اعیاد شعبانیه مبارک باد

بخش هایی از مناجات شعبانیه

فَقَدْ هَرَبْتُ إِلَيْكَ وَ وَقَفْتُ بَيْنَ يَدَيْكَ مُسْتَكِينا لَكَ مُتَضَرِّعا إِلَيْكَ رَاجِيا لِمَا لَدَيْكَ ثَوَابِي

من از همه به سوي تو گريخته و در پيشگاه تو ايستاده‏ ام،در حالي كه دل شكسته و نالان درگاه توام و به پاداش تو اميدوار.

إِلَهِي إِنْ كُنْتُ غَيْرَ مُسْتَأْهِلٍ لِرَحْمَتِكَ فَأَنْتَ أَهْلٌ أَنْ تَجُودَ عَلَيَّ بِفَضْلِ سَعَتِكَ

خدايا! اگر شايسته رحمت تو نيستم، تو سزاواري كه رحمت گسترده ‏ات را بر من عطا كني.

إِلَهِي لَمْ يَزَلْ بِرُّكَ عَلَيَّ أَيَّامَ حَيَاتِي فَلا تَقْطَعْ بِرَّكَ عَنِّي فِي مَمَاتِي

خدايا! همواره در طول زندگي، از لطف و احسانت‏برخوردار بوده‏ام، پس از مرگ هم، لطف خويش از من دريغ مدار.

إِلَهِي كَيْفَ آيَسُ مِنْ حُسْنِ نَظَرِكَ لِي بَعْدَ مَمَاتِي وَ أَنْتَ لَمْ تُوَلِّنِي [تُولِنِي‏] إِلا الْجَمِيلَ فِي حَيَاتِي

خدايا! چگونه مايوس باشم از اينكه پس از مرگ هم نگاه لطف و احسان تو بر من خواهد بود، در حالي كه در طول حياتم، با من جز احسان و نيكي نكرده ‏اي.

إِلَهِي جُودُكَ بَسَطَ أَمَلِي وَ عَفْوُكَ أَفْضَلُ مِنْ عَمَلِي

خدايا جود و بخشش تو، دامنه آرزوهايم را گسترده است و بخشايش تو، برتر از عمل من است.

إِلَهِي إِنْ أَخَذْتَنِي بِجُرْمِي أَخَذْتُكَ بِعَفْوِكَ

خدايا! اگر مرا به جرمم بگيري، دست ‏به دامان عفوت مي‏زنم.

وَ إِنْ أَخَذْتَنِي بِذُنُوبِي أَخَذْتُكَ بِمَغْفِرَتِكَ

و اگر مرا به گناهانم مؤاخذه كني، تو را به بخشايشت‏ بازخواست مي‏كنم.

وَ إِنْ أَدْخَلْتَنِي النَّارَ أَعْلَمْتُ أَهْلَهَا أَنِّي أُحِبُّكَ

اگر در دوزخم افكني، به دوزخيان اعلام خواهم كرد كه تو را دوست دارم.

إِلَهِي إِنْ كَانَ صَغُرَ فِي جَنْبِ طَاعَتِكَ عَمَلِي فَقَدْ كَبُرَ فِي جَنْبِ رَجَائِكَ أَمَلِي

خدايا! اگر در كنار طاعتت، عملم كوچك است، اميد و آرزويم بزرگ و بسيار است.

إِلَهِي لَمْ أُسَلِّطْ عَلَي حُسْنِ ظَنِّي قُنُوطَ الْإِيَاسِ وَ لا انْقَطَعَ رَجَائِي مِنْ جَمِيلِ كَرَمِكَ

خداوندا! هرگز نوميدي را بر حسن ظن خويش مسلط نساخته ‏ام،و هرگز اميدم از كرم نيكو و زيبايت نگسسته است.

