اول مهر است
مهد کودک عشقم تمام شده
کلاس اول ثبت نام کرده ام
می خواهم الفبای عشق بیاموزم
اول مهر است
مهد کودک عشقم تمام شده
کلاس اول ثبت نام کرده ام
می خواهم الفبای عشق بیاموزم
شيخ احوال بهلول را پرسيد.
گفتند او مردي ديوانه است.
گفت او را طلب کنيد که مرا با او کار است. پس تفحص کردند و او را در صحرايي يافتند.
شيخ پيش او رفت و سلام کرد.
بهلول جواب سلام او را داده پرسيد چه کسي هستي؟ عرض کرد منم شيخ جنيد بغدادي.
فرمود تويي شيخ بغداد که مردم را ارشاد ميکني؟ عرض کرد آري..
بهلول فرمود طعام چگونه ميخوري؟
عرض کرد اول «بسمالله» ميگويم و از پيش خود ميخورم و لقمه کوچک برميدارم، به
طرف راست دهان ميگذارم و آهسته ميجوم و به ديگران نظر نميکنم و در موقع خوردن از
ياد حق غافل نميشوم و هر لقمه که ميخورم «بسمالله» ميگويم و در اول و آخر دست
ميشويم..
بهلول برخاست و دامن بر شيخ فشاند و فرمود تو ميخواهي که مرشد خلق باشي در صورتي که هنوز طعام خوردن خود را نميداني و به راه خود رفت.
مريدان شيخ را گفتند: يا شيخ اين مرد ديوانه است. خنديد و گفت سخن راست از ديوانه بايد شنيد و از عقب او روان شد تا به او رسيد.
بهلول پرسيد چه کسي هستي؟
جواب داد شيخ بغدادي که طعام خوردن خود را نميداند.
بهلول فرمود: آيا سخن گفتن خود را ميداني؟
عرض کرد آري…
سخن به قدر ميگويم و بيحساب نميگويم و به قدر فهم مستمعان ميگويم و خلق
را به خدا و رسول دعوت ميکنم و چندان سخن نميگويم که مردم از من ملول
شوند و دقايق علوم ظاهر و باطن را رعايت ميکنم. پس هر چه تعلق به آداب
کلام داشت بيان کرد.
بهلول گفت گذشته از طعام خوردن سخن گفتن را هم نميداني..
پس برخاست و برفت. مريدان گفتند يا شيخ ديدي اين مرد ديوانه است؟ تو از
ديوانه چه توقع داري؟ جنيد گفت مرا با او کار است، شما نميدانيد.
باز به دنبال او رفت تا به او رسيد.
بهلول گفت از من چه ميخواهي؟ تو که آداب طعام خوردن و سخن گفتن خود را نميداني،
آيا آداب خوابيدن خود را ميداني؟
عرض کرد آري… چون از نماز عشا فارغ شدم داخل جامه خواب ميشوم، پس آنچه آداب خوابيدن که از حضرت رسول (عليهالسلام) رسيده بود بيان کرد.
بهلول گفت فهميدم که آداب خوابيدن را هم نميداني.
خواست برخيزد جنيد دامنش را بگرفت و گفت اي بهلول من هيچ نميدانم، تو قربهاليالله مرا بياموز.
بهلول گفت: چون به ناداني خود معترف شدي تو را بياموزم.
بدانکه اينها که تو گفتي همه فرع است
و اصل در خوردن طعام آن است که لقمه حلال بايد
و اگر حرام را صد از اينگونه آداب به
جا بياوري فايده ندارد و سبب تاريکي دل شود.
جنيد گفت: جزاک الله خيراً! و ادامه داد:
در سخن گفتن بايد دل پاک باشد و نيت درست باشد و آن گفتن براي رضاي خداي باشد
و اگر براي غرضي يا مطلب دنيا باشد يا بيهوده و هرزه بود.. هر عبارت که بگويي آن وبال تو باشد. پس سکوت و خاموشي بهتر و نيکوتر باشد.
و در خواب کردن اينها که گفتي همه فرع است؛
اصل اين است که در وقت خوابيدن در دل تو بغض و کينه و حسد بشري نباشد.
---------------
این مطلب از اینجا نقل کردم
http://www.zarbolmasal.com/?p=79
یا فاطِمَةُ اِشْفَعى لى فِى الْجَنَّةِ ؛ اى فاطمه(معصومه) در مورد بهشت از من شفاعت كن ،
فَاِنَّ لَكَ عِنْدَاللهِ شَأْناً مِنَ الشَّأْنِ؛ كه ترا نزد خدا مقام رفیعى است.
