جمله های عمودی73


هر گاه

نگاهت می کنم

چشمان نجیبت را

به زمین می دوزی

شاید نمیدانی

با هر نگاه

من زمینی و زمین گیر تر می شوم

**************

بیچاره این مسافرین که از شهرهای مختلف آمده اند

از من آدرس جاهای مختلف را می پرسند

آنها نمیدانند

من فقط آدرس خانه تو را بلد هستم

***************

این چند جمله را هم به دوست ندیده ام که نامش را هم نمیدانم -نفحات نفس-در بخش نظرات  تقدیم کرده بودم


عشق شراب نیست که کهنه اش ناب تر باشد
عشق شاهنامه نیست که فقط آخرش خوش باشد
عشق جوجه نیست که آخر پاییز بشمارندش
عشق زمستان نیست که برود و رو سیاهی اش برای ذغال بماند
عشق خود عشق است
عشق عشق است





اشو وعشق 4

اشو معتقد است بایستی از عشق جنسی گذشت تا به عشق واقعی رسید و دستور العمل این  گذشتن را در نهایت با کمون اولیه می داند .

در نظر او این عشق جنسی قابل انکار نیست وتنها راه خلاصی از آن ارضا بی حد آن است .مثل انسان تشنه که باید به او آب رساند.انکار این عشق جنسی هیچ دردی را دوا نمی کند .

به عقیده بنده اشو در مقابل ادیان وکسانی که منکر این قوه قوی هستند با تمام قد ایستاده است .

اما باید از اشو پرسید  نحوه رهایی انسان از این قوه عظیم جنسی چگونه باید باشد

معمولا ادیان برای کنترل این قوه راهکارهایی را پیشنهاد می کنند . مانند عفت ورزی ،ازدواج،و.....امااشو معتقد است این راه حلها توانایی غلبه بر عشق جنسی را ندارند و تنها راه این است که هر وقت این غول و هیولای خفته بیدار شد خیلی راحت او را سیراب کنی تا بتوانی آزاد شوی هم جسمت آزاد شود وهم روحت.آنگاه  تازه آغاز راه است و می توانی اوج بگیری  بدون اینکه سنگ شهوت به پایت بسته شده باشد.تو اینک آغاز راه خواهی بود بدون دغدغه عشق جسمی

به گمان ما یکی از فرق های اساسی  مکتب های الهی ومکتب های انسانی در همین ارئه طریق هاست.اشو بعد از این پاسخ در مقابل بسیاری از پرسش هااساسی دیگر  واقع می شود وسعی می کند که به هر کدام پاسخی فراخور بدهد ولی در همین آغاز به سستی منطق واستدلال دچار می شود

پرسش این است که این عشق جنسی چه وقت سیرایی پیدا می کند و اصولا سیرایی دارد یا خیر؟

در مقابل این تنوع طلبی که از علاقه جسمی به یک جنس مخالف شروع می شود وبه عشق جسمس به همجنس می رسد وحتی به عشق جسمی به حیوان هم می رسد مکتب اشو تا کجا را مجوز می دهد

این ناکجا آباد کجاست؟

اشو با مشاهده اینکه جسم و شهوت مانع رشد روح می شود سعی در خلاصی روح دارد ولی از چاله در می آید وبه چاه ویل می افتد .برای همین در مسئله ازدواج به تضاد گویی وموعظه وپند ونصحیت می پردازد

بیچاره مرغ عشق که که هم در عروسی وهم در عزا سرش را می برند

به عقیده من هر تماس جسمی ملازم باعشق نیست ولی هر  عشق زمینی ملازم تماس جسمی است. اصولا پای عشق در تماس های شهوانی صرف در میان نیست.کما اینکه عشق بدون تماس جسمی بی معنی است و اشتباه در مورد عشق از همین جا شروع شده است واین قصه سر دراز دارد که در بحث های آینده به آن خواهم پرداخت .ان شاالله

اشو وعشق 3

دنیای مدرن وتکنولوژی همین است دیگر

مطالب اشو ونقد ونظر را در مجله های علمی پژوهشی وعلمی ترویجی  خوانده بودم و به دنبال فرصتی بودم تا با ذکر منبع به ونقد وبررسی بنشینم.

ولی از آنجایی که می گویند خود کرده را تدبیر نیست.

