آدرس مقاله در پایگاه مجلات تخصصی نور: مجله کیهان اندیشه » مرداد و شهريور 1370 - شماره 37 (از صفحه 100 تا 111)

URL : http://www.noormags.ir/view/fa/articlepage/25875

عنوان مقاله: عشق حقیقی و عشق مجازی (12 صفحه)

نویسنده : رحیمیان،سعید

چکیده :

کلمات کلیدی :

کیهان اندیشه » شماره 37 (صفحه 100)

کیهان اندیشه » شماره 37 (صفحه 101)

 

ویژگیهای ‌ ‌‌‌هـر‌ یک از اقسام محبت و احکام آنها دست‌ یافتند.(برای توضیح بیشتر به کتاب ارزش‌ میراث‌ صوفیه(ص‌ 37)مـراجعه‌ شود)

 

اینک،از بـاب نـمونه به آثار تنی چند از فلاسفهء یونان و نیز حکما و عرفای اسلامی‌ نظر افکنده سپس با جمع‌بندی و استنتاج از آراء ایـشان وارد اصل بحث‌ خواهیم شد:

تقسیم عشق و محبت‌ از دید‌ فلاسفه‌ و عرفا

 

الف-بیان افلاطون:

 

افلاطون در رساله مهمانی از زبان اریستودموس که پس‌ از فـدروس به سخنرانی پرداخته چـنین نـقل می‌کند: «ای فدروس..نباید از ما بخواهی که بی‌قید و شرط در مدح عشق سخن گوییم،اگر عشق‌ تنها یکی‌ بود خواهش تو بجا بود ولی عشق یکی نیست...من‌ سعی می‌کنم که نقص کار تو را جبران کنم اول پیدا خواهم کرد کـه کدام عشق است که شایسته ستایش‌ است...عشق و عشق‌ورزی نیز‌ به‌ نفس خود نه خوب‌ است و نه بد،عشق خوب است وقتی الهامی که از آن به‌ دل می‌رسد موجب آزادگی و بزرگواری باشد...عاشق‌ بازاری که عشق او به صورت اسـت و تـن،به سیرت‌ و جان،عشق‌ پست دارد،چنین عشقی پایدار هم نیست، چه عشق به چیزی است گذرنده و فانی...اما عشقی که‌ به خلق و خوی نجیب است پابرجاست و نابود نمی‌شود».(1)

 

می‌بینیم که در این سخن،فظیلت یا رذیلت‌ بودن‌ عشق‌ را منوط به مـتعلق یـا منشأ عشق دانسته و بین دو باطنی تفاوت قائل شده،همچنین او از زبان سقراط و او خود از زبانی زنی خردمند(دیوتیما)سخنی نقل‌ می‌کند که بیت عشق زمینی‌ و عشق‌ به زیبایی و دانش‌ مطلق فرق‌ گذاشته‌ و رابطه آن دو را بیان می‌کند(2)(در ایـن مـورد توضیح بیشتر در بخشهای آینده خواهد آمد).

 

ب-نظر فلوطین:

 

در رسائل فلوطین نیز درباره عشق(اروس)و تفاوت دو‌ قسم‌ آن‌ توضیحاتی ارائه شده: «کسانی که تن زیبا را بدین‌ جهت‌ که زیباست‌ دوست دارند...و همچنین آنان که به آمیزش جنسی‌ عفت می‌مانند و فـرقشان تـنها ایـنجاست که گروه دوم‌ زیبایی زمینی را‌ مـی‌پرستند‌ و بـه آن قـانعند ولی گروه‌ نخستین که با دیدن زیبایی زمینی‌ به یاد زیبایی دیگری‌ افتند زیبایی مطلق را به دیدهء پرستش می‌نگرند...ولی‌ آن دیگران که در دار زشتی می‌افتند آنـان‌ نـیز‌ بـخاطر زیبایی‌ چنان می‌کنند».(3)

 

و در جایی دیگر گوید:«عشق‌هایی که ناشی از طبیعت و مـوافق‌ طـبیعتند‌ همه نیکند و ارزششان در روحهای ضعیفتر اندک است و در روحهای نیرومند بیشتر اما عشقهای خلاف طبیعت‌ لغزشهای‌ عاطفه‌اند‌ و جوهر نیستند».(4)

 

می‌بینیم که از دید فـلوطین سـه گـونه عشق-که دو قسم آن ارزش‌ مثبت‌ داشته‌ و یک قسم ارزش منفی‌ دارد-تشخیص داده می‌شود:قسم اول زیـبایی حسی و ظاهری را«بخاطر نفس زیبایی»دوست‌ داشتن‌ که‌ این‌ قسم را فلوطین پایگاه و پله‌ای جهت عشق به زیبایی‌ مطلق میداند.قسم دوم حصول مـیل‌ بـه‌ جـهت«بقای‌ نسل و آمیزش جنسی»که چنین عشقی محبوس در عشق زمینی است اما با ایـن‌ حـال‌ تا‌ با زشتی و پلیدی‌ آلوده نشده در دایره عفت می‌ماند.

