جواب خواب دیدن امام حسین علیه السلام
روايت"فَإِنَّ اللَّهَ قَدْ شَاءَ أَنْ يَرَاكَ قَتِيلاً" از رواياتي است كه در برخي از كتب روايي مطرح شده و صحت اين جمله مسلم گرفته شده است .(1)بر اين اساس اینکه خداوند بر این عالم احاطه داشته و هیچ امری بدون علم و اراده او محقق نمی شود، امری مسلم و قابل قبول است اما اراده خداوند در دو معنا به كار مي رود :اراده تكويني و ارده تشريعي.
اراده تكوينى يعنى اگر قضا و قدر حتمى الهى به چيزي تعلق بگيرد ، وقوعش حتمي و يقيني است، مثلاً مشيت الهي به آن تعلق گرفته كه زمين در مداري به دور خورشيد در حركت باشد يا نظام الهي بر آن تعلق گرفته كه هر معلول از سببي محقق شود و ...
اما ارده تشريعي حب و رضايت خداوند به وقوع امري است .چنين امري غير حتمي و وقوعش غير ضروري است. در مورد روزه مي فرمايد:"يُريدُ اللَّهُ بِكُمُ الْيُسْرَ وَلا يُريدُ بِكُمُ الْعُسْرَ؛(2) ...خداوند، راحتى شما را مىخواهد، نه زحمت شما را..." يا خداوند ارده كرده است كه افراد به يكديگر ظلم نكنند و ...حال آن كه هر روز در عالم هزاران ظلم و...اتفاق مي افتد. اراده تشريعي وقوعش غير حتمي است
بر اين اساس آنچه موجب جبر در افراد مي شود،آن است كه اراده الهي در مورد آن ها، ارده تكويني باشد، نه تشريعي و حال آن كه مراد اراده در جمله" ان الله شاء ان یراک قتیلا" خواستن و اراده تشريعي است .مراد آن است مصلحت امام و دين در آن است كه امام كشته شده و خداوند به اين امر راضي بوده و آن را ارده كرده است (3).اراده خدا هيچ گاه امام را مجبور بر جنگ و يزيد،شمر و...را مجبور بر كشتن نمي كند. امام با علم به رضايت خداوند، ولي با اختيار و تصميم خود دست به چنين كاري زده است. خداوند اطاعت بندگان و ...را اراده كرده است و حال آن كه بندگان در اطاعت مجبور نبوده و در اين ميان بسياري عبادت نمي كنند.
حال با اين بيان روشن مي شود كه ارده و يا علم خدا در اين گونه امور، به هيچ عنوان زمينه و شرائط را براي افراد فراهم نكرده تا در نتيجه آن از افراد سلب اختيار شده و به نوعي مجبور باشند. البته اگر چه شايد در برخي موارد، زمينه هاي محيطي، خانوادگي و... كه در سوال به آن اشاره كرده ايد،در ايجاد امري موثر باشند اما اين امر اولاً با اراده خدا نبوده و ثانياً وجود زمينه هيچ گاه سلب كننده اختيار از افراد نيست .بهشت و جهنم انسان ها بر اساس اعمال اختياري آنهاست.
در مورد هدايت خداوند اگر مراد شما آيه" ...يهدي من يشاء..."باشد ،مراد از هدايت الهي در آيه، هدايتي خاص و پاداشي است كه شخص با اعمال خود زمينه را براي دريافت آن از جانب خدا فراهم مي كند . در اين ميان هدايت عام الهي يعني هدايت ابتدايي شامل همه افراد مي شود : "ما راه را به او (انسان) نشان دادیم، خواه شاکر باشد (و پذیرا گردد) یا ناسپاس!"(4) پس در حقیقت بنده با ایمان خود زمینه هدایت خاص را با اعمال صالح فراهم میسازد. منافاتی بین این نحوه از هدایت الهی و اختیار انسان یافت نمیشود.
پي نوشت ها:
1.مجلسي، بحار الانوار، چ مؤسسة الوفاء، بيروت، 1404ه.ق، ج 44 ص 364 ؛
سيد على بن موسى بن طاوس،اللهوف،چ جهان، تهران 1348ه ش ، ص 63 و ...
2.بقره(2)آيه 185.
3.مجموعه آثار استادشهيد مطهرى،انتشارات صدرا ، تهران، 1374ش ، ج17، ص 397.
4. انسان(76) آیه 3.