با اینکه از دست اندکاران وبگاه نور مگز هستم در حال حاضر وبه طور موقت از منابع متنی وبگاه نور مگز محروم هستیم.

ان شاالله اگر زودتر بتوانیم آیین نامه استفاده کاربران را تهیه کنیم این محدودیت نیز حداقل برای امثال بنده برطرف خواهد شد.چون بهرحال کمی حق آب وگل داریم اینجا

اما بعد

فعلا به حافظه نداشته ام تکیه می کنم مثل تکیه بر باد و اگر در طول هفته آینده محدودیت برطرف شد.منابع را خدمتتان عرضه خواهم داشت

الف-به گمان بنده اشو در قدرت نیروی شهوت واینکه اگر کسی مقهور آن شود دیگر خاطری آرام نخواهد داشت تا اندازه ای درست می گوید.اما نکته اینجاست که تعمیم آن به نوع بشر با این اطلاق هرگز صحیح نیست


یعنی نوع بشر وانسان بدینگونه نیست وما اگر مکتب ویا اندیشه ای را برای انسانیت عرضه می کنیم باید نوع بشر را در نظر بگیریم.بله درست است اگر انسان فکرش درگیر هر مسئله مهمی باشد نمی تواند به مطالب دیگر بپردازد ولی اینکه آن مسئله چه باشد وچه قدرتی داشته باشد محل بحث وگفتگوست.

بحث دیگر در این میان مسئله زمان است.

تغییر وتحول انسان در طول زمان باعث کندی وتندی این ویژگی می شود .یعنی یک دانشجو خیلی بیشتر به این مسئله فکر می کند وممکن است شب وروز به آن بیاندیشد .در حالیکه یک استاد دانشگاه که سنی از او رفته است بطور طبیعی کمتر مورد هجوم ومقهوریت این قوه ونیرو قرار خواهد گرفت

بله این را قبول داریم که بعضی از پیران از جوان ها هم جوانتر هستند وبرخی جوان ها از پیران پیر تر .

ولی اگر این یک بیماری نباشد مسلما حداقل در زمره استثناها فرار می گیرد

--------------

ما در پیاله عکس رخ یار دیده‌ایم

ای بی‌خبر ز لذت شرب مدام ما

هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق

ثبت است بر جریده عالم دوام ما

.............

ترسم که صرفه‌ای نبرد روز بازخواست

نان حلال شیخ ز آب حرام ما

حافظ ز دیده دانه اشکی همی‌فشان

باشد که مرغ وصل کند قصد دام ما

اشو وعشق2



اشو به مطالبی در زمینه عشق زمینی واهمیت آن اشاره دارد که برخی درست است ولی در ادامه راه حل هایی که برای عشق وعرفان ومراقبه عرضه می دارد نا صحیح و خطاست

اشو وقتی می بیند در مذاهب و به دنبال آن در عرفان به عشق زمینی وسکس به منزله یک مانع نگریسته می شود با رجوع به وجدان عمومی در انسان ها این دیدگاه را نادرست می یابد.اشو مانع بودن را قبول ندارد بلکه آنرا مقدمه می پندارد .اما در پی حل و گذر از این مقدمه متاسفانه موفق نیست ونسخه ای گنگ و گمراه کننده می پیچد و سپس هر کاری را برای برون رفت از این معضل ارائه می دهد بیشتر به پیچیدگی ودرماندگی منجر می شود


در جواب از اشو متفکران دینی ما سخنان بسیار جالبی را فرموده اند که به نظر بنده حداقل کمی به نفع عشق زمینی است .گرچه هنوز  سیطره مقایسه نادرست عشق مجازی وحقیقی بر آن سایه افکنده است

آنچه که در تحقیقات علمی به عنوان یک فرع باید پذیرفت تاثیر زمان ومکان وجامعه بر اندیشه و خردورزی اندیشمندان است.هر دانشمندی درحوزه جامعه و علوم انسانی ناگزیر در محیط وخانواده ای رشد ونمو کرده است .استادانی وهم صحبتان ودوستان علمی داشته است.گسستن از جامعه و غلبه فکر واندیشه محض بر افکار در علوم اجتماعی وانسانی بسیار سخت ودشوار است .

به همین دلیل است  که شما ملاحظه می کنید مکتب های فکری ودینی وادبیاتی در کنار یکدیگر ومتاثر از یکدیگر هستند .