گدایی عشق 4

استاد دکتر سید مهدی طباطبایی

سلام استاد
مطابق فرمایش شما مطلبی تقدیم می‌کنم.
ارادتمند

نگاه ادبیات به عشق، نگاهی خاص است بدین معنی که:
1. در جهان چیزی غیر از عشق وجود ندارد و انسان‌ها ـ در هر صفت ـ نمادهایی از آن هستند:
عشق است و بس که در دو جهان جلوه می‌کند
گاه از لباس شاه و گه از کسوتِ گدا

(جامی)
2. در عالم عشق، شاه و گدا وجود ندارد:
شاه و گدا یکسان بود بر درگهِ سلطان عشق
صد پایه از طاقِ فلک بالاتر است ایوان عشق

(اسیری لاهیجی)

3. خاک درگاه معشوق، عاشق را به پادشاهی می‌رساند:
بهجت گدای حسن تو شد شهریار عشق
ای خاک درگه تو گدا پادشاه‌کن

(شهریار)
4. گدایی در عشق، خود نوعی پادشاهی است:
در رهِ عشق اگر گدا گردی
دولتِ قربِ پادشا یابی

(حلاّج)
منظر دیگری که شاعران به این موضوع پرداخته‌اند، جالب توجّه است. آنان بر این باورند که عشق‌ورزیدن مانند گنجی است که هر گدایی را توانمند می‌کند:
کسی کاو گنجِ عشق‌ِ یار دارد
به نزد عاشقان حق گدا نیست

(شاه نعمت‌الله ولی)
و خاصیت عشق آن است که جایگاه و توانگر و مستمند را دگرگون می‌کند:
شاه را درویش می‌سازد، گدا را پادشاه
عالمی چون عالم خوش‌انقلابِ عشق نیست

(صائب)
نکته‌ی آخر این‌که این عاشق است که حسن و زیبایی معشوق را پدیدار می‌‌کند بنابراین سزاوار است که معشوق عنایت بیشتری به عاشق داشته باشد:
چو عشق منظرِ حسن است، قدرِ من دانی
از آن‌که قدر گدا را کریم می‌داند

(فیض کاشانی)
امّا شعر بیدل که مورد اشاره‌ی استاد احمدی‌نژاد بود:
ای غنا‌شیفته! با ‌این دلِ راحت‌محتاج
فخر مفروش، گدایی‌ است که من می‌دانم

بیدل معتقد است که فرد توانگر نباید بر دیگران فخر بفروشد چراکه او نیازمند راحت و آسودگی است و این نیاز هم نوعی گدایی محسوب می‌شود.

-------------

احمدی نژاد

سلام ودرود بر استاد طباطبایی عزیز

 از بزرگواری چون شما چنین در افشانی سزاست.

بسیار لطف فرمودید که دست ما را گرفتید .

در عالم طلبگی خودمان ان قلت و پرسش هایی در مورد فرمایشات  شما به ذهنم آمده است که آن را می گذارم برای یادداشت بعدی

دگر باره سپاس خود را تقدیم می کنم

ارادتمند شما


گدایی عشق 3

 در بررسی هر موضوع پژوهشی واضح وروشن است که تنها واژه وذکر آن نمی تواند در حوزه آن موضوع پژوهشی قرار گیرد ونباید محیط پژوهشی را معطوف به زندان تنگ واژه ها دانست وچه بسیار معنا ومفاهیم بلندی که در یک موضوع پژوهشی وجود دارند که با واژه های مترادف وگاه در شرح و وصف دیگر موضوعات قابل کنکاش وبررسی می باشد

موضوع گدایی عشق نیز از این قاعده پژوهشی برکنار نیست یعنی فقط با جستجو دو واژه عشق وگدایی ودر کنار هم آمدن آن دو نمی توان به یک تحلیل درست ونهایی دست یافت و بطور حتم بایسته است مولفه های بسیار دیگری در این وادی  مورد نقد وتجزیه وتحلیل قرار گیرد

بنا به مناسبت ایام رحلت امام بزرگوار که حق حیات معنوی بر ما دارد به دو شعر از ایشان که در آن از عشق وگدایی یاد کرده است می پردازم

راز گشايى

 

بس كــــن اين يــاوه سرايى، بس كن      تــا به كى خويش ستايى، بس كن

مخلصـــــــــان لــب به سخن وا نـكنند       بـــــركَن ايـــن ثوبِ ريايى، بس كن

تو خطــــــــا كـــارى و حق، آگاه است       حيلــــه گـــــر، زهد نمايى بس كن

حــــق غنــــــىّ است، برو پيش غنى       نــــــزد مخلـــــوق، گـدايى بس كن

هر پرستش كه تو كردى، شرك است        بـــى خــــدا، چند خدايى بس كن

شــــرك در جـــــــــان تـــــو منزل دارد        دعــــوى شــــرك زدايــى بس كن

تــــــــوى شيطــــان زده و عشقِ خدا !       نبــــــرى راه به جـــــايى، بس كن

سيّئــــــات تـــــو، به است از حسنات         جــان مـــن، شرك فزايى بس كن

خيــــل شيطــــــــــان، نبود اهل اللّه           اى قلـــــم، راز گشـــايى بس كن


