امام علی(ع) به اعتراف بسیاری از دانشمندان از جمله ابن‌ ابی‌الحدید، مبتكر معارف الهی و توحید است؛ هیچ كسی از میان اصحاب پیامبر(ص) مانند علی(ع) سخنی در باره توحید و معارف متعالی الهی ندارد؛ بلكه سایر اصحاب مفاهیم بلند معارف امام علی(ع) اصلا در فكر و ذهن‌شان قابل تصور نبوده است. اگر آنان اهل این معرفت بودند بیان می‌كردند؛ اما چیزی از آنان نقل نشده است.[1]

امام علی(ع) در خطبه 179 نهج‌البلاغه در پاسخ پرسشی كه از سوی زعلب یمانی صورت گرفت، فرمود: أمااعبد ما لارای؟ آیا كسی را می‌پرستم كه نبینم؟ زعلب گفت: «كیف تراه» اما در پاسخ این پرسش از ماهیت و واقعیت رویت خداوند سخن می‌گوید: قبل از آن كه به بسط و شرح سخنان امام بپردازیم لازم است مقدمه كوتاهی را بیان نمایم.

منابع معرفتِ بشر سه دسته است:

1. معرفت ناشی از حواس؛

2. معرفت ناشی از عقل؛

3. معرفت ناشی از شهود.

معرفت حسی به امور محسوسات منحصر است و در خصوص محسوسات جز از طریق نمی‌توان به آن علم پیدا كرد، به همین جهت این جمله معروف شده است «من فقد حسا فقد علما».

معرفت عقلی كه مربوط به مفاهیم عقلانی و امور غیر محسوس است؛ درجه بالاتر از معرفت حسی دارد و روش این معرفت بر اساس استدلال است بسیاری از حقایق این‌گونه قابل شناخت می‌باشد.

معرفت شهودی:

این نوع معرفت كه به صورت درك مستقیم معلوم صورت می‌پذیرد؛ از نظر اهمیت بالاتر از معرفت عقلانی است؛ زیرا معرفت شهودی خطاناپذیر است چون در معرفت حسی و عقلانی واسطه میان معلوم و عالم وجود دارد؛ اما در معرفت شهودی و حضوری میان عالم و معلوم هیچ واسطه‌ای وجود ندارد بلكه معلوم به صورت مستقیم برای عالم درك می‌گردد، در معرفت حسی و عقلانی صورت ذهنی واسطه درك اشیای خارجی قرار می‌گیرد، ممكن است در انطباق صورت ذهنی به اشیای خارجی خطا صورت بگیرد؛ اما در علم حضوری و شهودی به دلیل این كه معلوم مستقیما در نزد عالم حضور دارد امكان خطا منفی است.[2]

منظور امام علی(ع) از رویت كدام معرفت است

پاسخ:

امام (ع) در این خطبه و سایر خطبه‌های نهج‌البلاغه كه در خصوص معرفت حق تعالی است، بیان روشن و شفافی دارد كه مقصود امام(ع) معرفت حسی نمی‌باشد؛ زیرا معرفت حسی منحصر به محسوسات و مادیات است و خداوند مادی و محسوس نیست:

آیا منظور معرفت عقلانی است؟

در پاسخ باید بگوییم كه از نظر امام(ع) دو نوع معرفت عقلانی نیست به خداوند متعال مردود است؛

الف) ادعای معرفت عقلانی ذات و كنه خداوند؛

ب) ادعای معرفت احاطی عقلانی بر صفات و ذات.

امام (ع) در مورد اول می‌فرماید: «فلسنا نعلم كنه عظمتك الا انا نعلم انك حی قیوم لاتاخذك سنه و لانوم لم ینته الیك نظر و لم یدركك بصر»[3]؛ «ما را به آن نرسد كه حقیقت بزرگی تو را دریابیم اما می‌دانیم كه زنده و قوام‌دهنده‌ای هستی كه خواب سبك و سنگین تو را نمی‌گیرد و عقل و نظر یارای رسیدن به تو را ندارد ندارد و دیده تو را در نمی‌یابد.»