 

قسم سوم،عشق«زمینی آلوده با زشتی»و پلیدی‌ بوده‌ که‌ ارزش منفی دارد اگر چه ریـشه اولیـه‌اش حـب‌ زیبایی بوده باشد.

 

ج-بیان ابن مسکویه:

 

ابن مسکویه،تقسیم‌بندی‌ مذکور‌ را‌ با تحلیلی که

کیهان اندیشه » شماره 37 (صفحه 102)

 

مبنی بر ذکر خواص و لوازم و نیز ریشه‌ها و اسـباب انـواع‌ مشق مـی‌باشد‌ چنین‌ بیان می‌کند: محبتها چهار قسم‌اند: 1-آن محبت که به سرعت حاصل شده و سریعا زائل‌ می‌شود‌ کـه‌ سـببش«لذت»است چـرا که لذت به‌ سرعت تغییر کرده و در مدت کوتاهی اشباع می‌شود.

 

2-آن قسم که‌ به‌ کندی‌ حاصل شده و بـه سـرعت‌ زائل می‌شود که سبب آن«وجود نفع و سود»در‌ محبوب‌ است.

 

3-آن قسم که به سرعت حاصل شده بـه کـندی‌ زائل شـوده که سبب آن«خیر»است،بدین جهت که خیر امری ثابت‌ و زوال ناپذیر است.

 

4-آن قسم که به تدریج حاصل شـده و بـه کندی‌ زائل‌ شود‌ که سبب آن امری«مرکب»از سه مورد مذکور بوده‌ باشد.

 

وی آنگاه‌ تفاوت صداقت(دوستی)و مودت و عـشق را بـیان مـی‌کند‌ و عشق را افراط در محبت می‌داند که جز در دو قسم از اقسام چهارگانه‌ فوق‌ متحقق‌ نمی‌شود،چرا که تنها در محبتی‌ که‌ سـبب آنـ‌ لذت‌ بوده‌ باشد(به‌ افراط)و یا آنکه سبب آن خیر‌ باشد(به‌ افراط) یافت می‌شود که اولیـ«مذموم»است و دومی‌ «ممدوح».

 

بدین جـهت کـه عاشق به هیچوجه در‌ حالت‌ عشق‌ به نفع یا امری که مرکب‌ از سود و نفع‌ باشد،متوجه‌ نیست‌ و زمام او بـدست«لذت»و عـشق‌ مـذموم‌ یا«خیر» در عشق ممدوح است.(5)

 

این بحث در محبتهای متعارف مردم است لکن در «محبتهای الهی»(اعم‌ از‌ مـحبت بـه دیگران به خاطر‌ خدا یا‌ محبت‌ عبد نسبت به‌ خدا)زوال‌ راه ندارد به جهت‌ اینکه‌ مبدأ‌ آن مشاکله دو جوهر بـسیط و مـجرد و روحنی است و چون مبنایش عشق به‌ خیر‌ مجرد و باقی‌ و دائم است،لذا زائل‌ نمی‌شود...و‌ نـهایت ایـن‌ محبت‌ الهی‌ اتحاد‌ و وحدت است و سبب آن تشاکل و تـشابه‌ جوهر الهـی و مـجرد انسان است-به شرط صفا و دوری‌ از کدورات‌ و رهـایی از انـواع شهوات-با«عقول الیهه» که خیر‌ محض‌اند‌ و با«ذات‌ الهی».(6)

 

و لذا محبت عبد‌ نسبت‌ به خالق عزو و جل،مختص‌ به عـالم ربـانی و حکیم الهی است که مـعرفت تـام به حـق‌ تعالی‌ و افـعال‌ او دارد،چـرا که محبت فرع بر معرفت‌ است.

 

و نزدیکترین‌ مـحبتها‌ بـه‌ این‌ محبت،محبت‌ نسبت‌ به«حکما و معلمین»ربانی است که منشأ کمال و پدر روحانی و واسطهء رسیدن بـه سـعادت تامهء متعلمین و ره‌پویان‌اند،و سپس محبت نـسبت به«والدین»که منشأ و علت مـعدهء وجـود جسمانی آنهاست.(7)

 

د-عقیده ابن سینا

 

شیخ الرئیس در رسالهء عـشق خـود تقسیم‌بندی مذکور را با تحلیلی دقیقتر ارائه می‌دهد:وی ابتدا به جهت سریان‌ عشق در کل موجودات آن را بـه جـمادی،نباتی و حیوانی عقسیم نموده،سپس فصلی را‌ بـه‌ تـوضیح عـشق‌ نفوس حیوانی و میلهایی کـه در هـر یک از قوای حیوانی‌ بطور غـریزی نـهفته اختصاص می‌دهد،آنگاه عشق را به‌ دو قسم 1-«طبیعی»که خودبخود حاصل شده و در آن توجهی به نفع‌ یا‌ ضـرر عـاشق نیست و جز با عامل‌ خارجی مانع تـحریک آن نـتوان شد،2-«اختیاری»که‌ ناشی از تـصور مـنفعتی در مـعشوق برای عاشق بوده و در صـورتی که‌ ضرری‌ بیشتر از آن متوجه عاشق‌ باشد مانع‌ تحریک این عشق تواند بود(بنحو اختیاری).

