عشق51

نگارم در زد.. نگارم در زد              خداوندا یاری کن.. دلم می لرزد

من این یک دم را به عمری جویم             که خواهم با او غم دل گویم



گفته شد که عشق ارادی است ولی بحث در این است که مقدمات آن چگونه است .یعنی این لرزش دل در اولین نگاه ویا اولین آواز ویا چیزهای دیگر آیا این ارادی است یا نه؟

ما در  مباحثه طلبگی یک روش پسندیده داریم نخست اشکال را  خوب تقریر می کنیم یعنی خودمان را جای کسی می گذاریم که دارد اشکال می کند واستدلال به نفع او می آوریم وسپس اگر دلیل وبرهانی در پاسخ داریم ارائه می دهیم

حال بنده به جای کسانی که معتقدند عشق غیر اردی است اول  مسئله را تبیین می کنم

ان قلت

عشق غیر ارادی است

ببینید آدمی چه پیر وچه جوان همیشه از دورانی که خود را شناخته است وبه خویشتن خویش آگاهی پیدا کرده است یک دختر رویایی ویا یک پسر رویایی همیشه در ذهنش بوده است .ممکن است به هر دلیلی آن دختر یا پسر را برای هیچکس ترسیم ویا بازگو نکرده باشد .اما در ضمیر نا خودآگاه او همیشه شعر ها را با می خوانده .هر رمان عاشقانه ای که می خوانده او هم کنارش بوده در سفر واردو ها در زیارت وسیاحت ...

شاید سال ها با خیال اوزندگی کرده است او را خوب می شناسد  رنگ چشمانش ،موهایش رنگ صورتش وصدایش ،بلندو بالای او و......

ناگهان در خیابان یا بیابان نشانی از او به چشم یا گوشش می خورد این مسلما لزومی ندارد عین همان خیال همیشگی باشد ولی اگر مقداری هم نزدیک باشد باز این یافتن که مثل خواب و رویا است باعث لرزش دل می شود و این است که می گویند ارادی نیست

حتی ممکن است بداند این نگاه کردن به او گناه باشد ولی باز دست خودش نیست وهر بار که او را می بیند بی اختیار به او نگاه می کند وممکن است توبه کند ولی اگر این اتفاق هزار بار هم بیفتد باز همان گناه را مرتکب می شود

خب اگر عشق ارادی بود چرا باید این اتفاق بیفتد

وانگهی حالا شما هرچه می خواهید دلیل بیاورید ولی ما وجدانا ودر نزد نفس خودمان می فهمیم که این دل است که گاهی ما را هر سوی می کشاند پس عشق غیر ارادی است

قلت

عشق  ارادی است

اعمال ما دو نوع است

یک -اعمالی که مربوط به قلب ،نفس و روان و جوانح است

دو- اعمالی که مریوط به اعضا دست وپا وجوارح است

در اعمال اعضا که نخست باید شما تصور و ارزیابی از عمل داشته باشی وبعد نگاه می کنی که خوب است یا بد واگر دیدید خوب است انجام می هید.این ارزیابی ممکن است در کمتر از ثانیه انجام پذیرد

در مورد گناه  توضیح دهم حین انجام کار فرد می کند من حیث المجموع این کار برایش خوب است حالا یا لذت می برد و یا حالات دیگر .بله ممکن است پس از ارتکاب عمل از کرده خود پشیمان شود ولی در حین انجام کار حتما قوه شهوانیه یا غضبیه آن شخص قوه عقل را مغلوب کرده است ودر حین انجام گناه فکر و اندیشه فرد در اختیار قوه شهوانیه بوده است

وانگهی این یک فعل ارادی می شود زیرا ما می توانیم جلوی مقدمات را بگیریم پس قادر به انجام ندادن ویا ترک فعل هستیم واین بهترین دلیل است که این عمل ارادی است

شما دو نفر را فرض کنید که در دو محیط متفاوت تربیت شده اند واز نظر پرورش قوای شهوانی وکنترل آن در دو محیط متفاوت رشد کرده اند حال اگر آنها را در مقابل یک کنش واحد قرار دهید مثلا یک صحنه تحریک آمیز واحد را در اختیار هر دو قرار دهید .شما دو واکنش متفاوت را شاهد خواهید بود .یکی بلافاصله دچار شهوت می شود ولی دیگری بلافاصله چشم های خود را می بندد.

این مسله ای است که در زندگی روز مره عارفان بسیار اتفاق افتاده است .اگر این صحنه برای هر کسی اتفاق بیفتد احتمال اینکه به گناه آلوده شود خیلی زیاد است ولی بسیاری از مومنان با تکیه به باور های دینی ویا وجدانی این کار نمی کنند  والبته مخصوص دین اسلام هم نیست و حتی می خواهم بگویم مربوط به دین هم نیست زیرا برخی انسان ها انسان های اخلاقمداری هستند

باید توجه داشت باورهای نظری ما در عمل ما موثر هستند .اینکه یک نفر در مقابل یک عمل واکنش ارادی نشان دهد بهترین دلیل بر ارادی بودن آن است

پس باید در ارادی بودن دقت کرد ممکن است کمی بر ما مخفی بوده باشد

حال چگونه عشق که شامل هزاران صحنه وکنش و واکنش است می تواند غیر ارادی باشد

بحث ادامه دارد........



عشق 50

عشق  ارادی است

در بحث عشق ارادی واژه های

عشق-اراده-اختیار-شوق شدید-شوق -میل وانواع آن-تصدیق وتصور -عقل نظری وعملی ،نفس وجوارح واعضا،و برخی واژه های دیگر باید تبین شود

ولی از آنجاییکه فکر می کنم بحث عمیق از حوصله یک وبلاگ خارج است شما را به نوشته های دکتر برنجکار ودکتر شمالی در این زمینه ارجاع می دهم

اما بعد

درست است که بحث ما در عشق زمینی وعشق انسانی است اما وقتی که شما می گویید عشق غیر ارادی است باز باید عشق را هم تعریف کنید فرض می کنیم منظور شما از عشق علاقه مفرط وشدید دو نفر است به یکدیگر

آیا این عشق مقدمات داشته است .مثل یک نگاه ،یک سخن ،یک خیال و هر چیز دیگر

آیا عشق فقط جسمانی وفیزیکی است و غریزی است و یا فقط ممکن آغار آن بدینگونه باشد

آیا عشق روحی ،عاطفی ومعنوی دو نفر به یکدیگر هم غیر ارادی است؟

آیا عشق جسمانی غیر ارادی ولی بخش روحی ومعنوی آن ارادی است؟

اگرآغاز عشق غیر ارادی است  ادامه و پایداری عشق چگونه است؟ارادی ویا اینکه این سبب غیر ارادی تا آخر عمر عشق ادامه دارد؟

آیا عشق زمینی یک امر بسیط است و یا یک فرآیند است از مجموعه ای  عوامل مختلف

آیا این خواستن غیر ارادی است یعنی این اراده غیر ارادی است و یا اینکه منظور این است که عشق غیر خواستنی است؟

آیا این غیر ارادی فقط در ظرف زمان ومکان منظور است ؟

ملزومات عرفی وشرعی غیر ارادی بودن عشق چیست؟


اگر عشق غیر ارادی است پس هر زن شوهر داری می تواند عاشق یک مرد زن دار شود و بالعکس ویا صور تهای مختلفی که می توان فرض کرد از عشق پیرمرد هشتاد ساله به دختر هیجده ساله واز عشق پیرزن هشتاد ساله به جوان بیست ساله ؟

آیا وجدانا در نزد خود عشق را غیر ارادی می دانیم و یا با دقت می توان رد پای تصمیم و عقل را در عشق  دید ؟

اگر عشق غیر ارادی است پس ما هیچ حکم اخلاقی وشرعی درباره آن نمی توانیم صادر کنیم؟

شما و هر کدام از خوانندگان خونین دلان می توانید پاسخ دهید

--------------------

رجبی

با سلام و سپاس
ترمه خانوم 2 موضوع مطرح کرده اند : 1. ارادی یا غیر ارادی بودن عشق
2. حسن و زیبایی مقدم است یا عشق
منم موافقم استاد که عشق در مرحله اول غیر ارادیست: از عشق زمینی می گم : در نگاه اول و برخورد اول از یه آدم فوق العاده خوشمون مییاد و عاشق اون تصویر قشنگ ذهنی اش که در ذهنمان برایش می سازیم می شویم ولی در ادامه که رفتارش را می بینیم اگر خوب و برابر با انتظار باشد عاشقش می مانیم ولی اگر اصلا رفتارهای بعدی اش اونی نبود که انتظار داریم تو ذوقمون می خوره و از تصویر ذهنی قشنگ اولیه عقب نشینی می کنیم
عشق غیر ارادی استارت می خورد ولی استمرار عشق به زعم من یک فعل کاملا ارادیست
ممنونم

-----------------

احمدی نژاد

معلوم نیست این عشق باشد .این شاید یک میل ویا خواستن ونهایتا یک دوست داشتن ویا یک شوق باشد این خوش آمدن تا عشق فرسنگ ها فاصله دارد.عشق آن است که نشانی هایش را داشته باشد .

البته عشق مشکک است و باید بیشتر بحث کنیم.

----------------------------------------------------

 بحث ما حتی در عشق مادر به فرزند نیز نیست بلکه عشق دو انسان از دو جنس مخالف است .بنابراین از عشق عرفانی در این بحث سخن به میان نیاید وگرنه همان جریان فیل پیش  می آید

تا چشمانت را تصور می کنم

عشقت را تصدیق می کنم

آری

عشق بدیهی است

عشق49

 بخش هایی از یک مقاله خوب را در زیر آورده ام زیرا در بحث های بعدی مجبوریم به نظر ملاصدرا اشاره هایی داشته باشیم

--------------------------------------------------

بررسی اراده انسان از دیدگاه متکلمین و فلاسفه‌ اسلامی

فاطمه سلیمانی
عضو هیأت علمی دانشگاه امام صادق(ع)


اراده انسان از جنبه معنا شناسی

به همان اندازه که تصدیق به وجود اراده در انسان امری بدیهی و وجدانی است، شناخت معنا و حقیقت اراده امری پیچیده و مشکل است. به همین دلیل، علی‌رغم وحدت نظر متفکران در وجود اراده در انسان، در تفسیر و بیان ماهیت کلی آن اختلاف نظر وجود دارد.