درباره مورد دوم فرموده است: «هیهات، إِنَّ من یعجز عن صفات ذى الهیئه والادوات فهو عن صفات خالقه أعجز . ومن تناوله بحدود المخلوقین أبعد»[4] «كسی كه از بیان صفات اشیا دارای شكل و اندام ناتوان است از توصیف آفریننده خود ناتوانند و از شناخت خداوند به وسیله حدود و صفاتی كه مخلوقات بدان‌ها شناخته می‌شوند، دورتر است.»

«در خطبه اشباح كه سیدرضی آن را بلندپایه‌ترین و پرمایه‌ترین خطبه‌های حضرت می‌خواند، معرفت كنهی، هم به ذات و هم به صفات الهی، یك جا مورد نفی و انكار قرار گرفته است، از نكات جالب در این خطبه، این است كه امام معرفت كنهی «بالكنه» را در تمام ادراكی بشر (وهم، فكر، عقل و قلب) نفی می‌كند. این حكم به گروه خاصی از بشر اختصاص ندارد، بلكه توان بشری قادر به معرفت بلكنه ذات و صفات الهی نیست»[5]

سعدی شیرازی گفته است:

جهان منفق با الاهیتش     فرومانده از كنه و ماهیتش

بشر ماورای حلالش نیافت   بصر منتهای جمالش نیافت

نه بر اوج ذاتش پرد مرغ و هم نه در ذیل وصفش رسد دست فهم

نه ادارك در كنه ذاتش رسد    نه فكرت به غور صفاتش رسد[6]

معرفت كنهی ذات و صفات الهی از آن رو برای بشر قابل حصول نیست كه ذات الهی و نیز صفات الهی كه شامل برترین معانی كمال است، فراتر از درك عقل و قلب انسان است؛

معرفت احاطی عقلانی و قلبی به ذات و صفات الهی ناممكن است:

امام (ع) امكان معرفت عقلانی و شهودی را كه مدعی معرفت احاطی به خداوند باشد، مردود می‌شمارد. «لا تقع الاوهام له على صفه ولا تقعد القلوب منه على كیفیه ولا تناله التجزئه والتبعیض. ولا تحیط به الابصار والقلوب»[7]

«عظم عن أن تثبت ربوبیته بإحاطه قلب أو بصر»[8] پندارها برای او صفتی بیان نمی‌توانند و عقل‌ها از درك كیفیت دور مانده‌اند. نه جزیی برای او قابل تصور است و نه او تبعیض‌پذیر است. و نه چشم‌ها و قلب‌ها می‌توانند او را به درستی فراگیرند. خدا برتر از آن است كه عظمت خدایی او با دل یا چشم، فرا گرفته شود.

در جمله‌های فوق معرفت احاطی خداوند نفی شده بود كه مراد همان شهود احاطی به خداوند سبحان است. اما در كلام امام(ع) انكار و رد معرفت احاطی عقلانی نیز دیده می‌شود:

«ان الله تبارك و تعالی اجل و اعظم من ان یحد بید... او تبلغه الاوهام او تحیط بصفته العقول»[9] خداوند برتر و با شكوه‌تر از آن است كه به دست و... محدود شود و یا به وسیله نیروی وهم قابل دست‌رسی باشد یا این‌كه به وصف او احاطه پیدا كند.

جان كلام امام(ع) در انكار معرفت احاطی قلبی و عقلانی در این است كه لازمه چنین معرفتی، نامحدودیت خداوند متعال است. در حالی كه نه عقل بشر و نه عقل فرشتگان امكان چنین معرفتی ندارند زیرا محدود محال است كه برنامحدود احاطه پیدا كند.