اَللّْهُمّ اِنى اَسْئَلُكَ أَنْ تَخْتِمَ لى بِالسَّعادَةِ ؛ خداوندا من از تو مىخواهم كه عاقبت امر مرا به سعادت ختم كنى ،
فَلا تَسْلُبْ مِنّىِ ما أَنَا فیهِ، وَلاحُولَ وَ لا قُوَةَ؛ پس عقایدى كه دارم از من نگیر، كه هیچ نیرو و قدرتى
إِلا بالّله الْعَلِىِّ الْعَظیم ِ ؛ جز خداوند بزرگ و والا نیست .
نشانه های عشق زمینی
عشق در هر مرحله آغاز ،اوج و پایداری دارای نشانه هایی است که برخی در هرسه مشترک وبرخی فقط و یژه مرحلۀ خاصی است
1-بیشترین وقت عاشق اندیشه معشوق است
2-عشق برتری احساس بر اندیشه و غلبه دل بر عقل است4-عشق پنهان نمی ماند و آشکار می شود
5-عشق لطیف است وخشن نیست
6-عشق در کل ارادی است
7-عشق تجربی،شهودی،عملی و ملموس است نه نظری وتئوری وعلمی
8-عشق شدت وضعف پیدا می کند ولی هرگز نمی میرد
9 -عشق هیچوقت به ضد خودش -نفرت-تبدیل نمی شود
10 -عشق آغاز و مبدا دارد ولی پایان ومنزل ندارد
یاران ره عشق منزل ندارد این بحر مواج ساحل ندارد
بذر غم عشق در مزرع دل جز درد و محنت حاصل ندارد
عشق است کاری مشکل که عالم کاری بدینسان مشکل ندارد
باری که حملش ناید زگردون جز ما ضعیفان حامل ندارد
چون ما نباشیم مجنون که لیلی غیر از دل ما محمل ندارد
چون ما نگردیم پروانه کانشمع جز مجلس ما محفل ندارد
مقتول عشق است خود قاتل خویش این کشته در حشر قاتل ندارد
هر کس نبندد بر دلبری دل یا آدمی نیست یا دل ندارد
با چشم حق بین نقش جهان بین این نقش حق است باطل ندارد
جان صغیر است بینای جانان
از دیده یی کان حایل ندارد
شاعر:صغیر اصفهانی
آقای دکتر سروش در نشریه مدرسه در مقاله ای به نام "در ستایش عشق زمینی" مطلب جالب ومهمی دارد که در زیر برایتان نقل می کنم
"نکتهی دیگری را که باید به آن اشاره کنم، این است ََکه اساساً عشق امری اختیاری نیست.
مقدمات عشق البته میتواند اختیاری باشد، ولی خودش اختیاری نیست. نهتنها اختیاری نیست، بلکه وقتی میآید از آدمی سلب اختیار میکند.
به عبارت دیگر، عشق نه به اجازه و اختیار آدمی میآید و نه وقتی هم که آمد، آدمی را مختار باقی میگذارد. مهمترین هدیهای که عاشق به درگاه معشوق میبرد، اختیار اوست و چنانکه میدانیم، امور اختیاری مشمول تکلیف و حرام و حلال و حرام و واجب و مستحب واقع میشود، نه امور غیراختیاری.
ما اگر از کسی بپرسیم که خواب دیدن حلال است یا حرام است، به ما خواهد خندید. چرا که آدمی به اختیار خواب نمیبیند. سعدی میگفت: «کس دل به اختیار به مهرت نمیدهد / دامی نهادهای و گرفتار میکنی.» کسی به اختیار عاشق نمیشود و مقولهی عشق، مقولهای اختیاری نیست تا شخص بتواند از احکام فقهی حلال و حرام در آنجا سخن بگوید.
این نکته خیلی اصولی است که اوّلاً عاشق شدن توجه معشوق است به عاشق، که بیقراری را در دل او میافکند، ثانیاً کاملاً از اختیار عاشق و دایرهی تکلیف و احکام و حلال و حرام خارج است.