 

او سپس متذکر می‌شود کـه ایـن دو مانعة الجمع‌ نیستند و تواند بود عشقی کـه هـم مـیل عـزیزی را اشـباع‌ نموده‌ و هم در آن جنبه‌ مـنفعت‌ لحـاظ شود(نظیر میل‌ انسان به ازدواج).(8)

 

پس از آن فصل را در عشق به ظرفا و صورت‌ نیکو و شمایل زیبا اورده که منحصر به انسان است و در حـیوان یـافت نـمی‌شود(یا در آن‌ سراغ‌ نداریم)و بعد از طی مقدماتی از جـمله ایـنکه نـفس نـاطقه(به تـبع آن نـفس‌ حیوانی‌ای که تابع نفس ناطقه باشد)هر شئ که در آن‌ حسن نظم و تألیف و اعتدال باشد را دوست دارد،چه‌ در‌ دیدنیها‌ یا شنیدنیها‌ یا در طعام و...که نفس ناطقه و نفس حیوانی همراه‌اند،لیکن نفس نـاطقه هنگامی که

کیهان اندیشه » شماره 37 (صفحه 103)

 

برواسطهء ترقی استعداد تصور معانی‌ عالیه را پیدا کرد و دانست که هر چه که به معشول‌ اول‌ نزدیکتر‌ باشد از حیث اعتدال نیکوتر و از حیث نظم محکمتر است، در این صورت به هر چیزی از هـمین ‌‌جـهت‌ علاقه نشان‌ می‌دهد.

 

آنگاه از آنجا که حب صورت نیکو را مشترک بین‌ دو جنبه نفس‌ ناطقه‌ دانسته،به‌ تفکیکی ظریف اشاره‌ می‌کند و آن اینکه:میل نفس به زیبائیهای ظاهری از جمله صورت نیکو،خود از دو‌ جهت متفاوت قابل‌ حصول است.

 

1-به نحو«حیوانی»که صورت نـیکو را بـه جهت‌ لذت حیوانی دوست بدارند‌ که این قسم مضر‌ به‌ نفس‌ ناطقه است،چرا که اقتضای نفس ناطقه که پرداختن به‌ کلیات است و شأن کلیات نیز ابـدیت و فـراگیری است، لذا چنین عشق و شهوتی را مـستحق لوم و ملامت‌ می‌داند.

 

2-به نـحو«عقلانی»بدین صورت که صورت‌ نیکو‌ را تنها به اعتقار عقلی(به جهت موزونیت و اعتدال‌ نظام آن)دوست بدارد،این نحو محبت(که خالی از شائبه حیوانیت است)وسیله‌ای برای رفعت و ترقی و زیادی درجه شـمرده می‌شود.

 

شیخ الرئیـس در نهایت مسأله،محبت کمال مـطلق‌ را کـه‌ خاص نفوس الهیّه است بیان می‌کند،بدین صورت‌ که نفوس متأله نفوسی هستند که به معرفت خیر مطلق‌ رسیده‌اند و آن همانا علت اولی است که خیریت او ذاتی‌ اوست و خیریت موجود در‌ عالم،همه‌ از اوست.(9)

 

هـ-بیان اخوان الصفا:

 

تقسیم‌بندی فوق الذکر در رسائل اخـوان الصـفا نیز به‌ صورت تفکیک اقسام عشق به تبع اقسام عاشقها و معشوقها به«نفس نباتی»-«نفس حیوانی»(شامل‌ قوه شهوانی و غضبیه)و«نفس ناطقه»(10)و اینکه‌ احدی از‌ مردم‌ از یکی از وجوه مذکور خالی نیست، در فصول بعد به اقسام محبوبات و حکمت وجـود مـحبت به آنـها در انسان اشاره می‌نماید،از جمله محبت میان‌ زن و مرد،محبت در حیوانات،محبت‌ در‌ تجار‌ و صنعتگران‌ (به حصول کار خود)و‌ نیز‌ محبت‌ در علما و مـحبت به‌ نیکی و محبت به ابناء جنسی که«عشق»نام دارد.(11)

 

و در فصل نیز به مراحل مـحبت از مـحبت مـوجود در‌ کودکان‌ یا«محبت‌ اهل ریاضات الهیه»سخن‌ گفته‌اند و اینکه هر کدام در‌ درجهء‌ خاصی از کمال قرار دارند.(12)

 

و-خواجه عبد الله انصاری:

 

پیر هرات گوید:«اصل صورت محبت سـه است: علتی،خلقتی،حقیقتی.