معنای اراده از دیدگاه متکلمین

اشاعره اراده را صفتی تخصیصی می‌دانند؛

یعنی هر گاه دو مقدور در عرض هم بر نفس عرضه شوند و شخص قادر به انجام هر دو باشد، در این جا اراده، مخصص یکی از آن دو برای انجام است.

«معتزله اراده و کراهت را از جنس ادراک می‌دانند.

بدین معنی که اراده عبارتست از اعتقاد به نفع؛ و کراهت، اعتقاد به ضرر. چون نسبت قدرت به طرفین فعل و ترک مساوی است پس هر گاه در قلب، اعتقاد به نفع نسبت به یکی از طرفین حاصل شود، آن طرف ترجیح می‌یابد و فاعل مختار می‌گردد

معنای اراده، از دیدگاه فیلسوفان

در فلسفه اسلامی اراده در غیر خداوند به عنوان یکی از شؤونات نفس مطرح است و برخی از حکما آن را صریحاً در زمره کیفیات نفسانی آورده‌اند

البته بسیاری از فلاسفه یادآور شده‌اند که هر چند معنای اراده در نگاه اول روشن و متمایز می‌نماید، اما تعریف آن به گونه‌ای که تصوری حقیقی از آن بدست آید، دشوار است و از این حیث به دیگر امور وجدانی شباهت دارد که جزئیات آنها را به آسانی می‌توان دریافت، اما شناخت ماهیت کلی آنها آسان نیست

در واقع صدرا معنای جدیدی از اراده ارائه نمی‌دهد تنها مطابق اصول فکری خود، به نحوی کلام ابن‌سینا را تأیید می‌نماید گویا می‌خواهد حرف او را بر مبنای فلسفه خود تبیین و تحلیل نماید و از لوازم آن در بحث رابطه اراده انسان با اراده خداوند بهره‌مند شود. در تأیید این مطلب می‌توان این قول صدرالمتألهین را شاهد آورد:‌ در انسان ابتدا تصور فعل است و به دنبال آن، اعتقاد به نفع در فعل حاصل می‌شود، سپس شوق از قوه شوقیه برانگیخته می‌شود و شدت می‌یابد؛ شدت آن به حدی می‌رسد که در انسان اجماع حاصل می‌شود، همان اجماعی که اراده نامیده می‌شود. اینها مبادی افعال ارادی در ما هستند و در خداوند هیچ کدام از اینها نیست. بنابراین فعلی که از ما با اختیار صادر می‌شود، با واسطه‌هایی از جوهر ذات ما به وجود می‌آیند. این واسطه‌ها امور کثیر انفعالی هستند که بعضی از آنها از جنس ادراک و بعضی از جنس حرکت فعلی، و بعضی از باب شهوت و غضب و بعضی از جنس فعل تحریکی مثل جذب و دفع. اما در مورد خداوند فعلش مترتب بر ذات است، بدون واسطه قرار گرفتن چیزی بین ذات و فعل از قبیل صفات و احوال عارضی 

همـان طور که مشاهده مـی‌شود صدرا همانند ابـن‌سینا واسطه‌هایی بین ذات و فعل را که شامل شوق و اراده هم می‌شود، اموری انفعالی می‌داند. بدین ترتیب حصول اراده و شوق نیازمند به اراده و شوق دیگر نیست و این گونه، مسأله تسلسل اراده‌های متکثر پاسخ داده می‌شود؛ ولی در پاسخ به این اشکال امام خمینی‌(ره) در کتاب «طب و اراده» از طریق دیگری وارد می‌شود. ایشان اراده را امری انفعالی نمی‌داند بلکه آن را فعلی از افعال نفس می‌داند. به همین جهت در پاسخ از اشکال معروف تسلسل در اراده این گونه می‌فرمایند:

«افعال اختیاری که از نفس صادر می‌شود بر دو گونه است:

1ـ افعالی که به وسیله اسباب و ادوات جسمانی صادر می‌شود مانند نوشتن. در این گونه کارها در درجه اول عامل، حرکت است و در درجه دوم عامل آن اثری است که از حرکت حاصل می‌شود... در این گونه افعال، میان نفس مجرد و فعل، واسطه‌ها و مبدأهایی وجود دارد از قبیل تصور، عزم و تحریک عضلات؛

2ـ قسم دوم از افعال نفس، افعالی است که یا بدون واسطه از نفس صادر می‌شود و یا اگر واسطه‌ای باشد واسطه غیر جسمانی است مانند بعضی از تصورات که تحقق و وجودشان با فعالیت همراه می‌باشد و نفس، آن تصور را ایجاد می‌کند بلکه می‌توان گفت که همه صورتهای ذهنی و تصورات نفس بدون واسطه انجام می‌گیرد و تنها خلاقیت نفس است که آنها را ایجاد می‌کند مانند اینکه نفس به واسطه اشتغال به علم و صنعت آن را فرا می‌گیرد و سپس در اثر ممارست و پی‌گیری ملکه‌ای و نیروئی در او پیدا می‌شود که آن ملکه و نیرو خود بسیط است ولی تفصیل آفرین است 

بدین ترتیب از نظر ایشان عزم و اراده از افعال نفس است و برای صدور آن نیازی به عزم و اراده‌ای دیگر نیست. لذا در ادامه چنین می‌فرمایند:

«پس از روشن شدن این مطلب بدان که عزم و اراده و تصمیم و قصد از افعال نفس است و مانند شوق و محبت نیستند که از امور انفعالی باشند پس مبدأ اراده و تصمیم، خود نفس است و این مبدئیت نه به واسطه آلات جرمانی و جسمانی است که محتاج به واسطه باشد بلکه نفس انسان اراده، و قصد را بدون آنکه واسطه جسمانی داشته باشد ایجاد می‌کند و هر چیزی که این چنین باشد و بدون واسطه از نفس صادر شود نه تنها احتیاج به اراده زائد که میان نفس و آن چیز واسطه شود، ندارد بلکه چنین وساطتی امکان پذیر نیست و نفس با همان علم و شعوری که در مرتبه ذاتش دارد، اراده و قصد و تصمیم را ایجاد می‌کند که نفس نیز مانند همه فاعلهای الهی اثر خودش را در مرتبه ذاتش به گونه‌ای برتر و شریفتر و کاملتر دارا است و نسبت به اراده نیز همین حال را دارد، چیزی که هست آن است که چون نفس مادامی که تعلق به بدن خاکی دارد و در بند زندان طبیعت است و تجرد کامل خودش را باز نیافته است، در معرض تغییرات و تبدلات قرار می‌گیرد و گاهی فاعلیت دارد و گاهی ندارد و زمانی عزم و اراده دارد و زمانـی ندارد و لازم نیست که بـه طور دائم فعال و یـا دائماً عالم و صاحب عزم باشد

در نهایت می‌توان از تحلیل اقوال مطرح شده، به این نتیجه رسید که روشن‌ترین تبیین درباره حقیقت «اراده» از طرف ابن‌سینا ارائه شده است. مطابق نظر او اراده عبارتست از شوق مؤکدی که بر تمامی گرایشها و امیال فرد غلبه یافته است.

اگر این شوق شدید مبدئی عقلانی داشته باشد و در راستای حکم عقل عملی باشد اراده انسانی خواهد بود

ولی اگر دارای مبدأ شهوانی و یا برخاسته از قوه غضبیه باشد و به دنبال تخیل لذت و تصدیق به فایده آن، صورت گیرد اراده حیوانی خواهد بود. به هر حال اراده چیزی نیست جز شوق شدیدی که در اثر وجود انگیزه‌های قوی عقلانی یا شهوانی و غضبی پدید آمده است.

عشق 49

عشق در کل ارادی است

ترمه خانوم

اراده در نظر من خواست است و تصمیم بر انجام چیزی و سعی در انجام آن. هنوز هم فکر میکنم عاشق شدن و بودن یا نشدن و نبودن آدمها ارادی نیست. حتی در صورت زمینی اش . نمیتوانی انتخاب کنی که فلان آدم چون جذاب و زیبا و مزین به فلان حسن و فلان کمال است پس بروم عاشقش بشوم. بر عکس وقتی عاشق یکی از بچه های آدم میشوی ، چشمت به جمال و کمال او روشن میشود.

------------

احمدی نژاد

اراده در لغت وعرف یک معنا دارد ودر عرفان،کلام ،روانشناسی وفلسفه به معناهای دیگری بکار می رود

وقتی که می گوییم عشق ارادی است یعنی شوق زیاد ودوست داشتن زیاد با اراده انجام می شود

تصور تصدیق میل شوق ،دوست داشتن ،شوق موکد ،اراده وعشق به ما می آموزد که عشق به طور ارادی است

ممکن است خاستگاه اولیه عشق وآغاز آن در ابتدایی ترین مرحله ورتبه غیر ارادی باشد ولی عشق حتی در عشق زمینی وعشق دو جنس مخالف به یکدیگروقتی می خواهد عشق شود باید منزل به منزل طی طریق کند این طی طریق ممکن است  مدت زمان اندک نیاز داشته باشد وممکن است طولانی باشد

یک وقت است در ره گذر از کوچه ای یک آواز  به گوشمان می خورد و یک وقت است که ما به یک آواز گوش می دهیم به گوش خوردن ویا به قول ما طلبه ها سماع غیر ارادی است ولی گوش کردن یا استماع فعل اختیاری و ارادی است

خوش آمدن ممکن است غیر ارادی باشد ولی خواستن حتما فعل ارادی است برای پاسخ به شما ابتدا باید مباحث شفاف گردد تا معلوم شود درباره چه چیزی داریم بحث می کنیم یعنی اول باید در تعریف لغوی وعرفی واصطلاحی واژه ها ومفاهیم به هم نزدیک شویم تا زبان و ادبیات مشترک برای گفتگو داشته باشیم

تعریف مفاهیم

الف-اراده


 اراده از نظر لغوي حداقل در دو معنا استعمال شده است؛

يکي تصميم گرفتن بر انجام کاري

و ديگري خواستن و دوست داشتن.