****************
آيا آگاهي امام از سرانجام خويش و تعلق اراده خداوند به آن، اجباري بودن حركت حضرت را نميرساند؟
در اينباره، دو مطلب را ميتوان بررسي كرد:
1. مشيت و اراده خداوند
درباره مشيت، علما با تقسيم آن به تكويني و تشريعي، به توجيه موضوع پرداخته، نوعاً اظهار داشتهاند كه مشيت، كه از حديث «إن اللّه شاء أن يراك قتيلا»[1] استنباط ميشود، تشريعي است، نه تكويني و مشيت تشريعي، به جبر و عدم اختيار منجر نميشود.
اين پاسخ، كلي است و اين پرسش را در پي دارد كه آيا اين مشيت تشريعي، كلي و براي همه مسلمانان بوده است يا تنها به امام حسين(عليه السلام) اختصاص داشته است. بابررسي معناي مشيت، دانسته خواهد شد كه بر فرض، مشيت، خاص امام باشد، بازهم جبر را نتيجه نخواهد داد.
برخي معتقدند كه مشيت، علم و آگاهي خداوند به نظام آفرينش است. برخي نيز مشيت خداوند را صرفاً رضاي او به فعل و انجام دادن آن دانسته، گفتهاند: اراده از صفات فعليه و از آثار و لوازم حب حضرت حق به امور معيّن است. برخي نيز آن را از صفات ذات دانسته، گفتهاند: اراده چيزي جز حب الهي، كه عين ذات است، نيست.
بر مبناي هر يك از اين اقوال، مشيت الهي بر انجام گرفتن كاري در آينده، مستلزم جبري بودن آن عمل نيست. از اين رو، به نظر ميآيد كه برداشت جبرگرايانه از رواياتي چون «إن اللّه شاء أن يراك قتيلا» و «گريه حضرت آدم(عليه السلام) بر مصيبت امامحسين(عليه السلام)» درست نيست; زيرا مشيت الهي و اراده او، يا همان حب و رضايت و ابتهاج او به انجام دادن عمل يا صرفاً علم او به تماميت فعل است، آن هم از حيث علم به مسببات فعل، كه هيچ يك مستلزم اعتقاد به جبر نيست; چون در تماميت سبب، جزء اخير از علل و اسباب، در افعال موجودات مختار، اراده فاعل مختار است; چنانكه در باب قضا و قدر گفته ميشود: افعال اختياري انسان، با وصف اختياريبودن، مورد قضا، امضا و اراده الهي است و اختياري بودن اين اعمال، از ويژگيها و شؤون تقدير است.
2. علم امام
از آيات و روايات استفاده ميشود كه پيامبران و امامان معصوم و برخي از اوليايالهي، افزون بر علوم تحصيلي و اكتسابي، از طرق عادي، از نوعي علوم غيرعادي، مانند علم غيب نيز برخوردارند. آياتي كه از علم غيب سخن گفتهاند، سهدستهاند:
1. آياتي كه علم به غيب را منحصر به خدا كردهاند.[2]
2. آياتي كه علم غيب را از انبيا و پيامبر گرامي اسلام(صلي الله عليه وآله) نفي ميكنند.[3]
3. آياتي كه آگاهي انبيا و پيامبر گرامي اسلام(صلي الله عليه وآله) از غيب را به رخ ميكشد.[4]
در روايات متعددي نيز از داشتن علم غيب پيشوايان معصوم(عليهم السلام) پرده برداشته شده است; چنان كه حضرت صادق(عليه السلام)ميفرمايد:
امامي كه نداند چه مصيبتي به او ميرسد و عاقبت كار او به كجا ميانجامد، حجت خدا بر بندگانش نخواهد بود.[5]
بنابراين، از مجموع اين روايات و آيات، استفاده ميشود كه علم غيب، در انحصار خداوند است و انبيا و امامان معصوم(عليهم السلام) با كمك وحي و الهام، به مراحلي از دانش غيبي ميرسند. از جمله دانشهاي غيبي امامان، آگاهي از سرانجام خويش است; چنان كه در روايتي آمده است:
حمران بن اعين شيباني به حضرت عرض كرد: قربانت گردم! ملاحظه ميفرماييد آنچه را در زندگي علي، حسن و حسين(عليهم السلام) از خروج و نهضت و جهاد و شهادت واقع شد، چگونه است؟ امام فرمود: آنچه شد، البته خداوند براي آنان به اختيار مقدر كرده بود و سپس آن را اجرا كرد و قيام علي و حسنين(عليهم السلام) با سابقه علم و دستوري بود كه از رسولخدا(صلي الله عليه وآله)، به آنان رسيده بود و هر امامي نيز كه سكوت كرد، از روي علم و دستوربود.[6]
اما نكته مهم اين است كه اين علم و آگاهي امام، كوچكترين تأثيري در اراده و اختيار او در اقدام به عمل يا ترك عمل ندارد; زيرا خداوندبه ظرفيت وجودي آنان واقف است و بنا به همين سعه وجودي آنان ـ كه متعلق علم پروردگار است ـ به آنان افاضه فرموده، دانايي و احاطه علمي ميدهد: (واللّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسالَتَهُ).[7]