 

«علتی،هوی ‌ ‌اسـت...آن محبت که از علت خیزد در«نفس»نزول‌ کند‌ و نفس را پست کند.

 

«خلقتی»قضا است...آنچه از خلقت خیزد،بر «دل»باشد.

 

«حقیقتی»عطا است...آنچه از‌ حقیقت خیزد در «جـان»قرار گـیرد*تاوی را از وی نـیست کند و به خود هست کند».(13)

 

(*)توضیح اینکه عرفا اطور وجودی انسان‌ و درجات‌ تکاملی او را به‌ یک تقسیم به هفت مـرحله تقسیم نموده‌اند و گاه‌ از آنها به لطائف‌ سبعه تعبیر می‌کنند(که در ارتباط تنگاتنگ با هفت شـهر عشق از مراحل سیر و سـلوک‌ مـی‌باشد):این‌ هفت مرحله به ترتیب‌ عبارتند از:1-نفس 2-قلب،3-عقل،4-سر،5-روح 6- خفی 7-اخفی،ظاهرا مقصود خواجه عبد الله‌ از‌ دل‌ و جان به‌ ترتیب مقام قلب و روح است.تفصیل این مقامات را باید از کتب‌ مفصل‌ این‌ طایفه‌ جست.

 

شیخ عبد الرزاق کاشانی گوید: مردم در سه مرتب‌اند:اول‌ مرتبه نفس و ایـن طائفه اهل‌ دنیا‌ و اتباع حواس‌اند...دوم مرتبه‌ قلب و اهل این مقام از آن مرتبه ترقی کرده‌ باشند‌ و عقول ایشان‌ صافی گشته که به آیات حق استدلال کنند...سوم مرتبه روح‌ بود و اهل این‌ مقام‌ از مرتبه تجلی صفات گـذشته بـه مرتبه‌ مشاهده رسیده باشند و شهود جمع احدیت‌ یافته‌ و از خفی نیز در گذشته(اند)...(نفحات الانس ص 483 و 484)مرحوم ملا صدرا نیز در اسفار،ج 7،ص 36‌ مراتب‌ هشتگانه‌ای را(با اضافه نمودن‌ طبع با اندکی تفاوت)مطرح نموده.

 

کیهان اندیشه » شماره 37 (صفحه 104)

 

بنا به تحلیل خواجه،برخی از‌ افسام‌ محبت‌ بمنزله‌ علت و بـیماری حـساب شده،بدین جهت که از سنخ‌ هوای نفس بوده و با سوء اختیار‌ شخص‌ حاصل‌ می‌شود و موجب نقصان و انحطاط نفس می‌باشد.

 

قسمتی دیگر محبتی است خلقی که‌ ناشی‌ از سرشت زیبایی طلب انسان بوده و ناخود آگـاه و بـه حکم‌ قضا بر دل فرود می‌آید و لذا‌ به درجاتی از قسم قبل‌ برتر است.

 

قسم حقیقی محبت عطایی از جانب حق‌ تعالی‌ بوده(بسان‌ جذبات حق)و جان عارف عاشق را در‌ خود فانی‌ نموده‌ و باقی به بقای خویش می‌سازد.

 

ز-نظر شیخ‌ روزبهان‌ بقلی شیرازی:

 

شیخ شـطّاح در کـتاب عـبهر العاشقین-که از متون مهم‌ در این بـاب مـی‌باشد-پس‌ از‌ شـمردن جمال و حسن‌ بعنوان سبب‌ علم‌ و اساس‌ محبت...و‌ احتساب‌ عشق به‌ منزله هفتمین مرحله پس از«ارادت»و«خدمت»و «موافقت»و«رضایت»و«محبت»و«شوق»گوید:اما العشق‌ فعلی‌ خمسة انواع(با تلخیص):نوع«الهی»... و آن منتهای مقامات است جز«اهل امـشاهده و تـوحید» و حـقیقت‌ را‌ نباشد...ذروهء علیاست درجهء قصوی است و آن‌ را بدایات اسـت انـبساط‌ و نهایات جز از مشاهدهء جلالی و جمالی‌ برنخیزد.

 

نوع«عقلی»و آن از عالم مکاشفات ملکوت باشد و آن«اهل معرفت»راست...از سیر عقل کل در‌ جوار نفس‌ ناطقه در عالم ملکوت پدید‌ آیـد،از‌ لوایـح‌ مـشاهدهء جبروت این بدایت‌ عشق‌ الهی است.

 

نوع«روحانی»...و آن خواص‌ آدمیان‌ را باشد چون به غایت لطـافت باشد....جواهر صورت و معانیشان‌ صفای روح مقدس یافته و تهذیب‌ از‌ جهان عقل دیده‌ صورتشان همرنگ دل باشد...مادام‌ که‌ با آتش‌ مجاهدت‌ خبث‌ طبع‌ انسانی مـحترق شـده بـاشد...این‌ عشق‌ به عشق اهل معرفت پیوندد چون نردبان پایه‌ ملکوت باشد«لاجرم مستحسن»باشد نـزد مـذهب اهل (به تصویر‌ صفحه‌ مراجعه شود) عشق.