معناي اول که تصميم بر انجام کاري است، فقط در مورد افعال انسان به کار مي­رود،

ولي معناي دوم، کاربرد بيشتري دارد و شامل دوست داشتن اشياء خارجي، افعال شخصي خود و دوست داشتن افعال ديگران نيز مي­شود؛ يعني دوست داشته باشد که فاعل مختار ديگري با اختيار خودش کاري را انجام بدهد که در اين صورت، آن را " اراده تشريعي " مي­نامند و نيز دوست داشتن انجام کاري از سوي خود  را " اراده تکويني" مي­نامند. بحث اراده در دو جنبه اراده الهي و اراده بشر ارائه شده است. 

اراده در اصل قوه ­ای مرکب از میل شدید و نیاز و آرزو است اما اسم قرار داده شده برای میل نفس به چیزی با حکم در او به اینکه آن عمل شایسته است انجام شود یا نشود.

پس گاهی برای مبدا فعل به معنای میل نفس به چیزی استعمال می­شود

و گاهی برای منتهای فعل، یعنی حکم به اینکه آن فعل سزاوار انجام دادن است یا شایسته انجام دادن نیست به ­کار گرفته می­شود

این مطلب را از وبگاه  پژوهشکده امام باقر برایتان نقل کرده ام

عشق 48

قبل از ورود به بحث چند نکته را متذکر می شوم

الف-بحث ما فلسفی نیست .اگرچه فلسفه نیز درباره وجود بحث می کند و هرکسی می تواند درباره وجود فکر کند ونظر دهد و روشن است در مواردی که نیاز به بحث های کارشناسانه است باید مطالعه فلسفی داشته باشد

در بحث عشق بیشتر دقت نظر شرط است تا خواندن فلسفه و ما بیشتر از فلسفه به وجدان وتوجه به وجدانیات نیاز داریم.البته منطقی فکر کردن ومنطقی استدلال کردن نیز مهم است

ب-نوع هایی  از عشق روشن است مثل عشق الهی و عرفانی .ما آثار محکم ومتین وخوبی داریم که عشق الهی را از نظر موضوع ومحمول ها و مسئله های طرح شده بسیار خوب توضیح داده اند بطوری که عشق الهی دارای یک پایه واستحکام قوی می باشد.می توان گفت عشق الهی   دارای  بنیان مرصوص است

اما در عشق زمینی - در عشق مادر به فرزند ویا عشق به وطن کارهایی انجام شده است

مشکل مادر عشق انسان به انسان آن هم عشق معروف است یعنی عشق دو حنس مخالف نسبت به یکدیگر

من فکر می کنم بخاطر آموزه های دینی وبیشتر بخاطر سیره متشرعین به این مسئله خوب پرداخته نشده است .کما اینکه به بنده هم چه به شوخی وچه جدی وچه مستقیم وچه غیر مستقیم گفته شده است که این دیگر چه مسئله ای است که که شما با این سن وسال وبا اینکه درس خوانده حوزه علمیه قم هستید...

اما من فکر می کنم درست است که بیشتر بزرگان در این زمینه سخن نگفته اند ولی برخی از کلمات ویا خاطراتی از آنها بیان می شود بیان گر این است که علمای ما مثل علامه طباطبایی ،آقای بروجردی ،امام خمینی و..عاشق همسران خود بوده اند .اما این عشق  بعد از ازدواج بوجود آمده است .عشقی پاک وزلال و از سر معنویت و ابدی و پایدار.دوستان می توانند به مطالبی که از این بزرگان درباره همسرانشان بیان شده است مراجعه کنند

بخاطر علت های گونه گون از مسائل شرعی گرفته تا ملاحظات عرفی بیان این نوع علاقه ها میسور نبوده است

اما بحث

نخست من ادعاهای خود را بیان می کنم وبعد سعی می کنم که برای هرکدام دلیل بیاورم.پر واضح است که در این  قسمت هر کدام از عزیزان می توانند اظهار نظر کنند زیرا بیشتر بحث منطقی ودریافتی است

------------

احمدی نژاد

پاسخی به پرسشی

در امور قبل از ازدواج مولفه های زیادی هست که باید به آنها توجه داشت

اینکه انسان به شخص خاصی علاقه مند شود با کمی گفتار و چند جلسه صحبت خیلی عادی است اما آیا این همان عشق گرانبها وبزرگ است یا نه جای خیلی تامل و درنگ دارد .عشق نشانی دارد باید دید نشانی هایش درست  است یا نه؟!

و معمولا نشانی ها درست نیست!!!!!!!!!!!!

به عقیده من بسیاری از این عاشقانه ها فقط عاشقانه است وعشق نیست جوان های ما کمتر عاشقند بیشتر دوست دارند که عاشق یا معشوق باشند البته این هم اشکالی ندارد زیرا ما انسان هستیم واحساس داریم البته تا مدامی که از نظر عرف وشرع به اشکال برنخورد اشکالی ندارد

امادر آن مورد خاص که فرمودید

ببینید شما باید قدرت مدیریت داشته باشید .می دانم که خیلی سخت است جایی که دل وخیال واحساس خدایی می کنند انسان بتواند مدیریت داشته باشد ولی چاره ای نیست .

فرض کنیم من یک جوان هستم و کسی را دوست دارم .خب نباید دست روی دست بگذارم و فقط به بیان اینکه من شما را دوست دارم منتظر بمانم  تا فرشته ها از آسمان بیایند وکار را برای من تمام کنند و کسی را که دوست دارم همسر من بشود

زیرکی و با هوش بودن وهوشمند عمل کردن حتی در عشق وعاشقی نیز هست .اگر واقعا کسی را دوست دارید یاید بخاطرش تلاش کنید و حتی می خواهم بگویم بخاطر او وخودتان باید بجنگید ومبارزه کنید.زندگی با کتاب های شعر و رمان و فیلم های عاشقانه  متفاوت است.

می گویم باید مبارزه کنید تا سپس یک عمر حسرت وپشیمانی نصیبتان نشود

حال که به یکدیگر علاقه مند هستید خانواده را نیز راضی کنید شما با زیرکی و اخلاص و برنامه ریزی ومشورت جلو بروید .خدا هم کمک  می کند .اما نکته مهم رعایت کردن شرع وعرف است .

اگر با تمام این اوضاع واحوال و دعا کردن ها کار درست نشد .چاه ای نیست وباید تسلیم سرنوشت شد ولی از حالا تسلیم نشوید .مطالبتان را درباره اختلاف فرهنگی خانواده ها دوباره مطرح کنید وسعی کنید طرف مقابل بیشتر به شما توجه کند تا خانواده ......

متاسفم که واضح تر  نمی توانم در اینجا سخن بگویم

زود تسلیم نشوید .

و توسل ودعا و از خداوند بخواهید که هرچه صلاح شماست شما را به آن رهنمون کند

سلام بر حضرت زهرا سلام الله علیها و سلام بر حضرت امام هادی علیه السلام

يا فاطِمَةَ الزَّهْراَّءُ يا بِنْتَ مُحَمَّدٍ يا قُرَّةَ عَيْنِ الرَّسُولِ يا سَيِّدَتَنا وَمَوْلاتَنا اِنّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكِ اِلَى اللّهِ وَقَدَّمْناكِ بَيْنَ يَدَىْ حاجاتِنا يا وَجيهَةً عِنْدَ اللّهِ اِشْفَعى لَنا عِنْدَ اللّهِ

اى فاطمه زهرا،اى دختر دلبند محمّد،اى نور چشم رسول خدا اى سرور و بانوى ما،به تو روى آورديم و تو را واسطه قرار داديم و به سوى به تو توسّل جستيم،و تو را پيش روى حاجاتمان‏ نهاديم،اى آبرومند نزد خدا،براى ما نزد خدا شفاعت كن

..........

يا اَبَا الْحَسَنِ يا عَلِىَّ بْنَ مُحَمَّدٍ اَيُّهَا الْهادِى النَّقِىُّ يَا بْنَ رَسُولِ اللّهِ يا حُجَّةَ اللّهِ عَلى خَلْقِهِ يا سَيِّدَنا وَمَوْلينا اِنّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكَ اِلَى اللّهِ وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَىْ حاجاتِنا يا وَجيهاً عِنْدَ اللّهِ اِشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللّهِ

اى‏ ابا الحسن،اى على بن محمّد،اى هادى نقى،اى فرزند فرستاده خدا،اى حجّت خدا بر بندگان، اى آقا و مولاى ما،به تو روى آورديم و تو را واسطه قرار داديم و به سوى خدا به تو توسّل جستيم،و تو را پيش روى حاجاتمان‏ نهاديم،اى آبرومند نزد خدا،براى ما نزد خدا شفاعت كن،

عشق47

ترمه خانوم

اراده در نظر من خواست است و تصمیم بر انجام چیزی و سعی در انجام آن. هنوز هم فکر میکنم عاشق شدن و بودن یا نشدن و نبودن آدمها ارادی نیست. حتی در صورت زمینی اش . نمیتوانی انتخاب کنی که فلان آدم چون جذاب و زیبا و مزین به فلان حسن و فلان کمال است پس بروم عاشقش بشوم. بر عکس وقتی عاشق یکی از بچه های آدم میشوی ، چشمت به جمال و کمال او روشن میشود.

اینکه من عاشق شوم یک طرف قضیه است . طرف دومش این است که آنکه دوستش میدارم دوستم دارد؟ اگر تو را نخواست ، اگر رنجت داد ، آبرویت را برد و ...باید از او متنفر شوی ، فاصله بگیری ؟؟؟ یا نه او هم تو را خواست اما موانعی بر سر راه بود و وصل ممکن نبود ؟عقل میگوید به آبرویت فکر کن ، جوانیت دارد از دست میرود ، فرصتها یکی یکی میگذرند ، به آن آدم نمیرسی و....عقل اینجا اشتباه نکرده ، راست میگوید . پس چرا رشته را رها نمیکنی؟ عقل خواست و اراده ی توست اما آن مزه ی شیرینی که از عشق زیر دندان داری ، او نچشیده . ...............آن کس که مرا به باغ میخواند – بی روی تو میبرد به زندانم ............
من کتابی در مورد عشق نخوانده ام و جز صفحه ی دل دوستانم در صفحه ی دیگری بر عشق نظر نکرده ام. میتوانم تفاوت ها را درک کنم اما نمیتوانم مثل فلاسفه استدلال کنم . از عشق زمینی حرف میزنم . از عشق آدمیزاد به آدمیزاد . عشقی که روح و جسم هر دو را درگیر میکند. راهی که ابتدایش را میدانی اما انتهایش با محبوب ازلیست. عشقی که چه برای یکتا پرستان و چه آنهایی که اعتقادی به خداوند ندارند با جذبه و شور، و احساس و درکی غیر جسمانی همراه است .
گفتیم که عقل از همه کاری به در آید – بی چاره فرو ماند چو عشقش به سر افتاد
در سوخته پنهان نتوان داشتن آتش – ما هیچ نگفتیم و حکایت به در افتاد

----------------------

سمانه

 ترمه خانوم واقعا خوب نوشتن! دمشون گرم
من هم با ایشون در غیر ارادی بودن عشق هم عقیده ام!
ببینید عشق یه ذوقه...ذوق زمانی به وجود میاد که تو یه چیزی چشیده باشی...حالا در ظاهری ترین و شاید پست ترین مورد قیافه و در موارد عمیق تر نوع طرز تفکر یا هرچیز دیگه ای مثه یه آرمان گمشده ای که در دیگری میبینی...
خب این جلوه کردن دیگری در چشم ما آیا ارادیه؟؟
یعنی به اختیار ما خصوصیات یه نفر در نظر ما زیبا میشه و ما طالب حضور اون میشیم یا نه؟؟!