--------------------
در ادامه بحث ها نظر مرحوم علامه طباطبایی را برگزیدیم.گرچه هنوز بر آنم عشق عشق ارادی است
همين اختلاف فاحشى كه در مبادى اختيار و اسباب آن هست و همين عرض عريضى
كه افعال اختيارى دارد، باعث شده كه
دين و ساير سنن اجتماعى، آن فعلى را اختيارى بدانند كه افراد متوسط اجتماع آن را اختيارى تشخيص دهند، و مساله صحت امر و نهى و ثواب و عقاب و نفوذ تصرف و امثال آن را هم منوط به اين جور تشخيص بدانند، و كسى را كه عملش از روى مبادى و اسباب اختيار، يعنى استطاعت و فهم اشخاص متوسط نبوده، معذور بدانند.
البته اين كه گفتيم حد متوسط از افعال آدمى اختيارى است، مقصود اين نبود كه كمتر از آن به حسب واقع اختيارى نيست، زيرا به حسب واقع و نفس الأمر و بر حسب نظر تكوينى، كمتر از آنهم اختيارى است. ليكن بر حسب نظريه دين و يا سنن اجتماعى و به ملاحظه مصلحت دين و اجتماع است كه تنها حد متوسط، اختيارى شناخته شده است
-----------------------------
بنظرم این را می توان فصل الخطابی برای بحث اختیار دانست.بنابراین در دیدگاه ما عشق اختیاری است ولی می توان به حسب عرف وبا تسامح آنرا غیر اختیاری هم دانست
گو چشمانت
غارتگری بس کند
حتی مغول هم
سلطان خدا بنده ای داشت
------------------------
من به هوای مدارا
اسیر تو شدم
خیره نگاه مکن
مگر نمی دانی
کشتن اسیر حرام است
پرپر گل گلزار حقایق گردید
خونین دل بلبل چو شقایق گردید
شد حال جهانیان دگرگون یا رب
تا زهر جفا به کام صادق(ع) گردید
* * * * * *
امروز غبار تیره بر چهره نشست
دلهای تمام شیعیان باز شکست
شد هاله غم به ماه شوال پدید
تا صادق آل مصطفی رفت ز دست
عباس عنقا
------------------------
منصور دوانیقی، دومین خلیفه عباسی، از تحرک و فعالیت سیاسی امام صادق علیه السلام سخت نگران بود و محبوبیت عمومی و عظمت علمی امام، همواره بر بیم و نگرانی او می افزود. به همین جهت، هر از چند گاهی امام علیه السلام رابه بغداد احضار می کرد و نقشه قتل او را می کشید، ولی هر بار، به نحوی خطر از وجود مقدس امام برطرف می گردید.
روزی منصور به امام صادق علیه السلام نوشت
چرا مانند دیگران نزد ما نمی آیی؟
امام در پاسخ نوشت:
ما از لحاظ دنیوی چیزی نداریم که به خاطر آن از تو بیمناک باشیم، و تو نیز از جهات اُخروی چیزی نداری که به خاطر آن به تو امیدوار گردیم. تو نه دارای نعمتی هستی که به خاطر آن به تو تبریک بگوییم و نه خود را در بلا و مصیبت می بینی که به تو تسلیت دهیم؛ پس چرا نزد تو بیاییم؟
منصور نوشت: بیایید ما را نصیحت کنید.
امام پاسخ داد: اگر کسی اهل دنیا باشد، تو را نصیحت نمی کند و اگر هم اهل آخرت باشد، نزد تو نمی آید.
محمد رضا
حالت خوبه ؟دیوونه نیستی؟
------------------------------------
احمدی نژاد
چون چند باری است که به بخش نظرات تشریف آورده وبنده را مستفیض کرده اید با خود گفتم سکوت دور از رسم فتوت وجوانمردی است و خوب است جوابکی داده باشم
از خدا پنهون نیست از شما هم محمدرضا جون-که فکر نکنم نامت همین باشد- پنهون نباشه اگر جویای احوال ما باشی به عرض می رساند
حالم اصلا خوب نیست
دیوونه هم هستم فقط به گمانم از باب دیوانه چو دیوانه ببیند خوشش آید شما خوشتان بیاید.پیش تر هم گفته بودم مجانین العقلا خودش یک باب مهمی در عرفان است اگر فرصت کنم برایت می نویسم
اما بعد
آدمهایی مثل شما معمولا در همه وبلاگ های وزینی مثل وبلاگ بنده کم وبیش حضور دارند .این یک نوع بیماری است که صاحب آن نمیداند بیمار است.البته بیماری است که نه تنها مبتلای به آن از آن رنج نمی برد بلکه بیماری لذت بخش وشیرینی هم هست
ای خوشمزه ای هلو
هر چه می خواهد دل تنگت بگو
نشانه های عشق زمینی
عشق در هر مرحله آغاز ،اوج و پایداری دارای نشانه هایی است که برخی در هرسه مشترک وبرخی فقط و یژه مرحلۀ خاصی است
الف -بیشترین وقت عاشق اندیشه معشوق است
ب-عشق برتری احساس بر اندیشه و غلبه دل بر عقل استد-عشق پنهان نمی ماند و آشکار می شود
ه-عشق لطیف است وخشن نیست
و-عشق در کل ارادی است
ز-عشق تجربی،شهودی،عملی و ملموس است نه نظری وتئوری وعلمی
ح-عشق شدت وضعف پیدا می کند ولی هرگز نمی میرد
نمی دانم بایستی برای این مطلب دلیل بیاورم یا خیر .شاید بهتر باشد آنرا به وجدان عاشقان وا نهم.