 

نوع«طبیعی»...و آن«عامه خلق»را باشد...که‌ از لطافت‌ عناصر‌ اربعه‌ است‌ که‌ مهیج آن یمینا‌ نـفس‌ ناطقه‌ اسـت فـریبنده است،اگر غلبه عقلیات و روحانیات را باشد«محمود»است و اگر نه که سیلان طبع جسمانی‌ است در‌ مـحل‌ عـشاق«مذموم»است...و‌ مـآل این دو طائفه هر دو....چون عقل و علم‌ غالب‌ نیست...جز هاویهء‌ دوزخ‌ نیست.

 

نوع«بهیمی»...و آن«رذال الناس»را باشد... اهل خمرد و فـساد و زمـرد و فـسق و ارتکاب معاصی،جز به‌ تأثیر هوی نیست و از میلان نفس اماره باشد و این‌ در جهان عقول و نزد شـریعت چـون بر احکام و اوامر الهی‌ نباشد«مذموم»باشد.(14)

 

می‌بینیم که در نظر شیخ روزبهان از میان این پنج‌ نوع عشق سرانجام دو طـائفه چـهارم و پنـجم هلاکت.

 

دوزخ است-مگر در قسم چهارم و در‌ صورت حکومت‌ عقل بر نفس اماره-

 

و دو طائفه اول را سعادت و نجات اصل،و طائفه‌ سوم را بشرط عـفت مـنجح به مراد و موصل به ذورهء علیا و عالم عشق حقیقی و الهی‌ می‌داند.

 

کیهان اندیشه » شماره 37 (صفحه 105)

 

ح-اعتقاد شاه نعمت الله ولی کرمانی:

 

سید نـور الدیـن نـعمت الله ولی در رساله مکاشفات چنین‌ آورده(پس از تقسیم محبت به محبت محبوبیه و محبت‌ محبیه): «اما‌ محبت‌ محبیه یا طبیعیه است یـا‌ الهـیه‌ یا روحانیه: و محب«طبیعی»که محبوب را از برای خود می‌خواهد جسمی است بلا روح.

 

و محب«روحانی»که محبوب را هم از بـرای‌ محبوب مـی‌خواهد و هـم از برای خود...او خداوند‌ روح‌ و‌ جسم بود و غایت‌ این‌ حب جامع روحانی آن است که‌ محب محبوب را آیـنه خـود بـیند و خود را آینه‌ محبوب».(15)

 

ط-بیان صدر المتألهین شیرازی:

 

مرحوم ملا صدرا در فصل از اسفار،اختلاف مردم‌ در محبتها و محبوبهاشان را به‌ حـسب‌ درجـات نفس‌ (نفس شهوانی-نفس شیطانی و نفس ملکی)بیان‌ می‌نماید.

 

و در فصل دیگر به تقسیم‌بندی کلی از عشق‌ انسانی ارائه می‌دهد.بدین صورت که«عشق حقیقی» عشق حق تـعالی و صـفات و افعال او از آن حیث‌ که‌ فعل‌ اویند می‌باشد.و«عشق‌ مجازی»عشق ما سوی الله‌ است که خود دو قـسم اسـت: «عشق نفسانی»که مبدأ آن لطافت نفس و صفای‌ آن در‌ عاشق اسـت و اثـرات آن را نـیز ذکر می‌کند،از جمله نرمی و رقت‌ قلب‌ و تفکر و دارای سـرور و حـزن‌ بودن و قطع حواس و توجهات عاشق از شواغل دنیوی و از ‌‌هر‌ چیز دیگر جز معشوقش بنحوی کـه هـمه همتهایش‌ واحد گشته و آمادهء قطع تـعلقات‌ از‌ هـمان‌ معشوق واحـد بخاطر حـق تـعالی که معشوق کل است می‌گردد.

 

«عشق حیوانی»که مـبدأ و مـنشأش شهوات بدنی‌ بوده و مربوط به نفس اماره است و به جهت کسب لذتـ‌ حیوانی،اکثر تـحسین‌ و تمایل عاشق نسبت‌ به‌ ظاهر معشوق و رنـگ و شکل واعضای اوست و غـالبا مـقارن‌ با فجور و فسق و حرص بر گـناه می‌باشد.(16)

 

وی در بـخشی دیگر به اقسام عشق حقیقی و عشق الهی‌ و بیان ویژگیهای آنها‌ می‌پردازد.(17)

 

ی-ملا عبد الرحیم دماوندی:

 

دماوندی ویـژگیهای انـواع مذکور عشق را به تفصیل و روشـنی بـیان مـی‌نماید(البته به اقتباس از شـیخ‌ روزبهان):بدان ای سـالک عاشق،عشق بر پنج نـوع‌ است: نوعی«الهی»است و ایـن منتهای مقامات است و آن‌ از‌ مشاهدهء‌ جلالی و جمالی برخیزد و جز«اهل توحید» و حقیقت را نباشد...