چه نوعی از معرفت قلبی و عقلانی مورد تایید امام است؟! در منطق اندیشه امام(ع) معرفت حسی برای شناخت خداوند نارسا است؛ زیرا خداوند محسوس و مادی نیست تا به معرفت حسی قابل درك باشد؛ معرفت عقلانی و شهودی كه فراتر از توان ادراك بشر و تمام مخلوقات باشد نیز مردود است؛ اما از طریق عقل و استدلال می‌توان به خداوند معرفت پیدا كرد به گونه‌ای كه هم با قواعد مسلم معرفتی سازگار باشد و هم مناسب با تنزیه ذات خداوند باشد. از نظر امام(ع) راه خداشناسی بیان افعال الهی است:

معرفت الهی از طریق بیان افعال خداوند

امام(ع) درپاسخ جاثلیق فرمود: «تعالى الملك الجبار أن یوصف بمقدار، أو تدركه الحواس، أو یقاس بالناس، والطریق إلى معرفته صنائعه الباهره للعقول، الداله ذوی الاعتبار بما هو عنده مشهود ومعقول»[10] «آن پادشاه فرمانروا برتر از آن است كه به مقدار وصف شود و یا به حواس درك گردد، یا با مردم مقایسه شود؛ راه شناخت او آفریده‌های اوست كه خردها را به حیرت افكنده است، و صاحبان خرد را با آنچه نزدشان مشهود و معقول است، دلالت می‌كند.»

منطق امام(ع) در معرفت خداوند از طریق عقل است كه باید در مخلوقات او بیاندیشیم تا عظمت خدا را در پس زیبایی‌هایی آفرینش و همین منطق قرآن است: «أَفَلَا یَنظُرُونَ إِلَى الْإِبِلِ كَیْفَ خُلِقَتْ وَإِلَى السَّمَاء كَیْفَ رُفِعَتْ وَإِلَى الْجِبَالِ كَیْفَ نُصِبَتْ».[11]

امام(ع) در خطبه 184 فرمود: «اگرمردم در عظمت قدرت خدا و و بزرگی نعمت‌های او می‌اندیشیدند، به راه راست هدایت می‌شدند؛» امام(ع) در همین خطبه شگفتی‌ها و آفرینش مورچه را بیان می‌كند و سپس می‌فرماید: «اگر اندیشه‌ات را به كارگیری، دلایل روشن و قاطع به تو خواهند گفت كه آفریننده مورچه كوچك، همان آفریننده درخت بزرگ خرما است است: به جهت دقتی كه در آفرینش هرچیزی به كار رفته است.»

بنابراین می‌توان گفت كه معرفت عقلانی خداوند از طریق تدبر و تفكر در افعال خداوند، همان معرفت مطلوب را از دیدگاه امام علی(ع) است. آیا مقصود امام از ادراك قلبی ناشی از حقایق ایمان، همین معرفت عقلانی است؟

از منظر امام(ع) معرفت مطلوب و آرمانی به خداوند متعال، معرفت شهودی است كه در آن معرفت، حقیقت برای انسان بدون واسطه مكشوف گردد.

امام در دعای نوف بكالی از خدا، معرفت بر اساس حقیقت ایمان را مسئلت می‌كند: «فأسئلك باسمك الذی ظهرت به لخاصه أولیائك، فوحدوك وعرفوك بعبدوك بحقیقتك أن تعرفنی نفسك لاقر لك بربوبیتك على حقیقه الایمان بك»[12]

«خدایا تو را به نامی فرا می‌خوانیم كه برای دوستان مخصوص خود آشكار ساختی، تا آنان تو را یكی دانستند و تو را شناختند؛ پس آنگاه حقیقتا تو را پرستیدند، این كه ما را به معرفت خود نایل فرما تا ما به ربوبیت تو بر اساس حقیقت ایمان اقرار نماییم».