ط -عشق هیچوقت به ضد خودش -نفرت-تبدیل نمی شود
-------------------------------------------
روز جمعه بیکار بودم و علی اصغر فیلم گشت ارشاد را آورده بود.از فیلم ومحتوای آن خوشم نیامد.
بنده این گونه فیلم ها را یک جریان می بینم که می بایستی مورد نقد قرار گیرد .نوعی نگرش انحرافی به مقوله های دینی و اجتماعی در آنها دیده می شود
یا فیلم خیلی تکه تکه شده بود یا اینکه واقعا فیلم اشکال داشت.ممکن است فیلم را قبول نداشته باشیم ولی بهرحال این جریانی که راه افتاده است بایستی مورد بحث وبررسی ونقد واقع شود
پاراالمپیک است
می خواهم شرکت کنم
میدانی قلبم
چقدر معلول توست
------------------------
------------------------
حیف که این جنبش ها
به عشق عدم تعهد دارند
وگرنه علیه چشمانت
به جرم کشتار قلب ها
بیانیه جهانی می دادم
---------------------
پی نوشت
یکی از اساتید بزرگوار برای بهتر شدن فرموده بودند
پاراالمپیک است
.
اما قلبم
هنوز معلول گناه اول است.
ز-عشق تجربی،شهودی،عملی و ملموس است نه نظری وتئوری وعلمی
اگر بتوانیم ساعت ها درباره عشق بحث کنیم و ریشه لغوی واصطلاحی آن را مورد کنکاش قرار گیرد
اگر بتوانیم مبادی عشق در انسان را دریابیم و چگونگی آفرینش ورشد ونمو عشق را با زبان فلسفی وعلمی خوب توضیح دهیم
اگر بتوانیم اوج عشق را در ادبیات و فرهنگ کهن ونو به نمایش بگذاریم
اگر بتوانیم ویژگی های یک عشق پایدار را دریابیم وبه روشنی بیان کنیم
اگر و اگر .......
پس از این همه علم ومعلومات
باید بدانیم آن مرد روستایی که عاشق دختر خاله خود می شود در فهم ودرک اینکه عشق واقعی چیست فرسنگ ها از ما پیشی گرفته است
البته این ویژگی در بحث فعلی ما که عشق زمینی و عشق دو جنس مخالف به یکدیگر است منحصر نمی شود بلکه در نوع های دیگر عشق نیز ساری و جاری است و ملاک ومیزان عشق عملی است نه خیال بافی های شاعرانه وفیلسوفانه
روشن است که اندیشه وخیال ورزی در عشق می تواند یک امتیاز به حساب آید ولی در باب عشق وعاشقی چنان که مشهور است اندیشه در مقابل دل چندان خریداری ندارد
------------------------
------------------------
در این سفر
از هر سو که می روم
بعد از گذشت از دو تپه کمانی
به چاه سیاه چشمانت می افتم
چه کنم ای عزیز
هیچ قافله ای از اینجا گذر نمی کند
هر شب تمام رویاهایم را
خودم برای خودم تعبیر می کنم
و-عشق در کل ارادی است
گرچه ممکن است برخی از اسباب آن غیر ارادی باشد.معتقدم عشق از باب فعل است نه از باب انفعال.عشق یک کنش است نه یک واکنش
مرحوم علامه طباطبایی در ذیل آیه 38 سوره مبارکه انعام می فرماید
[اختلاف فاحشى كه در مبادى" اختيار" و اسباب آن در انسان وجود دارد]
حال
كه اين نكته روشن شد می گوييم:
اگر شما حالات افراد انسان را، كه مختار بودنش، مورد اتفاق ما و شما است، در نظر بگيريد، خواهيد ديد كه افراد آن در مبادى اختيار، يعنى صفات روحى و احوال باطنى از قبيل شجاعت و ترس، عفت و بی بندوبارى، نشاط و كسالت، وقار و سبكى، و همچنين قوت تعقل و ضعف آن و برخورد فكر و خطاى آن با هم اختلاف زيادى دارند، و بسيار می شود كه آدم شهوتران، خود را در مقابل شهوتى كه اشتهاى آن را دارد، ناچار و مضطر و مسلوب الاختيار می بيند،