 

نوعی«عقلی»است و آن از عالم مکاشفات مـلکوت‌ باشد و ایـن«اهل معرفت»را باشد...

 

نوعی«طبیعی»است و آن«عامه خلق»را باشد از حیوان و انـسان و از جـمله...محبت‌ فیما‌ بـین والدیـن و اولاد و آنـچه از افراد طبیعی که از لطـافت عناصر اربعه‌ است و مهیج آن یا:میلان نفس ناطقه،یا میلان نفس‌ امّاره است و اگر غلبهء عقلیات و روحانیات را‌ باشد «محمود»است‌ و الاّ«مذموم»است.

 

نوعی«بهیمی»است و آنـ«اراذل نـاس»را باشد و شیمهء اهل خمر و اهل فـسوق اسـت و آن از تـأثیر هـوا و مـیلان نفس امّاره اسـت،تا بـه حدی برسد که بعد از وصال مثل‌ حیوانی‌ شهوتی‌ براند،این نوع در حکمت و ملت«مذموم»است.

 

نوع«روحانی»که آن‌ برای«خواص‌ ناس»است‌ چون به غـایت لطـافت رسـند جواهر صورت و معانی‌ ایشان صفا از روح مقدس و تهذیب از جـهان عـقل یـافته‌ دیده ظـاهر ایـشان‌ هـمرنگ‌ دیدهء‌ دل شده،هر چه از مستحسنات بینند،خواه انسان و خواه‌ غیرانسان‌ مثل

کیهان اندیشه » شماره 37 (صفحه 106)

 

سبزه و گل و آب و غیر آن در عشق آن تعمق می‌نمایند تا به غایت استغراق برسند...لاجرم«مستحسن»باشد نزد اهل عشق.(18)

 

بر طبق‌ این‌ تقریر نیز واضح است که نوع الهـی و عقلی‌ عشق،از سنخ‌ عشق الهی بوده و دائما نیز مستحسن و محمودند و نوع بهیمی همواره مذموم و مطرود عقلا و حکمت و شریعت‌ است.و‌ نوع طبیعی به شرط حکومت‌ عقل و نفس ناطقه و نیز نوع‌ روحانی‌ به شـرط عـفت و کتمام(چنانکه خواهد آمد)از اقسام محمود و پسندیده‌اند.

 

ک-نظر ملا احمد نراقی:

 

ملا احمد نراقی در مورد‌ تفاوت«عشق‌ بهیمی»با «عشق‌ طبیعی»و«روحانی»کلام دقیقی دارد که‌ شایسته تأمل است: ایشان در ذکر اسباب محبت می‌فرماید:(سبب) چهارم-آنکه کسی‌ چیزی‌ را‌ دوست داشته باشد به‌ جهت ذات آن چیزی و خـود آن بـدون اینکه به سوای‌ ذات‌ او‌ منظوری‌ داشته بلکه منظور و مقصود همان خود او باشد و بس و این محبت حقیقی‌ است‌ که اعتماد به او می‌شاید مثل مـحبت جـمال و حسن،چه حسن و جمال‌ بخودی خو‌ مـحبوبند‌ و ادراک آنـها عین لذت است و چنین گمان نکنی که دوستی صورتهای جمیله‌ نمی‌باشد مگر از‌ روی‌ شهوت و قصد مجامعت و مقدمات‌ آن،زیرا که اگر چه گاهی آدمی صورت جمیله‌ را‌ به‌ ایـن‌ جهت مـحبت می‌دارد ولکن ادراک نفس جـمال نـیز لذتی‌ است روحانی که بخودی خود محبوب است‌ و از این‌ جهت است که آدمی محبت به سبزه و آب روان می‌دارد، نه‌ به‌ جهت‌ اینکه سبزه را بخورد و آب را بیاشامد یا بغیر از مجرد دیدن و تماشان حظی‌ دیگر‌ خواهد‌ از آنـها بردارد.و حـضرت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم را شکفتگی‌ و نشاط از دیده سبزه و آب جاری روی می‌داد و هر طبع مستقیم و قلب سلیمی از‌ تماشای‌ گل و غنچه‌ و لاله و شکوفه و مرغان خوشرنگ و آب،لذت می‌یابد‌ و آنها را دوست دارد بلکه بسا باشد‌ که‌ غـم‌های‌ خـود را به‌ آن تـسلی می‌دهد.(19)*

 

ل-گفته استاد مطهری:

 

استاد شهید‌ مرتضی مطهری نیز بیان جالب و لطیفی‌ در فرق بین دو نوع عشق مورد‌ نظر‌ ما ارائه داده‌اند:(در مورد قـسم اول:«عشق‌ شهوانی»)اینگونه‌ عشقها به‌ سرعت‌ می‌آید‌ و به سرعت می‌رود...فضیلت کش است‌ تنها بـا‌ کـمک‌ عـفاف و تقوا و تسلیم شدن در برابر آن‌ است که آدمی سود‌ می‌برد.