-------------------------------------------------

احمدی نژاد

خیلی خوب نوشتی ترمه خانم

انشاالله بحث را ادامه می دهم.....

--------------------

احمدی نژاد

دوستی برخی پرسش های قرآنی و عقیدتی مطرح کرده بودمطلب زیر مربوط به آن است وبحث عشق را انشاالله ادامه خواهم داد


پاسخی به پرسشی

سلام بر دوست عزیز

این مباحثی که فرمودید از زمان ها قبل بوده است چه بصورت اظهار نظر های شخصی وچه به صورت هجمه یک مکتب انحرافی به اسلام وقرآن ..مثل تمام حرف های مکتب های مادی به اسلام
بیشتر این حالاتی که در برخی جوانان نسبت به قرآن نماز خواندن و حتی شک در وجود خداوند بوجود می آید به آنچه که می گویند وبر زبان می آورند مربوط نمی شود و اشکال در جای دیگر است وگرنه این حرفها که همگی جواب دارد .
اما تجربه به من می گوید .اگربنده سه روز مطالعه می کنم وجوابها را از لابلای کتابها پیدا می کنم وخیلی منطقی وعلمی وعقل پسند به طرف  مقابل می گویم .قانع می شود ولی دو ساعت پعد دوباره می آید وبا هفت اشکال دیگر به خدا وپیامبر و..... اگر آنها را هم جواب بدهی باز ..چند اشکال دیگر و این مسیر ادامه دارد تا آن اشکال اصلی پیدا شود ودرمان گردد

باید گفت وگو کرد که اشکالش دقیقا چیست

به وجود خداوند وصفات اوست

یا درباره اسلام وقرآن پرسش دارد

برخی هم مسائل عقیدتی وکلامی است

یک خاطره بگم

ما یک دوست طلبه ای داشتیم که همیشه به هرچه می رسید به آن یقیین پیدا می کرد وبدتر اینکه اصرار می کرد که آن را نیز به دیگران القا کند وهمه مثل او فکر کنند .در دید او طلبگی بهترین کار بود.مثل بعضی آدمها در فامیل ویا در محیط اجتماع اینگونه اند .اگر طرفدار آقای خاتمی شد باید همه طرفدار آقای خاتمی شوند و اگر زمانی ضد آقای خاتمی شد همه باید ضد آقای خاتمی شوند.اگر طرفدار آقای احمدی نژاد شد همه باید طرفدار باشند واگر ضد آقای احمدی نژاد شد همه باید ضد باشند .کلا هر کس با آن شخص مخالف است یا بی سواد است وبی فرهنگ ومطالعه است.یا بی تعهد وبی مبالات و یا...

خلاصه این دوست طلبه ما در طلبگی نیز افراط داشت ..بعد از چند سال کم کم حرف هایش عوض شد ازحوزه وطلبگی دل کند وشد ضد حوزه وطلبه ها و کم کم ضد انقلاب ودر مسائل دینی هم سست وسست شد ...بعد از چند سال دیگر مشکلات خانوادگی او برطرف شد به دانشگاه رفت وسه سال پیش با خانواده به دیدن آنها رفتیم با آنها به مسافرت رفتیم به یاد آن دوران که دوست بودیم ...از شب تا اذان صبح با ایشان بودم وبعد که به حرم حضرت معصومه رفتیم با خجالتی عجیب در حرم نماز خواند.الآن هم وضعش بد نیست

غرض اینکه برخی اشکالات نه همگی آنها به ....تجرد وعدم ازدواج بر می گردد.

خدا رحمت کند شیخ علی صفایی را بسیاری از مشکلات عقیدتی وسیاسی وافسردگی جوانان دانشجو وطلبه را با ازدواج حل می کرد.بیشتر مواقع هم درست می شد.شیخ معتقد بود اصلا طرف زن ویا شوهر می خواهد وخودش هم نمی داند ومدام گیر می دهد به نیچه ،سارتر ،روسو ،فروید،جبر ،هدف خلقت و...

برخی به دوستی ناباب که در یک مقطع در دانشگاه با انسان همراه می شود..برخی هم برای جلب توجه و ادا در آوردن است

بله برخی هم واقعا علمی وفکری است

پاسخ پرسش ها در تمام تفاسیر هست اگر نرم افزار جامع تفاسیر را بگیرید بیشتر پاسخ ها را می توانید بیابید.برخی هم جزیی هستند که در پی یک پاسخ کلی می توان آن را روشن کرد

جمله های عمودی 47


سپید،رباعی،غزل .......


نقاشی کلماتند


وقتی چشمانت را


نمی سرایند

----------------------

بر خرد واژه های من


خرده مگیرید


زیر بار غم هجرش


آیینه فلسفه افکارم


خرد خرد است

عشق 47

ترمه خانوم
پدر بزرگ میتواند بگوید که اگر عشق غیر ارادی نیست پس چرا انسان هرچه اراده میکند نمیتواند دل از محبوبش بردارد ؟؟؟ چرا با اینکه صدای خرد شدن استخوانهایش را زیر این بار سنگین میشنود و میداند که رسوا میشود باز نمیتواند پا پس بکشد؟؟؟...من هم نمیگویم عشق در یک نگاه است اما میتواند با یک نگاه آغاز شود
به نظرم عشق چیزیست که به آدم میدهند و چیزیست که از آدم میگیرند...گاهی به عنوان هدیه...گاهی برای تنبیه....گاهی برای امتحان....گاهی هم فقط برای اینکه از همه ذله شوی و مستاصل و وجود او را ببینی...
نه به خود می رود گرفته ی عشق ....دیگری میبرد به قلابش

....ما آنچنان سرگرم قلاب _ محبوب خودمان - میشویم که توجه نمیکنیم چه کسی این دام را نهاده.

-------------------

احمدی نژاد

می شود ترمه خانم  بفرمایند اراده یعنی چه؟

آغازعشق ادامه و اوج وپایداربودن آن آیا در بحث اراده یکسان است؟

بحث عشق در نگاه اول یک بحث است که بطور سربسته نظرم را عرض کردم

ولی اینکه عشق زمینی مقدمه عشق الهی شود یک بحث طولانی که به آن خواهم پرداخت

***********************************


عشق46

بحث در عشق زمینی وعشق انسان به انسان است

نشانه های عشق

عشق در هر مرحله آغاز ،اوج و پایداری دارای نشانه هایی است که برخی در هرسه مشترک وبرخی فقط و یژه مرحلۀ خاصی است

الف -بیشترین وقت عاشق اندیشه معشوق است

ب-عشق برتری احساس بر اندیشه و غلبه دل بر عقل است

ج-عشق حادثه ناگهانی ومیهمان ناخوانده است

د-عشق پنهان نمی ماند و آشکار می شود

برای شروع دوباره بحث به چند نکته که در پرسش  ها ویا نظرات دوستان بود اشاره ای گذرا می کنم شاید در آینده دوباره به آنها بپردازم

ه-عشق لطیف است وخشن نیست

بنا براین جاهایی که رد پایی از کشتن اسید پاشی و چاقو کشی ویا همسر کشی هست اینها فقط شهوت است شهوتی که کر وکور می کند و.....

و-عشق در کل ارادی است

گرچه ممکن است برخی از اسباب آن غیر ارادی باشد.معتقدم عشق از باب  فعل است نه از باب انفعال.عشق یک کنش است نه یک واکنش

ز-عشق غیرت وحسادت دارد ولی برای معشوق از این هم گذشت می کند

آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا؟
بى وفا حالا که من افتاده‌ام از پا چرا؟

نوش دارویی و بعد از مرگ سهراب آمدی
سنگدل این زودتر مى خواستی, حالا چرا؟

عمر ما را مهلت امروز و فردای تو نیست
من که یک امروز مهمان توأم, فردا چرا؟

نازنینا ما به ناز تو جوانی داده‌ایم
دیگر اکنون با جوانان ناز کن با ما چرا؟

ای شب هجران که یک دم در تو چشم من نخفت
این قدر با بخت خواب آلود لالا چرا؟

آسمان چون شمع مشتاقان پریشان می‌کند
در شگفتم من نمى پاشد زهم دنیا چرا؟

شهریارا بی حبیب خود نمى کردی سفر
این سفر راه قیامت مى روی تنها چرا؟

کمی تا قسمتی خودم هستم

من همانی هستم که هستم

به یقیین همانی نیستم که بودم

امید همانی نباشم که هستم

من فکر می کنم .اگر در بحث عشق  همان حرف های صحیح گذشته و گذشته گان را تکرار کنم کار چندان شاقی نکرده ام .زیرا این خیلی جهد وکوشش وهنر نمی خواهد

اگر من بتوانم سخن صحیح گذشته گان  درباره عشق  را خوب بفهمم وخوب  توضیح  دهم و نکات تاریکی را روشن کنم این کار خوبی است

اگر من بتوانم حرف صحیح گذشته گان را با یک ادبیات وشیوه بیان دیگر و یا از یک زوایه دید دیگر بیان کنم باز هم  این کار خوبی است


در نمایشگاه کتاب به دکتر ترکی عزیز عرض کردم خیلی درباره عشق مطالعه کرده ام در حوزه وعرصه های مختلف عشق را می شناسم اما در این رهگذر به نتایجی رسیده ام....این روحیه احتیاط علمی باعث می شود نتوانم بدون سانسور و احتیاط حرفم را بزنم

در دوران تحصیل طلبگی آموخته ام انسان محتاط وشجاعی باشم.اینک در موقع وجایگاه این دو حالت شک دارم.با خود می گویم هنوز جاهل هستم پس آدم جاهل باید احتیاط کند و شجاعت آدمهای جاهل  کار دستشان می دهد.