تاثیرات متقابل نوع پوشش وگویش وحتی نگرش هم در کشورهای همسایگان بر یکدیگر کاملا پذبرفتنی است

البته در حوزه اندیشه منکر این مسئله نیستم که تفکر صحیح وبر اساس یک مکتب قادر است خود را از این التقاط برهاند .زیرا بزرگانی در عرصه علم بوده اند که کمترین اثر را از محیط خود پذیرفته اند وبر اساس یک نظام فکری ومکتبی نه تنها خود را از این حصار رهانیده اند بلکه با توجه به آزاد ومستقل بودن عقل ومنطق وخرد توانسته اند خود کشتی نجات برای دیگران شوند.زیرا جوهره این استقلال در ذات اندیشه وعلم و مکتب نهفته است

اما نکته ای که می خواهم به اشاره کنم این است که به وضوح عقب نشینی در مقابل عشق زمینی در بین اندیشمندان در حال شکل گیری است .

به گمان بنده این هیچ دلیلی ندارد جز اینکه از روز  نخست به اشتباه وارد میدان جنگ با عشق زمینی شده و اینک که عرصه را تنگ می بینیم هر آن بیم آن می رودکه  به التقاط دچار  شویم

در ادامه سخنانی را ذکر خواهم کرد که اگر در سالهای قبل بر زبان هر اندیشمندی جاری بود مورد تکفیر قرار می گرفت ولی امروز به عنوان یک مقاله علمی پژوهشی مورد استناد قرار می گیرد. نمی خواهم بگویم این بد  یا خوب است .بلکه این نکته را عرض  می کنم اگر شما با یک امر وجدانی وحقیقی در بیفتید لاجرم مجبور به توجیه والتقاط می شوید و عشق زمینی آن حقیقتی است که به اشتباه به جنگ آن رفته ایم

------------

چند روزی به گلپایگان می روم .ان شاالله

اشو وعشق1

برخی از سخنان اگر آنها را مجرد -به قول ما طلبه ها لو خلی وطبعه-در نظر بگیرید جمله های بدی نیستند ولی وقتی آنها را در منظومه فکری صاحب سخن در نظر بگیرید دارای اشکال می شوند.

جمله هایی که در فضای وب منتشر می شوند گاه به همین صورت است .اگر فقط جمله را بخوانی وبگذری خوب است .ممکن است به عنوان پیامک هم در فضای عشق وعاشقی و حزن وشادی مورد توجه قرار گیرد.اما اگر شخص گویند ه صاحب فرقه ویا مکتب باشد قضیه کمی فرق می کند

جملات عرفای زمان ما که برخی را به عنوان -عرفان کاذب -از آنها یاد می شود به همین گونه است

چندین جمله زیبا از اوشو خواندم که اگر به صرف جمله اکتفا شود بد نیست ولی در یک چارچوب و نظام فکری نمی توان آنها را قبول کرد.

البته بایسته بود در بیان این سخنان  به منابع دست اول استناد کنم ولی در این برهه از زمان نه قصد آن را دارم ونه مجال آنرا و لذا به ذکر برخی سخنان ایشان در مورد عشق  می پردازم و نظرات خودم را هم در پی آنها با شما در میان می گذارم

آیا عشق زمینی خوب وحسن است.یا بد وقبیح است؟4

هر چه بیشتر در این وادی -حسن وقبح عشق زمینی -به مطالعه  و کنکاش پرداختم بیشتر این امر برایم هویدا گشت که وبلاگ محمل وخاستگاه خوبی برای این بحث نیست زیرا وبلاگ تاب وتحمل این بحث سخت را ندارد وباعث خستگی خوانندگان می شود

در این موضوع از منظر اخلاق گرایان  وحکیمان ومتکلمان بحث های دقیق و مفصلی صورت پذیرفته است که نیاز به پیش مطالعات فلسفی وکلامی دارد با توجه به این ویژه گی  از خیر این بحث دقیق گذشتیم وفقط به طرح مدعای خویش می پردازم .

عشق زمینی خوب و حسن است

پیش تر عرض کردیم که بحث ما در حوزه انسان شناسی است .اگر از مباحث فلسفی و دینی سخنی به میان می آید بایستی از این منظر مورد دقت قرار گیرد

اگر سخنان بزرگان در بحث عشق ملاک سنجش ومتر شما باشد  در عشق بما هو عشق مذمتی وارد نشده است .حداکثر شما می توانید مذمت وملامتی در یک نوع از عشق بیابید مثل عشق شهوانی و....