در حالى كه آدم عفيف و پاكدامن، هيچ اعتنايى به امر آن شهوت ندارد، و همچنين آدم ترسو، چه بسا ممكن است از ترس جانش كوچكترين آزارى كه احتمال می دهد در اين جنگ و يا در اين امر مهم به وى برسد از او آرام و قرار را سلب نمايد، در حالى كه مرد شجاع و دلير و زور نشنو، مرگ خونين، و هر صدمه بدنى ديگر را، امر آسانى شمرده و در راه رسيدن به مقاصدش حتى براى بزرگترين مصائب، اهميتى قائل نمی شود، و چه بسا اشخاص سفيه و سبك مغز، با تصور واهى مختصرى، چيزى را ترجيح داده و اختيار نمايند و حال آنكه عاقل وزين، ترجيحى در آن فعل نديده و چيزهايى كه در نظر آن بى مغز، مرجح بوده در نظر اين جز مشتى لهو و لعب نباشد،
و نيز كارهايى كه بچه هاى غير مميز می كنند با اينكه به اعتراف خصم، اختيارى است، و با مقدارى تامل و اعمال رويه انجام می شود با اينهمه در نظر اشخاص بالغ و رشيد قابل اعتنا نيست.
حتى خود اشخاص بالغ هم در بسيارى از كارهايى كه انجام
می دهند وقتى صحبت از آن كارها به ميان می آيد خود را در ارتكاب آن مضطر و
مجبور می دانند، و به صرف اينكه به خاطر بعضى از ملاحظات اجتماعى، ارتكاب
كرده اند و با اينكه عذرشان موجه نيست، می گويند: مجبور به ارتكاب بوديم.
شخص سيگارى می گويد: چه كنم؟ معتادم. پرخواب می گويد: چاره چيست؟ كسلم. دزد
و خائن می گويد: بى پولى و فرط احتياج مجبورم كرد و ...
همين اختلاف فاحشى كه در مبادى اختيار و اسباب آن هست و همين عرض عريضى
كه
افعال اختيارى دارد، باعث شده كه
دين و ساير سنن اجتماعى، آن فعلى را اختيارى بدانند كه افراد متوسط اجتماع آن را اختيارى تشخيص دهند، و مساله صحت امر و نهى و ثواب و عقاب و نفوذ تصرف و امثال آن را هم منوط به اين جور تشخيص بدانند، و كسى را كه عملش از روى مبادى و اسباب اختيار، يعنى استطاعت و فهم اشخاص متوسط نبوده، معذور بدانند.
البته اين كه گفتيم حد متوسط از افعال آدمى اختيارى است، مقصود اين نبود كه كمتر از آن به حسب واقع اختيارى نيست، زيرا به حسب واقع و نفس الأمر و بر حسب نظر تكوينى، كمتر از آنهم اختيارى است. ليكن بر حسب نظريه دين و يا سنن اجتماعى و به ملاحظه مصلحت دين و اجتماع است كه تنها حد متوسط، اختيارى شناخته شده است
-----------------------------
بنظرم این را می توان فصل الخطابی برای بحث اختیار دانست.بنابراین در دیدگاه ما عشق اختیاری است ولی می توان به حسب عرف وبا تسامح آنرا غیر اختیاری هم دانست
ز-عشق تجربی،شهودی،عملی و ملموس است نه نظری وتئوری وعلمی
نویسنده کتاب سرکار خانم سپهری، گفتههایتان را به نظر میرسد بزک نکرده، کتاب خیلی صادقانه نوشته شده است، کتاب را که میخوانیم این حس را میدهد؛ نویسنده چقدر گفتههای شما را حفظ کرده، امانتدار خوبی بوده است؟
اولین بار که خانم سپهری آمد، گفتم هر چه می گویم بنویسید. شرط مان این بود. هر چه گفتهام به خانم سپهری همانها هستند. بعضی موارد به مصلحت نیامده است، البته خودم هم راضی نبودم که آنها در کتاب بیاید اما در مصاحبهها گفتهام. در این کتاب بعد از چاپ سوم در بخشهایی از کتاب کلمه «روحانی» حذف و به جای آن یک «فرد» جایگزین شده است. سازمان تبلیغات راضی نبود! سر این یک کلمه من با آقای مرتضی سرهنگی صحبت کردم که این کار را نکنند اما نشد... خانم سپهری خوب امانتداری کردند.