آدم ترسویی نیستم  ولی چون کمی می دانم .که گستره بحث چقدر وسیع است بنابراین می ترسم درمقوله سنگین عشق دچار جهل مرکب شده باشم

شاید ازبرخی  نویسندگان که  درباره عشق  مقاله دارند بیشتر بدانم .ولی شک ودو دلی من درباره نتایجی است که به آنها رسیده ام زیرا آنها برخلاف  ویا حداقل متفاوت با نظر بزرگان است .اینجا است که آموخته ام باید احتیاط کرد

تا به حال دوستان بزرگواری  پیشنهاد داده اند که بحث ها به صورت سلسله مقالات چاپ شود تا بنده هم مجبور شوم مستندات را دوباره خوانی کنم و از طرفی فرهیختگان بتواند در یک مجرا ومسیر مشخص علمی به نقد و نظر درباره آن بپردازند

الغرض

اگر گاهی در خونین دلان  پیچ در پیچ می روم دوعلت دارد

یکی اینکه اینجا برای من دل نوشته است و جایگاه بحث صرف علمی نیست بلکه گاهی دلی می نویسم ودل هم گاهی خطا می کند

دوم بنا ندارم بحث سنگین شود وگرنه ریشه لغوی واصطلاحی ومفهوم عرفانی وروانشناسی عشق به این سادگی که بنده عرض می کنم نیست .حداقل باید کمی ادبیات ،منطق ،فلسفه ،عرفان و ...به عنوان پیش نیاز دانسته شود

--------------------------------------

برای دیدن برخی نظر های غیر دل نوشته ای  می توانید به مصاحبه بنده با خبرگزاری ایکنا به نشانی زیر مراجعه کنید

http://www.iqna.ir/fa/news_detail.php?ProdID=1000098



معلم گرامی روزت مبارک

تازه انقلاب پیروز شده بود اسفند ماه سال 57 بود.چند نفری بودیم که در کلاس و هنرستان جو مدرسه را در اختیار داشتیم .ما کلاس چهارم دبیرستان بودیم و بزرگ ترهای مدرسه.

یک روز آمدند وگفتند امروز معلم دینی سر کلاس می آید .خب البته برای ما خیلی اهمیت داشت که چه کسی می خواهد معلم دینی باشد.زمزمه هایی شنیده بودیم که  انجمن اسلامی دانشجویان صنعت نفت آبادان در دبیرستان ها مشغول فعالیت شده است.

در کلاس باز شد ویک جوان سفید رو که  جز تک وتکی مو بر صورت نداشت وارد شد.خیلی خاکی رفت پای تخته وخودش را معرفی کرد .

من توفیق آذرمگین هستم قرار است با یکدیگر دینی کار کنیم

با اینکه چند سالی از ما بزرگتر بود ولی چهره او از ما که کمی ریش داشتیم جوان تر بود.وقتی که بحث ها شروع شد هم او ما را شناخت و هم ما اورا.

بحث از مارکس ومارکسیسم ،جهان بینی ،تضاد دیالکتیکی سروش..وخیلی بحث های شیرین

خیلی زود با او دوست شدیم ومن زودتر از بقیه ....

دوستی من ومعلم دینی ما تا زمان جنگ ادامه پیدا کرد .بعدها که من به قم آمدم او به حجره ما می آمد .و ما به خانه شیک شان در میر داماد می رفتیم.نمی دانم چرا از من خوشش می آمد

وقتی ازدواج کردم یک رادیو ضبط خیلی خوب به من  هدیه داد که بسیاری از درس های حوزه را با نوار با آن ضبط صوت گوش کردم

بعد ها او ازدواج کرد ......

مدتی یکدیگر را گم کردیم تا اینکه سه سال پیش دوباره یکدیگر را پیدا کردیم.حالا دیگر دختر من مهندس ساختمان شده بود ومتاهل

و او  پسر و دختر دانشجو داشت.

بهترین معلم من در دوران تحصیل بوده و هست .با اینکه از مدیران رده بالا شرکت نفت شد ولی هنوز همان توفیق بی غل وغش خودمان است .

آقا ما آرزو به دل ماندیم که ایشان یک بار کت وشلوار بپوشد

خیلی دوستش دارم وهنوز معلم من است

ان شاالله همیشه خودش وخانواده اش سلامت وسر افراز باشند

--------------------------------------------

رویا

سلام
خوبه که هنوز معلمتون رو فراموش نکردید و خوبه که توی دوران تحصیلتون کسی رو به عنوان معلم قبول کردین . ما که فقط یاد گرفتیم از معلم های گرامی مون چشم به دست داشته باشیم تا به عقل .
شاید که خیلی کم فهمیدیم ولی یاد گرفتیم که به جای فکر کردن باور کنیم .به جای ماهی گرفتن ماهی بخوریم . به جای دیگران فکر کنیم و برای دیگران تصمیم بگیریم و خودمان در خودمان غرق شویم....

--------------------------------

احمدی نژاد

سلام بر رویا

آقای توفیق آذرمگین در زمان وبرهه خاص معلم من شد .شاید سن شما قد ندهد ولی اولین روزهای بازگشایی مدارس بعد از انقلاب اسلامی خودش عالمی داشت که به نظر من جای دارد کتاب ها وداستان ها وخاطرات و فیلم های زیادی درباره آنها نوشته شود.

بالاخره معلم ها هم انسان بودند واگرچه قریب به اتفاق آنها در انقلاب نقش داشتند ولی عده کمی هم یا طرفدار شاه بودند و یا بعد از آن ضد دین شدند.یکی از کارهای ما در انجمن اسلامی بعد از انقلاب تصمیم گیری درباره برخورد با این معلم ها بود ......برای ما تصورش هم خیلی جالب بود که معلم وناظمی که تا چندی پیش آنچنان به ما چشم غره  می رفت حالا با یک عالمه تواضع مقابل ما بر می خاست......

مهندس آدرمگین در آغاز یک معلم بود برای من ولی خیلی زود به دو دوست برای یکدیگر تبدیل شدیم....

بله رویا خانم

ما از این دست معلم هایی که شما می گویید هم داشته ایم .اما بهتر بود روز شیرین معلم را با یادی از معلم ودوست خوبم به خاطر بسپارم.بطور کلی عرض کنم یکی از راه های مقابله با یاس وافسردگی به یاد آوردن وبازنگری خاطرات خوش زندگی است.این کار باعث می شود شما شاد شوید وشاید در انجام کار بعدی به شما کمک کند.

در ضمن غم وغصه در این روزگار ما خودش به اندازه کافی هست دیگر ما چرا مدام با ذکر آن خودمان را آزرده خاطر کنیم به گمان من بهتر آن است که به جنگ غم وغصه برویم حالا هر کسی با روش خاص خودش

حال که کلام به اینجا رسید بگذارید یک خاطره از نوعی که شما فرمودید ذکر کنم

ما کلاس اول راهنمایی که رفتیم بعد از گذشت دو هفته از طرف مدرسه اعلام کردند که یک مدرسه تازه تاسیس راهنمایی هست و کسانی که منزلش به آن مدرسه نزدیک تر است باید این مدرسه را ترک کنند وبه آن مدرسه بروند.اسامی را در هر کلاس خواندند و نام من هم در فهرست کسانی بود که باید به مدرسه جدید می رفتیم

غم وغصه جدا شدن از بچه هایی که از دبستان با هم به مدرسه راهنمایی آمده بودیم یک جا وغریبی در مدرسه جدید یک جای دیگر

خلاصه ما به مدرسه جدید رفتیم .یک هفته گذشت .در اول هفته بعد معلم ریاضی که آقای شایسته نام داشت وارد کلاس شد.نمی دانم چرا آنروز عصبانی بود ..یک مسئله سخت ریاضی را پای تخته نوشت و یکی بچه ها را به پای تخته فرا خواند.نفر اول ودوم کتک وپس گردنی نوش جان کردند

نفر سوم مرا صدا کرد.......

برای شروع حل مسئله  ابتدا باید یک عمل تفریق انجام می شد و من شروع کردم ولی هول شدم به اینکه بگویم مثلا چهل دو از پنجاه .گفتم پنجاه از چهل دو .در حالیکه روی تخته درست نوشته بودم.توی دلم خوشحال بودم که این مسئله را بلد هستم که ناگهان یک پس گردنی محکم خوردم

سرم گیج رفت وفکر کنم پیشانی ام از روبرم به تخته سیاه خورد.در حالیکه زمین وزمان دور سرم می چرخید فریاد آقای شایسته را شنیدم که می گفت:احمق چهل دو از پنجاه نه پنجاه از چهل ودو

بغض  راه گلویم را گرفته بود و گفتم چهل دو از پنجاه و ادامه دادم .تمام دنباله راه حل را بخوبی وبا سرعت انجام دادم وجواب صحیح را در پایان روی تخته نوشتم ...به یکباره کلاس در سکوتی عمیق  فرو رفت.هیچکس جیکش در نمی آمد ومی شد صدای نفس نفس بچه ها را شنید ومعلم ریاضی آقای شایسته مانده بود با این شاگرد زرنگ که یک پس گردنی محکم جلوی هم شاگردانش خورده بود چکار کند.معلم با تجربه ای بود شاگرد خوب ودرس  خوان را از تنبل به خوبی تشخیص می داد

خیلی آرام گفت: برو بشین

ولی دلش آرام نگرفت .میدانست اشتباه کرده است ومن هنوز بغض در گلویم بود وداشتم از فشار آن خفه می شدم

پس از لحظه ای درنگ گفت:ناراحت نباش بعدها که بزرگ شدی این پس گردنی برایت صد تومانی وهزار تومانی می شود...و بغض من ترکید ...وگریه امانم نداد

معلم خوبی بود ریاضی من 19 شدم وعلوم 18 یعنی همان دو درس آقای شایسته وسال دوم راهنمایی از طرف ایشان به همراه تعداد معدودی از بچه های مدرسه برای مسابقات بین مدارس به رقابت پرداختیم....