اگر عشق زمینی را  به سه مرحله آغاز واوج وپایداری تقسیم بندی کنیم.در مرحله عشق پایدار کمتر به مشکل بر می خوریم

به طور اجمال مقصود بنده از عشق پایدار همان عشقی است که از مرحله آغاز واوج گذشته  است یعنی آن علاقه مفرط واز حد گذشته ای که شهوت و علاقه جسمی در آن به تعادل رسیده و علاقه های عاطفی و زندگی مهربانانه در آن شدید است

اگر بخواهم تعبیر عقیدتی برای این عشق پایدار به کار بگیریم همان آرامش وسکینه ای که مراد ومنظور از ازدواج است که دو جنس زن ومرد در کنار یکدیگر به سکینه و آرامش برسند

وَمِنْ آيَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُم مِّنْ أَنفُسِكُمْ أَزْوَاجًا لِّتَسْكُنُوا إِلَيْهَا وَجَعَلَ بَيْنَكُم مَّوَدَّةً وَرَحْمَةً إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِّقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ

ترجمه فولادوند و از نشانه‏ هاى او اينكه از [نوع‏] خودتان همسرانى براى شما آفريد تا بدانها آرام گيريد، و ميانتان دوستى و رحمت نهاد. آرى، در اين [نعمت‏] براى مردمى كه مى‏انديشند قطعاً نشانه‏ هايى است.

در تفسیر  المیزان در ذیل آیه شریفه آمده است

[بيان اينكه خلقت ازواج و جعل مودت و مهربانى بين زن و مرد از آيات خدا است‏]


" وَ مِنْ آياتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْواجاً لِتَسْكُنُوا إِلَيْها ..."


راغب گفته:" كلمه" زوج" به هر يك از نر و ماده حيوانات در صورتى كه جفت هم شده باشند اطلاق مى‏شود، هم چنان كه به هر يك از دو قرين چه حيوان و چه غير حيوان نيز زوج گفته مى‏شود، خداى تعالى فرموده:" فَجَعَلَ مِنْهُ الزَّوْجَيْنِ الذَّكَرَ وَ الْأُنْثى‏- خدا از آن دو زوج قرار داد، يكى نر و يكى ماده" و نيز فرمود: به آدم گفتيم كه تو و زوجت در بهشت منزل كنيد، و اگر به ماده از حيوانات و مخصوصا انسان زوجه مى‏گويند، لغت نازيبا و غير فصيح است، كه جمعش زوجات مى‏آيد،- تا آنجا كه گفته- و جمع زوج ازواج مى‏آيد

پس اينكه فرمود:" أَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْواجاً لِتَسْكُنُوا إِلَيْها"، معنايش اين است كه براى شما و يا براى اينكه به شما نفع برساند از جنس خودتان زوج آفريد.

آرى هر يك از مرد و زن دستگاه تناسلى دارند كه با دستگاه تناسلى ديگرى كامل می گردد و از مجموع آن دو توالد و تناسل صورت می گيرد، پس هر يك از آن دو فى نفسه ناقص، و محتاج به طرف ديگر است، و از مجموع آن دو، واحدى تام و تمام درست مى‏شود، و به خاطر همين نقص و احتياج است كه هر يك به سوى ديگرى حركت می ‏كند، و چون بدان رسيد آرام می شود، چون هر ناقصى مشتاق به كمال است، و هر محتاجى مايل به زوال حاجت و فقر خويش است، و اين حالت همان شهوتى است كه در هر يك از اين دو طرف به وديعت نهاده شده.

" وَ جَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً"-

كلمه" مودت" تقريبا به معناى محبتى است كه اثرش در مقام عمل ظاهر باشد، در نتيجه نسبت مودت به محبت نسبت خضوع است به خشوع، چون خضوع آن خشوعى را گويند كه در مقام عمل اثرش هويدا شود، به خلاف خشوع كه به معناى نوعى تاثر نفسانى است، كه از مشاهده عظمت و كبريايى در دل پديد می آيد.

و" رحمت"، به معناى نوعى تاثير نفسانى است، كه از مشاهده محروميت محرومى كه كمالى را ندارد، و محتاج به رفع نقص است، در دل پديد مى‏آيد، و صاحبدل را وادار مى‏كند به اينكه در مقام برآيد و او را از محروميت نجات داده و نقصش را رفع كند.