 

(در مورد قسم دوم:«عشق انسانی»)انسان نوعی‌ دیگر احساسات‌ دارد که از لحاظ‌ حـقیقت‌ ‌ ‌و مـاهیت با شهوت مغایر است،بهتر‌ است‌ نام آن را عاطفه و یا به‌ تعبیر قرآن«موّدت»و«رحمت»بگذاریم...انسان‌ گاهی تحت تأثیر عواطف عـالی انـسانی‌ خـویش‌ قرار می‌گیرد،محبوب و معشوق در نظرش‌ احترام‌ و عظمت‌ پیدا می‌کند،سعادت او‌ را‌ می‌خواهد...علاقه مادر به‌ فرزند از‌ این‌ مقوله است...این نوع احساسات اسـت که‌ اگر به اوج کمال برسد همهء آثار نیکی...بر آن‌ مترتب‌ است.

 

خشم و شهوت وصف حیوانی بـود مهر‌ و رقت وصف‌ انسانی‌ بود(20)

 

(*)از ثـمرات و فـوائد«هنر»و زیبایی‌شناسی‌ یکی همین نکتهء عمیق‌ است که:هنر می‌تواند با تلطیف نفس و ادراکات و گرایشها میلهای هنرمند او‌ را‌ از مرحله التذاذ شهوانی که وجه‌ اشتراک‌ همه‌ مردم‌ است‌ فراتر‌ برده و به‌ ادراک‌ نفس زیبایی و التذاذ به آن‌ با قـطع نظر از شهوات رهنمون گردد و روح حساس او؟ منظور‌ برخورد‌ و درک مستقیم زیبایی صیقل داده و آماده‌ دریافت‌ جمال‌ حقیقی‌ و سرور‌ و ابتهاج به آن نماید-البته چنانکه‌ در فصل بعد خواهد آمد این فقط آغاز راه بوده و هنر صرفا آماده‌ کنندهء هنرمند اسـت بـرای طی این طریق.

 

کیهان اندیشه » شماره 37 (صفحه 107)

 

تحلیل و جمع‌بندی

 

اگر شاخصه‌های‌ مهم در شناخت اقسام عشق و محبت‌ را-با توجه به آنچه نقل شد-شش امر ذیل بدانیم: ا-متعلق(و امر مورد)محبت

 

2-منشأ و محرک درونی آن

 

3-محل و رتبه درونی ان

 

4-رابطه محب و محبوب

 

5-صنف و نوع‌ غالب‌ محبین

 

6-کیفیت دوام یا زوال آن

 

هر یک از اقسام پنجگنه عشق را مـی‌تواند بـه ترتیب واحد خصیصه‌های ذیل دانست.*

 

الف:عشق طبیعی شهوانی(بهیمی- علتی):

 

1-به انوع ملتذات و اسباب لذت نظیر مأکولات و منکوحات و شهوات‌ تعلق‌ می‌گیرد.

 

2-منشأ آن غرایز و میول حیوانی انسان است.

 

3-مربوط به نفس اماره انسان می‌باشد.

 

4-محب محبوب را به جهت لذت و نفع خود می‌خواهد.

 

5-در رذال‌ ناس(مردمان‌ پست)تحقق پیدا می‌کند.

 

6-به سـرعت یـا‌ به‌ کندی حاصل شده و بسرعت زایل‌ می‌شود.

 

ب-عشق طبیعی نفسانی(انسانی- خلقتی):

 

1-به زیبایی صوری محبوب(با قطع نظر از جهت‌ شهوانی)و به جهت اعتدال و حسن تألیف آن تعلق‌ می‌گیرد.

 

2-منشأ آن‌ فطرت‌ زیبایی دوستی انسان است.

 

3-مربوط به‌ قوه درک زیبایی نفس انسان و عاطفه‌ است.

 

4-زیبایی ظاهری مـحبوب مـطلوب مـحب است.

 

5-در عوام ناس(توده مردم)متحقق است.

 

6-به سرعت یـا بـه کـندی حاصل و زایل می‌شود.

 

ج-عشق روحانی(انسانی)

 

1-به مطلق زیبایی(اعم از صوری و ظاهری-مربوط‌ به‌ دیدنیها یا شنیدنیها یا...و معنوی)تعلق می‌گیرد.

 

2-منشأ آن محبت به کمال و زیبایی است که توأم با لذت عقلانی است.

 

3-مربوط بـه قـلب-و نـفس تزکیه و تلطیف شده- می‌باشد.

 

4-محبّ محبوب به جهت زیبایی و کمال‌ او خـواستار است(نه‌ بـه جهت نفع خود).

 

5-مربوط به خواص ناس(افراد ویژه)می‌باشد.

 

6-سریع الانعقاد است(بزودی حاصل می‌شود)و به‌ کندی زایل می‌گردد.