من مدیون او و همه معلم هایم هستم. خداوند ایشان را حفظ کند وسلامت باشند ولی آن پس گردنی هزار تومانی نشد که نشد


جمله های عمودی 46

دیروز

کودکی پنجاه ساله  شدم

با شاخه گلی در دست

دوان دوان تا مدرسه عشق


دلم تپ تپ می کرد

خیلی چشم به راهت ماندم

قلبم عرق کرد

گلم پژمرد

ولی تو

ای معلم عشقم

نیامدی

و من

پیرمرد پنجاه ساله ای شدم


عشق 45

خرقه پوشي من از غايت دينداري نيست                 پرده اي بر سر صد عيب نهان مي پوشم

امیری به شاهزاده خانمی گفت: من عاشق توام.

شاهزاده گفت: زیباتر از من خواهرم است که در پشت سر تو ایستاده است.

امیر برگشت و دید هیچکس نیست .

شاهزاده گفت: تو عاشق نیستی ؛ عاشق به غیر نظر نمی کند.

خدمت محسن احمدوندی گرامی

سلام

به بایگانی خونین دلان که مراجعه کردم دیدم در پی گفت وگویی که با دکتر طباطبایی عزیز داشتم اشاره ای نیز به نظر دکتر شریعتی -که او را دوست می دارم-شده است .شاید اکنون نظرم دقیق تر شده باشد.یعنی یک احتمال دیگر در ذهنم اضافه شده است که ممکن است دکتر شریعتی نیز یک گرایش به مکتب تفکیک داشته است و استعمال واژه عشق در الهیات را قبول نداشته است.این احتمال وقتی قوی می شود که به نزدیکی دکتر وآقای محمد رضا حکیمی دقت شود . ولی کلیت مطلب همان است که آنجا عرض کرده ام .

--------

اول:همانگونه که میدانید دکتر شریعتی از روشنفکران دینی قبل از انقلاب اسلامی است که شور و شعوراسلامی  و ایمانی بسیاری از انقلابیون بر گرفته از آثار اوست.دکتر فرق بین عشق  و دوست داشتن را نه بعنوان یک فیلسوف مسلمان  ونه حتی در عرفان اسلامی  بلکه بعنوان یک جامعه شناس  مسلمان مطرح می کند .درک ظرف زمانی این فرمایش دکتر در فهمیدن آن به همگان کمک خواهد کرد.

شاید شما جامعه قبل از انقلاب را  خوب  و ملموس درک  نکرده  باشید  ولی  دکترشریعتی در چند جبهه مشغول مبارزه بوده است با متحجرین ،با شاه ،با مارکسیت ها ومادیگرایان و با غرب بطور کلی.حال در آن جامعه متاسفانه عشق وعاشقی  وسیله  و بازیچه  فرهنگ شاهی قرار گرفته بود.در آن زمان و آن جامعه عشق یعنی شهوت وشهوت پرستی .اشعار عاشقانه شاعران فقط از جشم و ابرو و شهوت بین دو جنس مخالف حرف  به  میان می آورد .اوج عشق را سکس میدانستند .خوانندگان همگی در کاباره ها  و در کوچه  و برزن  ندای  مشمئز کننده  وعربده ی  شهوت  جسمی  را بنام عشق به خورد جوانان ودانشجویان می دادند.

دکتر شریعتی درآن هنگامه بحث دوست داشتن را پیش  می کشد و برای کوبیدن عشق شهوانی وحیوانی  و بیدار کردن جوانان و نسل جوان  وطنش عشق  حیوانی وشهوانی  را نفی می کند  و به جای  آن  دوست داشتن را مطرح می کند

البته باید پذیرفت در فرمایشات  دکتر از عشق های  دیگری  هم  سخن به میان  آمده است  ولی  جو غالب بر سخنان ایشان همان است که ذکر کردم

دوم:شما اگر هر جا که دکتر کلمه عشق را ذکر می کند پسوند شهوانی را به آن اضافه کنی وهر جا که از دوست داشتن نام می برد کلمه عشق انسانی ویا عشق پاک را بگذاری قضیه کاملا روشن می شود که دکتر از یک نوع عشق خاص بیزار است و آن عشق  حیوانی یا شهوانی است  که فلاسفه  وعرفا  نیز آنرا نفی  کرده اند


اول باید دانست که بحث عشق  یا  دوست داشتن در کدامین  حوزه ای قرار است مورد بحث قرار گیرد و سپس با معیارهای مشخص هر کدام مورد مقیاس  و سنجش قرار گرفته   وارزش گذاری  و یا  تقدم وتاخر رتبه ای برای آنان در نظر گرفته شود.در حقیقت در مورد دوست داشتن باید با حدس وگمان  پیش  رفت که منظور در حوزه فلسفه است یا عرفان  و یا روانشناسی ومهارتهای زندگی.تازه همان بحث قدیمی  دگر باره پیش خواهد آمد که  دوست داشتن اگر هست معشوق ودوست داشته شده چیست وکیست؟

بالاخره با تساهل وتسامح شاید بتوان کمی بحث را از حالت ذهنی صرف خارج کرد اگر با همین تسامح بنگریم شاید بتوان گفت عشق در مرحله های بعد از دوست داشتن قرار دارد.در عرفان که مشخص تر است .زیرا  دوست داشتن در مرحله اراده و یا شوق قرار می گیرد ولی عشق در مرحله بعد وارد می شود یعنی وقتی دوست داشتن شدت پیدا کرد تازه عشق خرامان خرامان شاید بیاید وشاید اصلا نیاید .اگر عاشق واقعی دید شاید بیاید

شاید بتوان برای نزدیک شدن به بحث از سیر واژه ها به گونه زیر استفاده کرد.البته قصد بنده فقط نزدیک شدن به بحث است وگرنه در هر کدام از اینها باید بحث های طولانی داشت

کیفیات، کیفیات نفسانی ،اراده -شدت اراده(شوق)-عشق

———–

در فلسفه اگر دوست داشتن را نوعی اراده بگیریم ایندو به یکدیگر خیلی نزدیک هستند وشاید یکی شوند ولی اگر دوست داشتن را شوق معنا کردید آنوقت دوباره مرتبه عشق متاخر می افتد و در جایگاه بالاتری قرار می گیرد

ماهیت، مقولات عشر،کیفیات، کیفیات نفسانی، -شوق-شوق موکد-اراده- عشق

البته نقل قولها و اختلاف نظر و دیدگاه  وجود دارد که احتیاج  به بحث های  تخصصی  دارد وبه گمانم از حوصله خارج است

———————

کیفیات نفسانی، انفعالات ،عاطفه، عشق

در اینجا یکی می شوند و شاید با نوعی سلیقه بتوان حتی دوست داشتن را متاخر دانست ولی خوب بالاخره نوعی اعتبار وجعل وقرارداد است دیگر مبنای خاصی ندارد

نیایش شانزدهم صحیفه سجادیه

.............

اى انيس‏ آزردگان دور از خان و مان.

اى غم زداى اندوهگنان و شكسته‏ دلان.

اى‏ فريادرس خوارشدگان و بى كسان.

اى ياور نيازمندان و رانده شدگان.

.........................

تويى كه عفوت را ازعقابت بيشى است.

تويى كه رحمتت را بر غضبت پيشى است.

تويى كه‏ عطاى تو بيشتر از منع توست.

تويى كه همه آفريدگان در حيطه قدرت‏ت و جاى دارند .

تويى كه چون كسى را نعمتى ارزانى دارى،پاداشى از او نجويى.

تويى كه چون عصيانگرى را عقوبت كنى،راه افراط نپويى.

و من اى پروردگار من،

بنده تو هستم،

بنده ‏اى كه به دعايش فرمان‏ داده‏ اى و او دست انابت به درگاه تو برداشته است،

...................

اين منم اى پروردگار من،بر پيشگاهت افتاده .

اين منم كه بارگناهانم بر پشتم سنگينى می كند و گناهان عمرم را تباه ساخته است.

اين منم كه از روى جهالت تو را عصيان كرده‏ ام در حالى كه تو سزاوار عصيان من نبودى.

آيا تو اى خداوند،بر كسى كه به درگاهت دست به دعا بردارد رحمت می آوردى،تا من در دعا مبالغت ورزم؟

آيا تو اى خداوند،كسى راكه به درگاهت اشك ريزد مى‏آمرزى،تا من به اشكبارى شتابم؟

آيا تواى خداوند،كسى را كه به خوارى روى بر خاك درت نهد می بخشايى؟

آيا تو اى خداوند،كسى را كه شكايت بينوايى خويش به درگاه تو آرد درحالى كه به تو توكل كرده است بی ‏نياز می ‏سازى؟

اى خداوند،آن را كه جز تو بخشنده ‏اى نمی ‏يابد نوميد مكن،

و آن راكه جز تو از ديگرى بی ‏نيازى نجويد فرومگذار.

اى خداوند،بر محمد و خاندان او درود بفرست و از من اعراض‏ مكن كه روى به تو آورده‏ ام،و مرا محروم مدار كه دل به تو سپرده ‏ام،ودست رد به رويم مزن كه بر درگاهت ايستاده‏ ام.

تويى كه خود را به رحمت وصف كرده‏ اى.پس بر محمد و خاندانش‏ درود بفرست و بر من رحمت آورد .

تويى كه خود را بخشنده ناميده‏ اى،پس گناهان من بر من ببخشاى.

بار خدايا،می بينى كه چسان از خوف تو سرشكم روان است.

چسان از خشيت تو دلم لرزان است.

چسان از هيبت تو اعضايم درهم ‏شكسته است.

چگونه چنين نباشم كه از كردارهاى ناپسند خودشرمنده‏ ام و آوازم به تضرع بر نمی آيد و زبانم نمی ‏جنبد كه آهسته آهسته راز و نياز كنم.

اى خداوند من،حمد باد تو را،

بسا پرده بر عيبهاى من كشيده‏ اى ورسوايم نساخته‏ اى،

بسا گناهان من نهان داشته‏اى و مرا شهره شهر نكرده‏ اى،

بسا آلودگيها كه مرا هست و تواش فاش نساخته‏ اى و نشان‏ بدنامى به گردنم نياويخته ‏اى و از همسايگان من،عيبجويان مرا وكسانى را كه بر نعمتى كه بر من عنايت كرده ‏اى حسد می ‏برند،از عيب وعار من آگاه نكرده‏ اى.