نسيم عشق

بـــه مــــن نگـــر كه رخى همچو كهــــربا دارم        دلــــى به ســــوى رخ يـــار دلـــربا دارم

ز جـــام عشق چشيـــدم شراب صدق و صفا         به خــــُمّ ميكــــده بـا جان و دل، وفادارم

مرا كه مستى عشقت، ز عقل و زهد رهــاند         چــــه ره به مــــدرسه يا مسجد ريا دارم؟

غلام همّت جــــام شــــراب ســـــاقــى باش         كــه هر چه هست از آن روى با صفا دارم

نسيم عشــق ، بــــه آن يـــار دلـــربا  بـــرگو          ز جـــاى خيــــز كـــه مــن درد بی دوا دارم

چـــه رازهــــاست در اين خمّ و ساقى و دلبر         بــــــه جــــان دوست ز درگــــاه كبريا دارم

سخن ز تخت سليمـــان و جـــام جـــم نـزنيد         كــــه تــــاج خســــروِ كــِى را منِ گدا دارم

نشانی اشعارimam-khomeini.com

گدایی عشق 2

در پی گیری بحث گدایی عشق به گنجور رفتم ودیدم عجب بحث  شیرین و شرکشی است این گدایی عشق و چه بسیار نازک اندیشان به آن پرداخته اند از حافظ وبیدل و.....خلاصه از ضرب  انواع گدایی در انواع عشق چه صورتها در می آید ودر پی آن از سیرت ها چه تفسیرها نمایان می شود.این یکی از بیدل

الحمدلله دکتر طباطبایی عزیز به بنده لطف دارند ودر بحث گدایی عشق از منظر بیدل به یاری ما خواهند آمد.ان شاالله

ای غنا شیفته با ‌این دل راحت محتاج

فخر مفروش گدایی‌ست که من می‌دانم

عشق زد شمع‌ که ای سوختگان خوش باشید

شعله هم آب بقایی‌ست که من می‌دانم

حیرتم سوخت ‌که از دفتر عنقایی او

جهل هم نسخه‌ نمایی‌ست‌ که من می‌دانم

بود عمری به برم دلبر نگشوده نقاب

بیدل این نیز ادایی‌ست که من می‌دانم

 

گدایی عشق خوب است یا بد

بارها یاد آور شده ام  در اینجا منظور از عشق نوع  زمینی آن است و بخصوص عشق دو جنس مخالف به یکدیگر

چه بسیار  در اشعار خوانده ایم و خوانده اید که عشق گدایی کردنی نیست.به عنوان نمونه در شعراستاد فرهیخته  جناب آقای دکتر ترکی هم آمده است

بیزارم از آن عشق که عادت شده باشد

یا آن که گدایی محبت شده باشد

دلگیرم از آن دل که در آن حس تملک
 تبدیل به غوغای حسادت شده باشد

.........

شرمنده عشقیم و دل منجمد ما

 جا دارد اگر غرق خجالت شده باشد

 مقصود من از عشق نه این حس مجازی ست
 ای عشق مبادا که جسارت شده باشد!

 

با خود می اندیشیدم عشق در چه مرحله ای گدایی کردنی نیست

به گمان من عشق در مرحله آغار و شروع گدا کردنی نیست چون هنوز به وجود نیامده است ولی اگر عشق پدیدار شد و معشوق هم جلوه نمود .بیچاره عاشق حتی به گدایی بیفتد نه تنها حق دارد بلکه اگر نیک نظر کنی این گدایی زیبااست .

یعنی زمانی  عاشق از معشوق گدایی می کند که دیگر هیچ حیله  ومتاعی ندارد که طرحی نو در اندازد ویا  به پای معشوق بریزد

ان شاالله بحث را پی خواهم گرفت