يكى از روشن‏ترين جلوه‏ گاه‏ها و موارد خودنمايى مودت و رحمت، جامعه كوچك خانواده است، چون زن و شوهر در محبت و مودت ملازم يكديگرند، و اين دو با هم و مخصوصا زن، فرزندان كوچكتر را رحم می كنند، چون در آنها ضعف و عجز مشاهده می كنند، و می بينند كه طفل صغيرشان نمی تواند حوائج ضرورى زندگى خود را تامين كند، لذا آن محبت و مودت وادارشان می كند به اينكه در حفظ و حراست، و تغذيه، لباس، منزل، و تربيت او بكوشند، و اگر اين رحمت نبود، نسل به كلى منقطع مى‏شد، و هرگز نوع بشر دوام نمی يافت.


نظير اين مورد مودت و رحمتى است كه در جامعه بزرگ شهرى، و در ميان افراد جامعه مشاهده می شود، يكى از افراد وقتى هم شهرى خود را می ‏بيند، با او انس می گيرد، و احساس محبت می كند، و به مسكينان و ناتوانان اهل شهر خود كه نمی توانند به واجبات زندگى خود قيام كنند، ترحم می نمايد.
و به طورى كه از سياق برمی آيد مراد از" مودت و رحمت" در آيه همان مودت و رحمت خانوادگى است، هر چند كه اطلاق آيه شامل دومى نيز می شود.

" لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ"-

چون وقتى قومى در باره اصول تكوينى خويش بينديشند كه آن اصول مرد و زن را وادار كرده به اينكه تشكيل جامعه خانوادگى دهند، و نيز آن دو را به مودت و رحمت واداشت، و آن مودت و رحمت نيز اجتماع مدنى و شهرى را پديد آورد، و چه آثارى بر اين اجتماع مترتب شد، نوع بشرى بقاء يافت، و زندگى دنيايى و آخرتى انسان به كمال رسيد، آن وقت متوجه مى‏شوند كه چه آيات عجيبى در آنها هست، و خداى تعالى چه تدابيرى در امر اين نوع از موجودات به كار برده، تدابيرى كه عقل را حيران و دهشت زده می كند.


عشق 45

خرقه پوشي من از غايت دينداري نيست                 پرده اي بر سر صد عيب نهان مي پوشم

امیری به شاهزاده خانمی گفت: من عاشق توام.

شاهزاده گفت: زیباتر از من خواهرم است که در پشت سر تو ایستاده است.

امیر برگشت و دید هیچکس نیست .

شاهزاده گفت: تو عاشق نیستی ؛ عاشق به غیر نظر نمی کند.

خدمت محسن احمدوندی گرامی

سلام

به بایگانی خونین دلان که مراجعه کردم دیدم در پی گفت وگویی که با دکتر طباطبایی عزیز داشتم اشاره ای نیز به نظر دکتر شریعتی -که او را دوست می دارم-شده است .شاید اکنون نظرم دقیق تر شده باشد.یعنی یک احتمال دیگر در ذهنم اضافه شده است که ممکن است دکتر شریعتی نیز یک گرایش به مکتب تفکیک داشته است و استعمال واژه عشق در الهیات را قبول نداشته است.این احتمال وقتی قوی می شود که به نزدیکی دکتر وآقای محمد رضا حکیمی دقت شود . ولی کلیت مطلب همان است که آنجا عرض کرده ام .

--------

اول:همانگونه که میدانید دکتر شریعتی از روشنفکران دینی قبل از انقلاب اسلامی است که شور و شعوراسلامی  و ایمانی بسیاری از انقلابیون بر گرفته از آثار اوست.دکتر فرق بین عشق  و دوست داشتن را نه بعنوان یک فیلسوف مسلمان  ونه حتی در عرفان اسلامی  بلکه بعنوان یک جامعه شناس  مسلمان مطرح می کند .درک ظرف زمانی این فرمایش دکتر در فهمیدن آن به همگان کمک خواهد کرد.