اين همه مرا از آن باز نداشت كه از ادامت اعمال‏ ناپسند خود كه تو بر آنها آگاهى ندامت جويم.

پس اى خداوند من،

چه كسى است نادان‏تر از من به رستگارى‏خويش؟

چه كسى است غافل‏ تر از من به نصيب خود؟

چه كسى است‏ دورتر از من به اصلاح نفس اماره ‏اش به هنگامى كه آن نعمت بی‏كران ‏تو را در راه معصيتى كه مرا از آن بازداشته‏ اى تباه می‏كنم؟

چه كسى بيش‏ از من در گرداب باطل غوطه‏ ور و به بدى گراينده‏ تر است

چون ميان‏ دعوت تو و دعوت شيطان مخير آيم و در عين بينايى و هشيارى،نه ازروى بی خبرى و فراموشى در پى دعوت او می روم؟

در حالى كه يقين‏ دارم كه دعوت تو به بهشت نعيم می ‏انجامد و دعوت شيطان به آتش‏ جحيم.

منزهى تو!

چه شگفت است كه من به زيان خود گواهى می دهم واعمال نهان خويش بر می شمارم .

و شگفت‏ آورتر از اين بردبارى توست در برابر من و درنگ توست در مؤاخذت سريع من.

و اين نه بدان‏ سبب است كه مرا در نزد تو آبرويى است،بلكه به سبب مداراى توست‏ با من و احسان تو در حق من.

باشد كه از معصيتى كه تو را به خشم آورد باز ايستم و از گناهانى كه مرا فرسوده است دست بدارم،كه عفو وبخشايش مرا از عقوبت و عذاب من دوست‏ تر دارى.

من اى خداوند من

گناهم بيشتر است و اعمالم زشت‏ تر و كردارهايم ناپسندتر.

در ارتكاب باطل بی باك‏ ترم و به هنگام طاعت تودر خواب غفلتم و در برابر هشدارهاى تو آگاهى و مراقبتم كمتر است.

بااين حال چگونه می توانم عيب هاى خود را بر شمارم و از گناهان خويش‏ ياد كنم .

اى خداوند،

اگر زبان به نكوهش خويش گشوده‏ ام،بدان سبب‏ است كه طمع در رأفت تو دارم كه اصلاح حال گنهكاران بدان باز بسته‏ است،و اميد به رحمت تو دارم كه آزاد ساختن خطا كاران را وسيلت‏ است.

اى خداوند،

اين گردن من است در زير بار گناهان باريك شده،

پس‏ بر محمد و خاندانش درود بفرست و به عفو خود آزادش كن.

و اين پشت‏ من است در زير بار خطاها خميده،پس بر محمد و خاندانش درودبفرست و به فضل خود بار خطاى من بكاه.

اى خداوند،

اگر چندان بگريم كه مژگانم فرو ريزد و مويه كنم تا آوازم منقطع شود و بر آستان جلال تو بايستم تا پاهايم آماس كند وركوع كنم تا استخوانهاى پشتم از جاى بر آيد و سر به سجده نهم تاچشمانم از چشمخانه به در شود و همه عمر جز خاك زمين هيچ نخورم وتا پايان حيات جز آب خاكستر هيچ ننوشم و در خلال اين احوال چندان‏ ذكر تو گويم تا زبانم از گفتن بازماند و از شرم تو ديده به سوى آسمان‏ بر نكنم،شايسته آن نيستم كه حتى يك گناه از گناهانم را از نامه عملم‏ محو كنى.

اگر مرا به هنگامى كه مستوجب آمرزش تو شوم بيامرزى و هنگامی كه مستحق عفو تو گردم عفو كنى،باز هم نه به سبب شايستگى من‏است،زيرا كيفر من در همان آغاز كه سر به عصيان تو برداشتم آتش‏ جهنم بوده است و اگر مرا عذاب كنى در حق من ستم نكرده‏ اى.

اى خداوند،

اكنون كه بر گناه من پرده كشيده‏ اى و رسوايم نساخته‏ اى،

اكنون كه به كرم خود با من مدارا ورزيده اى و به مؤاخذت‏ من نشتابيده‏ اى،اكنون كه از فضل و احسان خويش مرا به بردبارى‏ نواخته‏ اى و نعمت خود بر من ديگرگون نساخته‏ اى و زلال احسان خود تيره نكرده ‏اى،پس بر اين زاري هاى دراز من رحمت آور و بر شدت‏ مسكنتم ببخشاى و بر نابسامانيم ترحم فرماى .

بار خدايا،

بر محمد و خاندانش درود بفرست و مرا از معاصى نگه‏ دار و به فرمانبردارى خود برگمار و نعمت انابت نصيب من كن و به آب توبه‏ پاكيزه گردان و ياريم ده كه گرد گناه نگردم و به تندرستى،نيك حالی ‏ام ‏بخش و حلاوت مغفرت به من بچشان و مرا آزاد كرده عفو و رحمت خودگردان و از خشم خود نامه امانم ده و بشارت اين نعمتها در اين جهان،پيش از فرا رسيدن آن جهان به من ده،بشارتى كه آن را بشناسم و نشان‏ آن را به من بشناسان.

اى خداوند،

اينها در برابر گشادگى عرصه توان تو بر تو دشوار نباشد و تو را در حيطه قدرتت به رنج نيفكند و با آن همه بردبارى كه ‏تو راست دشوارت نيايد و در بخشش هاى كرامندت كه آيات كتاب تو بر آن دليل است،گران ننمايد،كه تو كنى هر چه خواهى و فرمان رانى به‏ هر گونه كه اراده نمايى.انك على كل شى‏ء قدير.

شعرهایی که دوست دارم

ای کاش مرا با تو مجال گله ای بود
ای کاش از این فاصله ها فاصله ای بود

انگار به پای من و دل ریخته تقدیر
در بادیۀ عشق تو هر آبله ای بود

ویران شدم و هیچ نگفتم که نگویی
این مرد عجب عاشق کم حوصله ای بود

با یاد تو و هُرم نفسهای تو هر شب
در خلوت تنهایی من ولوله ای بود

هجران تو را سهل شمردیم و چو دیدیم
این قاتل خونخوار عجب حرمله ای بود

با دشمن و بیگانه کجا فاش توان کرد
از دوست -گرفتیم- که در دل گله ای بود

شاعر:دکتر محمدرضا ترکی

*************************

شکسته بال وپر ماندی دل من

به راه عشق در ماندی دل من

طواف عشق پایانی ندارد

دوباره پشت در ماندی دل من

شاعر:دکتر سید مهدی طباطبایی

***********************

از آیه ی چشمهای من

تا سوره ی نگاه تو

به اندازه ی یک حزب فاصله است

                                         قرائتم می کنی؟

شاعر:مریم توفیقی

-------------------

شعرهای قدیمی خانم نسرین تهرانی را نیز دوست دارم.انتخاب شعری از ایشان مشکل بود


ایام فاطمیه تسلیت باد

حضرت فاطمه عليهاالسلام :

حُبِّبَ إلَىَّ من دُنياكُم ثَلاثٌ 

تِلاوَةُ كِتابِ اللّه‏ِ

و النَّظَرُ في وَجهِ رَسولِ اللّه‏ِ

و الإنفاقُ في سَبيلِ اللّه‏ِ ؛ 

حضرت فاطمه عليهاالسلام :

از دنياى شما  سه چيز را دوست دارم 

تلاوت کتاب خدا ،

نگاه به چهره پيامبر خدا

و انفاق در راه خدا .

------------------

و چقدر زیبا گفتی از دنیای ما سه چیز را دوست داری

آری دنیا برای ماست

شما را اما بانو

با دنیا چه کار

وما چقدر زیاد زیاد وبی شمار از دنیای خودمان را دوست داریم

پول ها،شهرت ها،شهوت ها و..

حتی نمی توانیم بشماریم دوست داشتنی های دنیایمان را

اما بانو

در  همه سه دوست داشتن شما  خدا هست

کتاب خدا

رسول خدا

راه خدا

بانو

در بین بی شمار دوست داشتن هایمان 

حتی یک چیز خدایی را نمی توانیم بیابیم

حتی اگر گریه بر مصبیت شما را هم دوست داریم

بخاطر طمع به بهشت وترس از جنهم است

ما را ببخش بانو

عظمت شما از درک ناچیز ما خارج است

وقتی نمی فهمیم دختر آخرین فرستاده خدا یعنی چه؟

چگون بفهمیم مادر پدر یعنی چه؟

ای ام ابیها

ما را غم آن سیلی می کشد

با تمام نادانی هایمان

ما را غم آن سیلی بس است



حتما چیزی مثل حجله 

در مقابل  خانه و نوشته ای

مرحوم مغفور..

و نوای قرآنی از عبدالباسط

کودکان کوچه بی خیال

رفت وآمد ها را می نگرند

زن ها و مردها در رهگذر به نانوایی 

تاملی ،مکثی نگاهی به عکس

و یا شاید زیر لب خدا رحمتش کند

مرد خوبی بود!!!!!!

آری

ما  بعد از مرگ برای زنده ها آدم های خوبی می شویم

برای آینده ای که توان هیچ گزندی نداریم

درب حیاط باز است

رخت های سیاه  یا در خانه هستند ویا در راه آمدن به خانه

در آغوش کشیدن هایی به جای آغوش پدر همسر برادر و یا دوست و همکار

نگاه هایی از سر حسرت واندوه

و به دنبال گشتن خاطره هایی از او در ذهن وخیال

و

در حرم به روی دست ها و در یک اتاقک چوبی دراز به طوافت می برند

زایرین  برای ثواب چند گام به زیر اتاقک چوبی ویا به دنبال آن روان می شوند

درست مثل کاری که  خودت بارها وبارها انجام دادی

 و شاید هم حمد وسوره ای

و نماز می خوانند

وتو  حتی نمی توانی برخیزی برای خودت نماز بخوانی

و آخر نماز

خدا ما جز خوبی ندیدیم از  او و...