 

د-عشق عقلی(عقلانی)

 

1-به کمال‌ و حسن معنوی تعلق می‌گیرد(به اولیای‌ حق و فضایل ایـشان کـه مـتصل‌ به‌ عالم‌ جبروت و فوق آن‌ می‌باشند).

 

2-منشأ آن محبت به کمال مطلق و زیبایی صـرف و تجلیات آن می‌باشد.

 

3-محل آن قلب‌ و ‌‌عقل-فراتر‌ از نفس-است.

 

4-به محبوب به جهت برخورداری او از کمال و خیر محض توجه می‌شود.

 

5-مربوط به‌ اولیای‌ حق و اهل معرفت می‌باشد.

 

6-بی‌زوال است.

 

(*)البته این شاخصه‌ها-نظیر اصـل تـقسیم‌بندی-ناظر بـه موارد غالبی‌ و نسبی است،بعلاوه‌ ممکن است یک شئی از دو جهت متفاوت‌ مورد دو نـوع مـحبت قرار گیرد(چنانکه‌ شیخ تذکر داده ر.ک.) وسائل‌ ابن‌ سینا،ص 387)نظیر میل به نکاح که هم بحهت‌ عقلانی(مثلا تداوم نـسل)و هـم بـجهت غریزی و شهوانی مطلوب‌ واقع شود.

 

کیهان اندیشه » شماره 37 (صفحه 108)

 

ه-عشق الهی(حقیقی)

 

1-به کمال مطلق و خیر محض-به جهت اطلاق آن- تعلق می‌گیرد.

 

2-منشأ آن محبت کـمال مـطلق‌ اسـت ولا غیر.

 

3-محل آن قلب و روح و مرتبه خفی و اخفای انسان‌ بوده و در مراحل اعلی وحدت عشق و عاشق و معشوق‌ حاصل می‌شود.العشق اذاتم هـو الله.

 

4-تنها مـحبوب لحـاظ می‌شود و به‌ هیچ وجه خود محب‌ در بین نیست و در دعلی مراتب ارتفع الطلب و اللحاظ.

 

5-در کمّل اولیـاء و انـبیاء که فانی در حق و باقی به‌ حق‌اند متحقق می‌شود.

 

6-دائمی و لا یزال‌ است.

 

تکمله:عشق الهی خود،به یک اعتبار به دو مـرتبه‌ «محبت عـام»و«محبت خـاص»تقسیم می‌شود که به‌ تعبیر عز الدین کاشانی اولی میل قلب است به مطالعه‌ جمال صفات...ماهی است کـه از مـطالع صفات جمالی‌ رو می‌نماید...ناری‌ است‌ که وجود را پالایش دهد...

 

رحیق مختوم ممزوج است.و دومی میل روح اسـت بـه‌ مشاهده جـمال ذات...آفتابی است که از افق ذات‌ برآید...نوری که وجود را آرایش دهد...و تسنیم‌ صرف خالص است.(21)

 

حال با‌ توجه‌ به‌ آنـچه ذکـر شد گوییم: این پنج‌ نوع‌ عشق،به‌ یک تقسیم کلی مندرج‌ می‌شوند در دو قسم دیگر:1-حقیقی 2-مجازی.

 

عرفا قـسم اخـیر(عشق الهـی)را حقیقی نامیده‌اند و بقیه‌ اقسام(عشق عقلی-روحانی-نفسانی-حیوانی)را مجازی.و تمام بحث در این‌ است‌ که:آیا‌ بطور کلی از عشق مجازی می‌توان بـه مـعبر و گـذرگاهی‌ جهت وصول‌ به عشق حقیقی و مطلق تعبیر نموده و بعنوان پلی از آن‌ استفاده کرد؟یا خیر و اگـر چـنین است‌ کدامیک‌ از اقسام‌ آن قابلیت این ایصال(رسانندگی به حقیقت)را دارند؟و بنا به وجود چنین‌ ارتباطی کیفیت این سـیر از مـجاز به حقیقت چگونه است و مراحل آن چند؟به‌ عبارت دیگر:باید پیرامون این کلام مشهود‌ عـرفا«المجاز قنطرة‌ الحـقیقة»به‌ کاوش و تحقیق پرداخت.

 

ابتدا باید دو جهت بحث را از یکدیگر‌ بـه‌ دقـت تـفکیک‌ کرد چرا که مسأله فوق را از دو جنبه می‌توان مـورد بحث قـرار داد: یکی از جنبه«هستی‌شناسی»و‌ عرفان‌ نظری‌ که‌ شأن آن تفسیر محبت مجازی و حقیقی در جهان‌بینی‌ عارف است.

 

دیگری از جنبه«ارزشی،سلوکی»و‌ عرفان‌ عـملی‌ کـه‌ شأن آن بررسی بعد ارزشی محبت مـجازی و بـیان جواز یا عـدم جـواز آن جـهت‌ سالک‌ است.