وقتی مقام معظم رهبری کتاب را خواندند، پیغام دادند «به آقای عافی بگویید خوابتان تعبیر شد». بعد هم به دیدارشان رفتید، اولین صحبتی که مقام معظم رهبری با شما داشتند چه بود؟
روز شیرینی بود. از جنوب بر می گشتم به سمت تبریز. تماس گرفتند که برویم خدمت مقام معظم رهبری؛ رفتیم به دیدار مقام معظم رهبری، بعد از خواندن نماز، ایشان آمدند طرف من. انگار سالهای سال بود مرا میشناختند. به من سلام کردند. گفتند: «سلام پسر ایران، تو چیکار کردی؟» ایشان خیلی خوشحال بودند. من هم به ایشان گفتم چون شما خوشحالید، من هم خوشحالم؛ خیلی خوشحالم. زمانی که امام راحل زنده بودند نتوانستم خدمت ایشان بروم و این آرزو در دلم ماند. ولی امروز که جانشین ایشان خاطرات مرا خواندهاند و خوشحال شدند، من هم خوشحالم.
پسر ایران چیکار کرده بود؟
فکر نمیکنم کسی مثل حضرت آقا کتاب نورالدین پسر ایران را خوانده باشد. آقا طوری این کتاب را خواندهاند که خصوصیاتم را بهتر از خودم میدانند. کسی یکدندگی مرا شاید درک نکند، اما آقا به همه خصوصیات من واقف هستند. کاش کتابی که آقا خواندهاند را بدهند به خودم، تا ببینیم در کدام صفحهها مطلب نوشتند. دستنوشتهای که متبرک شده است برای کتاب نظر کلیشان است. فکر میکنم برای برخی صفحههات چیزی نوشتهاند. آقا، پسر ایران را درک کردند.
-------------------------------------------
احمدی نژاد
راستش وقتی آدمی به پاکی سید نورالدین با این بدن رنجور وروحی رنجورتر از جنگ وجبهه بگوید و رهبر فرزانه نیز کتاب را به نوعی تایید کرده باشند .نقد آن کمی مشکل می شود
اما فقط یک نکته را عرض می کنم .
من نمیدانم تقدیر برای سید نورالدین چگونه رقم خورده است که کمتر با روحانیون با اخلاص و جبهه دیده روبرو شده است . در این کتاب دو یا سه جایی که از روحانیون یاد شده است به نیکی نیست
در حالیکه من طلبه هایی را می شناسم که زندگی جوانی وحتی آینده علمی خود را فدا کردند وبسیاری از آنها شهید شدند وبرخی از آنها با اینکه مجروح شیمایی هستند الآن در هنگام پدر بزرگ شدن بعد از اینکه عوارض شیمایی آنها را از پا انداخته تازه به دنبال درست کردن برگ اعزام ومدت حضور در جبهه وپیدا کردن بیمارستان زمان درمان خود هستند
در دو سه رمانی که من از جنگ خواندم متاسفانه در حق این عزیزان نا مهربانی شده است
سلام
برای پی گیری بحث عشق نگاهی به سیر آن می اندازیم
----------------------
نشانه های عشق زمینی
عشق در هر مرحله آغاز ،اوج و پایداری دارای نشانه هایی است که برخی در هرسه مشترک وبرخی فقط و یژه مرحلۀ خاصی است
الف -بیشترین وقت عاشق اندیشه معشوق است
د-عشق پنهان نمی ماند و آشکار می شود
ه-عشق لطیف است وخشن نیست
بنا براین جاهایی که رد پایی از کشتن اسید پاشی و چاقو کشی ویا همسر کشی هست اینها فقط شهوت است شهوتی که کر وکور می کند و.....
و-عشق در کل ارادی است
گرچه ممکن است برخی از اسباب آن غیر ارادی باشد.معتقدم عشق از باب فعل است نه از باب انفعال.عشق یک کنش است نه یک واکنش
-------------
پی نوشت
در این ایام رمان -نورالدین
پسر ایران
را خواندم اگر حوصله داشتم کمی درباره اش می نویسم