر غیر ارادی بودن عشق یا شوق موکد از نظر فلسفه وعرفان کاملا مشخص است

قول مشهور فلاسفه که ابن سینا وملاصدرا آن رابیان فرمودند و مورد قبول اکثر وقاطبه فلاسفه است .جایگاه ورتبه عشق یا شوق موکد را  بدین گونه فرموده اند

تصور ،تصدیق ،شوق،شوق موکد(اراده)،اراده

حالا ما کار به این نداریم که اراده خود شوق موکد است ویا نتیجه شوق موکد است ولی در هر صورت عشق وشوق قبل از اراده واقع شده است .

بنابراین مرتبه شوق موکد وعشق قبل از ورود اراده است یعنی عشق قبل از اراده به وجود می آید این شوق وحب ودوست داشتن بنا به قول خودتان نیز غیر ارادی است یعنی هنوز اراده ای وجود ندارد که بخواهید عشق را متصف به آن کنید یا نکنید

بنابراین عشق غیرارادی است


پاسخ ما .....