حقیقت ایمان چیست؟

«امام(ع) در پاسخ كمیل فرمود: «الحقیقه كشف سبحان الجمال من غیر اشاره» حقیقت آن است كه حقایق قربی و الهی بر انسان مكشوف گردد، بی آن‌كه هیچ گونه اشاره و تحدید و وصفی صورت بگیرد، كمل توضیح بیشتری می‌طلبد امام(ع) می‌فرماید: «نفی الموهوم مع صحه المعلوم» یعنی معرفتی كه در پندار نمی‌آید معرفت حق تعالی به صورت ناب و درست كه از طریق درست میسر می‌گردد.».[13]

در خطبه اشباح امام(ع) ضمن گزارش از وضعیت معنوی فرشتگان، نحوه معرفت قلبی و شهودی فرشتگان را بیان می‌كند: «ووصلت حقائق الایمان بینهم وبین معرفته. وقطعهم الایقان به إلى الوله إلیه ولم تجاوز رغباتهم ما عنده إلى ما عند غیره. قد ذاقوا حلاوه معرفته وشربوا بالكأس الرویه من محبته» «حقیقت ایمان میان آنان و معرفت حق پیوند لازم، ایجاد كرد، نعمت یقین آنان را شیدای حق گردانید كه غیر خدا هیچ علاقه‌ای ندارند؛ شیرینی معرفت خدا را چشیده‌اند و از جام دوستی سیراب شدند...»

در این خطبه ویژگی‌ حقیقت ایمان بیان شده است؛ و آن عبارت از داشتن یقین است، كه دل از همه وساوس در امان می‌گردد و جذبه حق سراغ دل‌های سرشار از ایمان می‌آید. در چنین حالتی انسان به غیر از خدا هیچ علاقه‌ای ندارد. و این همان انقطاع از ما سوی الله و اتصال به حق متعال است؛ این همان آرامش قلبی است كه برای اولیا‌ء ‌الله حاصل می‌شود؛ بنابراین معرفت خدا از روی حقایق ایمان معرفت شهودی است كه در قرآن در باره حضرت ابراهیم(ع) مطرح شده است؛ ما این چنین ملكوت آسمان و زمین را به ابراهیم نشان دادیم تا او از جمله یقین‌ورزان باشد[14].

برخی از بزرگان حقایق ایمان را در این خطبه به معارف حقه تفسیر كرده‌‌اند.[15]

اما یقین به این معارف حقه كه باعث آرامش قلب انسان باشد مستلزم شهود حقایق ایمانی است، كه این كار برای انبیای الهی و اولیای خاص خداوند اتفاق می‌افتد بنابراین شهود عبارت است از راه‌یافتن به عالم ماورا حس و مشاهده حقایق آن عالم با چشم دل.[16]

نتیجه:

منظور امام از رویت خداوند چنانكه خود در خطبه 179 فرموده است: «لا تراه العیون بمشاهده العیان، ولكن تدركه القلوب بحقائق الایمان قریب من الاشیاء غیر ملامس بعید منها غیر مباین متكلم لا برویه، مرید لا بهمه...» دیده‌ها هرگز او را آشكار نمی‌بیند، اما دل‌های با ایمان درست او را در می‌یابند، خدا به همه چیز نزدیك است، نه آن كه به اشیا چسپیده باشد؛ از همه چیز دور است نه آن‌كه از همه بیگانه باشد؛ گوینده است نه با فكر و اندیشه، اراده كننده است نه از روی آرزو و خواهش...؛

رویت قلبی است؛ سر این‌كه امام ادراك قلبی و شهودی را با عبارت رویت مطرح كرد، این است كه در رویت حسی اشیا با شفافیت، روشنی و با تمام جزییات دیده می‌شود، در معرفت شهودی نیز عالم غیب برای قلب‌های پاك، با شفافیت و روشنی برتر و بالاتر از رویت حسی مشاهده می‌شود؛ چناكه انسان با دیدن یك حادثه نسبت به واقعیت آن یقین پیدا می‌كند، كشف عالم ملكوت بر روی دیده قلب نیز، باعث یقین و ایمان بالاتر به آن می‌گردد؛ كه در سوره انعام آیه 75 غرض اصلی مشاهده قلبی ملكوت آسمان و زمین برای حضرت ابراهیم همان باور و یقین راسخ مطرح شده است.