آنان در مواردي مجاز به استفاده از علوم غيبي خود نيستند و بايد از راههاي عادي اداي وظيفه كرده، مسئوليتهاي خود را به انجام رسانند. به ديگر سخن، علوم غيبي، تنها جنبه خبري دارد، نه دستوري. از اين رو، جايي براي طرح شبهات ياد شده نميماند. علامه طباطبايي(رحمه الله) در اينباره ميفرمايد:
نبايد بين علم عادي و غيبي خلط كرد. علمهاي غيبي، كمترين اثري در مجراي حوادث خارجي ندارند. نسبت فعل به علتش، نسبت ضرورت و وجوب است; ولي نسبتش به اراده ما، جواز و امكان است. بنابراين، هر فعلي، اگرچه نسبت به ما اختياري است، اما نسبت به علت تامهاش، ضروري و واجب است. بنابراين، حوادثي كه فعل را به وجود ميآورند، مانند زنجيري به هم متصلند و علم غيبي فرد به جريان حوادث، تأثيري در وجوب يا امكان آن حادثه ندارد; مثلا ترور حضرت علي(عليه السلام)، حادثهاي شدني بود; چهحضرت به آن علم ميداشت و چه نميداشت و اين علم، براي حضرت، تكليفي ايجاد نميكند. خلاصه، علم به غيب، علم به شدنيها است، نه علم عادي كه تكليفآور باشد.[8]
مؤيد اين نكته، نقلها و روايات متعددي است كه امامان(عليهم السلام) با وجود دانش غيبي، به علم عادي عمل كردهاند; چنان كه روايتي از امام علي(عليه السلام) درهمين باره، در جريان پذيرش حكميت و اعزام ابوموسي اشعري، نقل شده است كه امام هنگام اعزام ابوموسي به او چنين ميفرمايد: «بر اساس كتاب خدا داوري كن و از آن، گام فراتر منه». وقتي ابوموسي برگشت، امام فرمود: «ميبينم كه او در اين جريان، فريب خورده است». عبداللّه بن ابي رافع، كه در آن جا حاضر بود، پرسيد: اگر چنين است، چرا او را اعزام كرديد؟ امام فرمود: «اگر خداي با علم خود، با بندگانش رفتار ميكرد، ديگر براي آنان پيامبري اعزام نميكرد و به وسيله آنان با ايشان احتجاج نمينمود».[9]روايت مذكور بيانگر آن است كه علم امامان، همه جا قابل اعمال و نفوذ نيست.
از مطالب گذشته، دانسته شد كه گرچه اراده خداوند به حركت امام حسين(عليه السلام)تعلق گرفته بود و حضرت از سرانجام خويش آگاه بود، ولي حضرت، اين وظيفه را با اراده خود انجام داد; يعني با رضايت كامل به اراده و قضا و قدر الهي، سرنوشت خود را رقم زد ـ چنان كه بسياري با اراده خود، خود را از اين فيض محروم كردند ـ به همين علت است كه ميبينيم امام(عليه السلام) در روز عاشورا و حتي روزهاي قبل، همه اقدامات امنيتي را، كه براي يك لشكر لازم بود، فراهم كرد كه اين، خود حاكي از اختيار ايشان در گزينش اين امر است.[10]
با توجّه به اينكه قيامهاي فراواني در تاريخ براي احقاق حق صورت گرفته است، علت ماندگاري و جاودانگي قيام حسيني(عليه السلام) چيست؟
بررسي دقيق نشان ميدهد كه عناصر متعدد و مختلفي در اين موضوع نقشداشتهاند كه بيان همه آنها از حوصله چنين نوشتارهايي خارج است; اما با توجه به مبناي اين مجموعه، بر بررسي قرآني اين پرسش، تنها به بيان چند عامل ميپردازيم:
1. حقطلبي
از نظر قرآن مجيد، تاريخ، سنت و اصول و قواعدي دارد كه بر آن حاكم است. جريان تاريخ، طبق همين ضابطهها است. فناپذيري و نابودي همه موجودات و جريانهاي تاريخي، از مسائل مهمي است كه در قرآن مطرح شده است. آنچه رنگ فنا و نابودي به خود نميگيرد، تنها ذات متعال است. از اين رو، هرچه بخواهد پايدار باشد، بايد در مسير الهي حركت كند و صبغه خدايي به خود بگيرد. از منظر قرآن، تنها حق باقي و جاودانه است و باطل به طور ذاتي فاقد استعداد بقا است و قابليت استمرار ندارد: (إِنَّ الباطِلَ كانَ زَهُوقاً).[11] باطل جولان دارد، ولي بقا و دوام نخواهد داشت و سرانجام از آن حق است.[12] علت اينكه باطل فاقد استعداد بقا است، در خود كلمه باطل نهفته است; زيرا چيزي كه با قوانين عالم آفرينش هماهنگ نيست و سهمي از واقعيت و حقيقت ندارد، ميان تهي و بي ريشه و پوچ است:
(...كَذلِكَ يَضْرِبُ اللّهُ الحَقَّ وَالباطِلَ فَأَمّا الزَّبَدُ فَيَذهَبُ جُفاءً وَأَمّا ما يَنْفَعُ النّاسَ فَيَمْكُثُ فِي الأَرضِ).[13]
...خداوند، حق و باطل را چنين مثل ميزند: اما كف، بيرون افتاده، از ميان ميرود; ولي آن چه به مردم سود ميرساند، در زمين [باقي]ميماند.