دوباره روی دوش ها

حتی حالا هم خجالت می کشی

 از اینکه سنگینی بارت را به دوش کسی بیندازی

  ولی این بار دیگرچاره ای نداری

برادرها یم مرا ببخشید که نمی توانم زیر ..بگیرم و کمک کنم

راستی کمی آهسته تر بروید

آخه اینجا چه کسی مدیریت می کند

کمی آهسته تر

برای من فرقی ندارد

ولی خانم ها خیلی عقب افتاده اند 

ناتمام.......

و این فیلم کوتاه  و طرح را بارها وبارها دیده وخوانده ام

خدا رحمتش کند با اینکه آدم خوبی نبود

ولی عجیب  امیدواربود به فضل خدایش عجیب امیدوار بود




نویسنده.......

سلام

اگر خصوصی نوشتم بخاطر این بود .........
راست می گفتن که من و شما از دو دنیای متفاوت و با فاصله هایی به درازای زمین و آسمان هستیم.
یقین دارم که شما درک نکردید و نخواهید توانست درک کنید شرایطی رو که خیلی از زنان و دختران جامعه هر روز و شب با اونها دست به گریبان هستند...........

نمی دونم چرا ولی به عدالت خدا و نوشته شدن سرنوشت اعتقاد دارم و می دونم که پشت تمام اینها حکمتی است که عقل ناقص ما قادر به درک نیست.

قرار نیست که همه انگشتان دست به یک شکل باشند و به یک شکل کار کنند.
شاید خواست خدا بوده که یکی بشه شما و خانواده گرامی و یکی بشه من و امثال من
فکر نکنید که ما با خدا بیگانه ایم ما نیز به شکل و رسم و فهم خود دست به دامنش داریم و بهمون کمک می کنه .
شکرش که اون خداست و دنیاش با دنیای بنده هاش کلی فرق می کنه.
من مثل شما درس خونده و کتاب خون نیستم .........

موفق باشید

-------------------------------------

احمدی نژاد

سلام

چند جواب کوتاه تا بعد

خیر راست نمی گفتن

زیاد زود یقیین پیدا نکنید

خداوند هم حکیم است هم عادل اصلا شک نکنید

بنده شما را بینی وبین الله از خودم بهتر میدانم

درس وکتاب اگه وبال گردن باشه چه فایده خدا به دل و عمل شما نگاه می کند نه به مقدار کتاب


--------------------------------------------------------

آفتاب

به نظرم عشقی که عشق باشه کنار همه ی این دردها جایی برای خودش باز می کنه و می تونه مرهمی باشه برای زخمهای عمیقی که هنر دست روزگاره .

عشق می تونه حتی علی رغم رفتارهای گاه جنون آمیزی که ایجاد می کنه ، یه راهنمای خوب و مهربون و نجیب باشه توی گذروندن گردنه های پر پیچ و خم زندگی .
فقط باید کسی رو پیدا کرد و عاشقش شد . کسی که مثل هیچ کس نیست ...
و ما که شیعه ایم دور وبرمون پره از آدمای آسمونی ای که میشه با همین عشق زمینی دوسشون داشت . ما می تونیم معادلات دانشمندای روانشناس دنیارو به هم بریزیم و این نیازو قبل از همه ی نیازهای دیگه بر طرف کنیم و تاثیرشو توی زندگی ببینیم و به خودمون ببالیم که عاشقیم و بی نیاز . اینجور عشقا دیگه با دغدغه ی نون ، تبدیل به آب و کشک نمی شه ...
من آدمای این جوری رو دیده ام شما هم دیده اید . آدمایی که آرامش از وجودشون سرریز شده و به خاطر عشق پاک و بی ریاشون به ائمه ، زندگی شون سراسر نشاط و رضایته .
آیا این احساس نمی تونه جزو مصادیق عشق زمینی به حساب بیاد و همون هیجاناتو ایجاد کنه و آدمو از این عشق ورزی های بی فرجام بی نیاز ؟

عشق 47

عزیزی از سر درد ما را به تامل خوانده است.البته نامشان کمی آشنا بود وخصوصی نوشته بودند در حالیکه به نظرم نیازی به خصوصی گفتن نبود...شاید ادبشان این اقتضا را داشته که خصوصی بنویسند.

نویسنده......

هر چی بیشتر می خونم نمی تونم تصور کنم که نوشته های سردرگم شما درباره عشق به کجا می خواد برسه .
هیچ وقت گرسنگی بچه هاتون رو دیدین؟
یا سرگردونی توی خیابون های غریب اونم توی زمستون؟
یا مجبور به فروش شدن تنها چیزیادگارت برای بردن کودکت به دکتر و خرید دارو؟
یا مجبور شدین به خاطر گناه نکرده و نداشتن جا چند روز توی اتوبوس های مختلف و با مقصد های مختلف حرکت کنی و ندونی کجا می ری؟
اگه اینا رو حس کرده باشی عشق رو فراموش می کنی
شاید پخته شدن خامی نیاره دوباره
که بازم شک دارم
ولی می دونم که محتاج شدن
کفر و شک و نفرت رو با خودش داره
به قول بزرگان ما
از دری که فقر وارد شد از در دیگری تقوا بیرون می ره
مگه نه ؟
شاید درک نکنی چون لمس نکردی

-----------------------

احمدی نژاد

این نوشته های سر در گم به دلخواه سر در گم نیستند .مقوله عشق در حوزه های مختلف درباره آن بحث شده است پس به ناچار گاهی مجبور هستیم از علمی به علمی دیگر کوچ کنیم .علاوه بر این گاهی پرسش هایی از طرف دوستان محترم مطرح می شود که ادب ایجاب می کند  به آنها پاسخ داده شود.

 فقط جای شکرش باقی است که خودم می دانم چه می گویم .

 بعد از دوسال مطالعه من به عقیده ای در باب عشق رسیده ام که تا به حال ندیده ام  کسی بدین گونه مطرح کرده باشد.برای همین کمی با احتیاط پیش می روم عشق در فکر ونظر من دارای یک مجموعه و شکل نظام مند شده است.با این نظر می توان بسیاری از اشکالات را پاسخ داد.

حالا درست یا غلط مطالب بنده  به عهده خوانندگان وخردورزان است

اما راجع به مطالب شما

بنده قبلا به اینگونه نظریه ها اشاره داشته ام با  جمله هایی مانند

برو فکر نون باش که عشق آبه

عشق یعنی کشک

شاید شما خودتان ندانید ولی این حرف های شما به نوعی مطرح کردن نظریه مازلو است .البته این نظریه در مدیریت وروانشناسی بیشتر مطرح شده است .ولی در بحث عشق نیز به آن پرداخته می شود.مازلو هم معتقد است تا نیاز های فیزیولوژی برطرف نشود نمی توان از طبقه  بعدی نیاز ها حرف زد

البته در تایید و رد نظریه مازلو کتابها نوشته شده است ودرباره اینکه نظر اسلام در این باره چیست مقالاتی وجود دارد که اگر مایل بود به پایگاه نور مگز مراجعه کنید.

بطور خلاصه نظریه مازلو این است

  در هر انسانی سلسله مراتب از پنج نیاز وجود دارد؛

 1-نیازهای فیزیولوژیکی:غذا،مسکن،ارضای جنسی و سایر احتیاجات جسمانی.

 2-نیازهای ایمنی و امنیت:امنیت و حفاظت در برابر صدمات فیزیکی و عاطفی.

 3-نیازهای اجتماعی:عاطفه،تعلق‏خاطر،پذیرش و دوستی.(شما می توانید عشق را در این طبقه قراردهید)

 4-نیازهای ارزشی(احترام):عوامل ارزشی درونی مانند مناعت طبع،خودمختاری و پیشرفت با عوامل ارزشی بیرونی مانند مقام،شهرت و توجه.

 5-نیازهای خودشکوفایی:به فعلیت رساندن استعدادهای بالقوه خود،کسب رضایت‏ خاطر،انگیزه دست‏یابی به خواسته‏ ها بنابر شایستگی و لیاقت.

بنابراین شما هم معتقد هستید عشق در طبقه سوم است و تا دو نیاز قبلی برطرف نشود نمی توان از عشق حرفی زد

بسیاری با این نظریه مخالف هستند که در بحث های آینده به آن خواهم پرداخت .زیرا باید در ادامه به فرمایش محسن احمدوندی عزیز در باب عشق ودوست داشتن از نظر مرحوم دکتر شریعتی بپردازم و سپس به ترمه خانوم در باب ارادی بودن یا غیر ارادی بودن عشق پاسخ دهم

اما درباره پرشس هایتان بطور حتم انتظار ندارید که جزیی پاسخ دهم بنابراین بطور کلی عرض می کنم با فقر بیگانه نیستم .ولی فقری که بنده داشتم فقر به نوعی خود خواسته بوده است.با اینکه جنگ در خوزستان وآبادان بود ولی بطور کلی خانواده متوسط بوده ایم .بنده و عیال محترمه بخاطر تحصیل در حوزه علمیه چیزهایی شبیه برخی از مواردی را گفته اید داشته ایم که همگی  با توسل به ائمه علیهم السلام حل شده است.البته این توسل ها بیشتر بوسیله عیال محترمه انجام می شود.

با تمام قدر ناشناسی هایم در زندگی همیشه دست خداوند مهربان و عنایت اهل بیت علیهم السلام را  بر سرخودم وخانواده ام احساس کرده ومی کنم.همیشه از خداوند منان خواسته ام محتاج خلق نشوم و آنقدر داشته باشم که بتوانم به دیگران کمک کنم .الحمدلله رب العالمین هم تا کنون  چنین بوده است .

نکته آخر همیشه گذشته خودم را جلو چشمانم دارم.به عنوان مثال فکر نکنید متن قبلی را سهوا وبا تسامح بطور کامل آوردم .خیر عنایت داشتم که جمله های زیررا بیاورم گرچه شاید به بحث عشق مستقیما مربوط نمی شد

هم اکنون جانباز کمالی قطع نخاع و جانباز شیمیایی و اعصاب و روان جانباز 40 درصد است و ماهانه 230 هزار تومان از بنیاد شهید حقوق می گیرد. تا کنون نه تسهیلات مسکن بنیاد شهید استفاده کرده و نه خودرو یا وام بلاعوضی گرفته است. حتی روز جانباز هم کسی به او نمی گوید روزت مبارک سنگر ساز بی سنگر….


شاید روش شما با روش بنده فرق داشته باشد

موفق ،سلامت وسربلند باشید