شهود قلبی چون یك امر درونی و باطنی است؛ باید معیارهای لازم را جهت تمیز حق و ادعاهای دروغین داشته باشد كه برخی بزرگان سه معیار را مطرح كرده‌اند.

الف) شهود همراه با سطح بالای از ایمان و عمل صالح است، پس اگر افراد فاقد این ویژگی ادعای شهود كرد، قابل قبول نیست.

ب) باید محتوای شهود هماهنگ و سازگار با آموزه‌های كتاب و سنت باشد.

ج) محتوای شهود ناسازگار و متضاد با عقل و قوانین عقلی نباشد.[17]

منابع

ابن ابی‌الحدید، عبدالحمید بن هنیه الله، شرح نهج البلاغه، ج 6، 1379ق، موسسه مطبوعاتی اسماعیلیان، قم.

بحرانی، كمال‌الدین میثم بن علی بن میثم، شرح نهج‌البلاغه، ج 5، بنیاد پژوهشگاه اسلامی، مشهد، 1385.

جعفری، محمدتقی، ترجمه و تفسیر نهج‌البلاغه، ج 27، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1386، تهران.

منابع برای مطالعه بیشتر

1. سبحانی، محمدتقی، دانشنامه امام علی، ج 2، مبدا و معاد، مقاله اسما و صفات خداوند، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، 1382، تهران.

2. الصدوق، ابی‌جعفر محمد بن الحسن بابویه القمی، التوحید، موسسه اعلمی للمطبوعات، بیروت، بی‌تا.

3. الطوسی، ابی‌جعفر محمد بن الحسین بن علی، الامالی، دارالكتب الاسلامیه، تهران، 1381، تهران.

4. غرویان، محسن و...، آموزش عقاید، ج 1، موسسه دارالعلم، 1375، قم.

5. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج 95، داراحیاء التراث العربی، بیروت، 1403ق.

6. محمدی ری‌شهری، موسوعه الامام علی بن ابی‌طالب(ع)، ج 10، دارالحدیث، 1421ق، قم.

7. مكارم شیرازی، ناصر، پیام امام امیرالمومنین (شرح نهج‌البلاغه) ج 6، دارالكتب الاسلامیه، تهران، 1385.

8. مكارم شیرازی، ناصر، پیام قرآن، ج 1، انتشارات نسل جوان، 1373، قم.

 

_____________________________

[1]. ابن‌ ابی‌الحدید، ج 6، ص 346، 1379ق.

[2]. ر.ك: محسن غرویان ..... ج 1، ص 26 – 27، 1375، قم.

[3]. نهج‌البلاغه، خطبه 160.

[4]. نهج‌البلاغه، خطبه 162.

[5]. سبحانی، محمدتقی، ج 2، ص 98، 1382.

[6]. كلیات سعدی، ص 203.

[7]. نهج‌البلاغه، خطبه 185.

[8]. نهج‌البلاغه، نامه 31.

[9]. علی بن بابویه القمی، الشیخ الصدوق، ص 75، بی‌تا.

[10]. الامالی، ص 344، 1380.

[11]. سوره غاشیه / 12 – 16.

[12]. مجلسی، محمدباقر، ج 95، ص 96، ح 12، 1403ق.

[13]. سبحانی، محمدتقی، همان /119.

[14]. انعام / 75.

[15]. مكارم شیرازی، ج 6، ص 637، 1385.

[16]. مكارم شیرازی، ج 1، ص 253، 1373.

[17]. مكارم شیرازی، ج 1، ص 293 - 294)، همان.