شاید شما جامعه قبل از انقلاب را  خوب  و ملموس درک  نکرده  باشید  ولی  دکترشریعتی در چند جبهه مشغول مبارزه بوده است با متحجرین ،با شاه ،با مارکسیت ها ومادیگرایان و با غرب بطور کلی.حال در آن جامعه متاسفانه عشق وعاشقی  وسیله  و بازیچه  فرهنگ شاهی قرار گرفته بود.در آن زمان و آن جامعه عشق یعنی شهوت وشهوت پرستی .اشعار عاشقانه شاعران فقط از جشم و ابرو و شهوت بین دو جنس مخالف حرف  به  میان می آورد .اوج عشق را سکس میدانستند .خوانندگان همگی در کاباره ها  و در کوچه  و برزن  ندای  مشمئز کننده  وعربده ی  شهوت  جسمی  را بنام عشق به خورد جوانان ودانشجویان می دادند.

دکتر شریعتی درآن هنگامه بحث دوست داشتن را پیش  می کشد و برای کوبیدن عشق شهوانی وحیوانی  و بیدار کردن جوانان و نسل جوان  وطنش عشق  حیوانی وشهوانی  را نفی می کند  و به جای  آن  دوست داشتن را مطرح می کند

البته باید پذیرفت در فرمایشات  دکتر از عشق های  دیگری  هم  سخن به میان  آمده است  ولی  جو غالب بر سخنان ایشان همان است که ذکر کردم

دوم:شما اگر هر جا که دکتر کلمه عشق را ذکر می کند پسوند شهوانی را به آن اضافه کنی وهر جا که از دوست داشتن نام می برد کلمه عشق انسانی ویا عشق پاک را بگذاری قضیه کاملا روشن می شود که دکتر از یک نوع عشق خاص بیزار است و آن عشق  حیوانی یا شهوانی است  که فلاسفه  وعرفا  نیز آنرا نفی  کرده اند


اول باید دانست که بحث عشق  یا  دوست داشتن در کدامین  حوزه ای قرار است مورد بحث قرار گیرد و سپس با معیارهای مشخص هر کدام مورد مقیاس  و سنجش قرار گرفته   وارزش گذاری  و یا  تقدم وتاخر رتبه ای برای آنان در نظر گرفته شود.در حقیقت در مورد دوست داشتن باید با حدس وگمان  پیش  رفت که منظور در حوزه فلسفه است یا عرفان  و یا روانشناسی ومهارتهای زندگی.تازه همان بحث قدیمی  دگر باره پیش خواهد آمد که  دوست داشتن اگر هست معشوق ودوست داشته شده چیست وکیست؟

بالاخره با تساهل وتسامح شاید بتوان کمی بحث را از حالت ذهنی صرف خارج کرد اگر با همین تسامح بنگریم شاید بتوان گفت عشق در مرحله های بعد از دوست داشتن قرار دارد.در عرفان که مشخص تر است .زیرا  دوست داشتن در مرحله اراده و یا شوق قرار می گیرد ولی عشق در مرحله بعد وارد می شود یعنی وقتی دوست داشتن شدت پیدا کرد تازه عشق خرامان خرامان شاید بیاید وشاید اصلا نیاید .اگر عاشق واقعی دید شاید بیاید

شاید بتوان برای نزدیک شدن به بحث از سیر واژه ها به گونه زیر استفاده کرد.البته قصد بنده فقط نزدیک شدن به بحث است وگرنه در هر کدام از اینها باید بحث های طولانی داشت

کیفیات، کیفیات نفسانی ،اراده -شدت اراده(شوق)-عشق

———–

در فلسفه اگر دوست داشتن را نوعی اراده بگیریم ایندو به یکدیگر خیلی نزدیک هستند وشاید یکی شوند ولی اگر دوست داشتن را شوق معنا کردید آنوقت دوباره مرتبه عشق متاخر می افتد و در جایگاه بالاتری قرار می گیرد

ماهیت، مقولات عشر،کیفیات، کیفیات نفسانی، -شوق-شوق موکد-اراده- عشق

البته نقل قولها و اختلاف نظر و دیدگاه  وجود دارد که احتیاج  به بحث های  تخصصی  دارد وبه گمانم از حوصله خارج است

———————

کیفیات نفسانی، انفعالات ،عاطفه، عشق

در اینجا یکی می شوند و شاید با نوعی سلیقه بتوان حتی دوست داشتن را متاخر دانست ولی خوب بالاخره نوعی اعتبار وجعل وقرارداد است دیگر مبنای خاصی ندارد