سها خانم این پرسش را داشته اند
پرسش :سلام استاد نمیدونم چرا این عشق عقلانی تو کتم نمیره!؟
از نظر منطقی قبول دارما،اما انگار چشم ندارم این دوتارو(عقل و عشق) کنار هم ببینم.
به بهانه ی پاسخ:

سلام سها خانم

اینکه فرمودید نمی توانید بپذیرید ویا به قول خودتان تو کتتان نمی رود-نمیدانم این کلمه درست است یا نه؟-ممکن است چند دلیل داشته باشد

اول:شاید کمی مطالعه فلسفه وعرفان را بطلبد مطالبی درباره  واجب الوجود –لایصدر من الواحد الا الواحد- از واحد فقط واحد صادر می شود –عقل اول وعقل کل –مبنا قرار دادن نظر شیخ اشراق وملاصدرا و…..و از آنجا که شما ادبیات می خوانید مطالعه علاقه مولوی به شمس که از چه نوعی است ویا بالاتر علاقه شما به ائمه اطهار علیهم السلام  اجمعین از چه نوعی است .اینها هم دلی وهم عقلی است یعنی عقل ایمانی وتحقیقی عقل برین به ما کمک می کند  وحضرت حق به ما کمک می کند تا بفهمیم وبنوشیم . شاید در اینجاست که برخی مثل آقای دکتر سروش عشق را غیر ارادی وانفعال می دانند و می گویند تا وقتی عنایتی از جانب حق نباشد عشقی نیست حتی اگرعلم قرآن وحدیث باشد وهمه حجاب هستند مگر حضرت دوست رخ بنماید وما را جذب کند.پس دست ما نیست بنابراین انفعالی وغیر اختیاری است .اگر عمر باقی بود نقد گونه ای بر این نظر دارم که خواهم نگاشت…….

اما بعد

از آنجا که ما به دل خودمان مراجعه می کنیم معمولا عشق را در علاقه دوجوان به یکدیگر تصور می کنیم عشقی پاک عشقی که از سر شهوت وهوس نیست عشق دو روح وجسم به یکدیگر واگر خیلی هم دایره عشق را گسترده تر بگیریم ودر مراحل پایین تر عشق مادری را هم عشق می دانیم ولی اون ته ته دلمان اینرا خیلی قبول نداریم وهمان عشق دو جوان را عشق می دانیم ولی خب آدم باید در جامعه فعلی جانب احتیاط را رعایت کند مخصوصا در فضای مجازی!

اگر عشق معنوی وعشق عقلانی والهی را به نقد بکشی باید آماده نبرد باشی……بنابراین معمولا عطایش را به لقایش می بخشند البته برخی جوانها متاسفانه در فضای مجازی  بدون داشتن ذهن علمی ومطالعات کافی چنان از عشق بد دفاع می کنند که فقط بوی  هوی وهوس وشهوت از مطالبشان به مشام می رسد و این را ه را سخت ودشوار می کند…بماند

دخترم سها خانم-در زمان های نه چندان دور معمولا کسانی که جویای حقیقت وعرفان وفلسفه وعقل وشعور معرفت بودند پس از گشت وگذاری در بین شخصیتهای علمی وعرفانی استادی را برای خود برمی گزیدنند  وتمام مسائل روحی وفکری خود را با آن استاد در میان می گذاشتند وآن استاد به فراخور استعداد وتوانایی روحی وفکری هر کس  از شاگردان و مریدان راهنمایی را عرضه می داشت وحلقه های درس چندان عمومی نبود ومعمولا بعد از درس استادان وشاگردان خاص به گفتگو می پرداختند که این گفنگوها پر بود از گوهرهای ناب اندیشه وعرفان بطوریکه نقل می کنند شاگردان از لحظه خداحافظی با استاد تا فردا که حلقه ی بعدی درس برقرارشوذ از شوق دیدار فردای استاد ونوشیدن می وشراب علم خواب از چشمانشان گریزان بود.استاد تمام مسائل مادی وفکری شاگرد را برطرف می کرد نه با پول و…بلکه راه را برای مرید نشان می داد   اما حالا چی؟؟!!!!!

کجایند استادان ومهمتر کجایند شاگردان

متاسفانه عرفان های کاذب ودکان های رایج به اسم مدیتیشن وهزار رنگ ولعاب عرصه را بازار مکاره کرده اند.استخاره قرآن کریم خواب ورویاهای صادقه همه در دنیای جهل وخرافه گرفتار شده اند واز طرف دیگر بزرگان عارف نیز وقتی وضع جامعه را به این گو نه  می بینند  کناره گیری وگوشه ی عزلت را ترجیح می دهند

ما متاسفانه در عرفان  وبخصوص تعلیم عرفان عملی در بعد از انقلاب موفق نبود ه ایم اینکه چرا موفق نبودیم خود بحث مفصل دارد بماند برای بعد…..

اما عقل وعشق را که فرمودید -سها خانم خیلی مهم نیست این نامگذاریها مهم خودت هستی ودلت وخدای خودت اصلا آدم دلی باش ولی انسان باش .آدم عقلی باش ولی انسان باش رنگ عقل وعلم ودل وقلب وشهود خیلی مهم نیست مهم این است که بتوانی به عشق نزدیک شوی واین به عشق نزدیک شدن بدون طهارت هرگز میسر نشود هرگز!

این بحث هایی که بنده در خونین دلان دچار آن شدم فقط پیرامون عشق است وگرنه خودم که گفته ام بیچاره عشق که همچو منی می خواهم درباره ی آن بنویسم.همانطور که می بینید و می دانید عنوان تمام بحثها هم هست بیچاره عشق

چند روز پیش دوست عزیزم آقای مهندس ع از بنده سوال کرد آقای احمدی نژاد شما که از عشق می نویسید خودتان عاشق شدید؟

و من …..جوابی نداشتم که به او بدهم

فقط می توانم بگویم شما بگویید عشق چیست؟

شاید بتوانم  بگویم که  عاشق شد ه ام یا نه!

ببخشید سها خانم مطالب  آشفته ومشوش بود   شاید روزی جواب علمی دادم شاید

موفق باشید

———————–

———————-

بارها به عقل گفتم

ترک این عشقبازی کنیم

وباز عشق با دل آمد

و این قصه ی تکرار بارها…….

بیچاره عقلم که مجنون دل شده