هر شخص، گروه و جرياني، به ميزان بهرهمندي از حق و حقيقت و به اندازه قرارگيري در جريان حق، از قابليت بقا و استمرار برخوردار خواهد شد. از اين رو، همه قيامهايي كه در جهت احقاق حق، از سوي حقمداران جهان رخ داده، باقي است; زيرا پيام و هدفشان باقي است. پس همه قيامهاي حقطلبانه باقياند; اما نهضت خونين امام حسين(عليه السلام)جايگاه و پايگاه ممتازي دارد; چون كه در بهرهمندي از حقانيت و در عين حال، مظلوميت، بر همگان سبقت گرفته است. ياراني كه با امام و در لشكر ايشان، جريان عاشورا را آفريدند، در اوج اخلاص و صفا و حقطلبي و در عين حال، تحمّل مشكلات و سختيها بودند و قله رفيع بردباري و فداكاري را براي احقاق حق فتح كردند.
شهادت امام بر يگانگي اصحاب خود، گواه اين مدعا است كه آنان در ميان همه نهضتها و قيامها، ويژگي و امتياز خاصي داشتند: «فإني لا أعلم أصحاباً أوفي ولاخيراً من أصحابي».[14]
خلاصه آنكه حقمداري نهضت عاشورا، بهسان همه نهضتهاي الهي و بلكه عميقتر و ژرفتر، رمز بقا و جاودانگي آن است.
2. اخلاص
از نظر اسلام، ارزش و اعتبار هر عملي، بر قصد و نيت صاحب آن عمل استوار است: «إنما الأعمال بالنيات».[15]
در طول تاريخ، قيامها و هجرتهاي متعددي از سوي افراد مختلفي رخ داده است; اما قيام امام حسين(عليه السلام) با گذشت قرنها به صورت قيامي جاودانه و نمونه مطرحاست. ريشه اين جاودانگي، همان خلوص نيت امام حسين(عليه السلام) است:
(وَمَنْ يَخْرُجْ مِنْ بَيْتِهِ مُهاجِراً إِلي اللّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ يُدْرِكْهُ المَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلي اللّهِ وَكانَ اللّهُ غَفُوراً رَحِـيماً).[16]
و هر كس [به قصد]مهاجرت در راه خدا و پيامبر او، از خانهاش به در آيد، سپس مرگش در رسد، پاداش او قطعاً بر خدا است و خدا آمرزنده و مهربان است.
آري، چون امام حسين(عليه السلام) اين نهضت را براساس يك تكليف الهي انجام داد، پيامبر اسلام(صلي الله عليه وآله) در عالم رؤيا به ايشانفرمود: «يا حسين اخرج إلي العراق فإن اللّه شاء أنيراك قتيلا»[17] و هدفي جز خدا و سرافرازي دين او نداشت.
ازاينرو، عملش از دستبرد افراد ناپاك و گذشت زمان در امان ماند:
(مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَكَر أَوْ أُنـْثي وَهُـوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِـيَنَّهُ حَياةً طَيِّبَةً وَلَنَجْزِيَنَّـهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما كانُوا يَعْمَلُونَ).[18]
هر كس، از مرد يا زن، كار شايسته كند و مؤمن باشد، قطعاً او را با زندگي پاكيزهاي، حيات [حقيقي]بخشيم و مسلّماً به آنان بهتر از آنچه انجام ميدادند، پاداش خواهيمداد.
3. شهادت و از خودگذشتگي
مرگ در راه خدا، كه در فرهنگ اسلام، «شهادت» ناميده ميشود، تجلي شكوهمندي از عرصه عشق و جاودانگي در ساحت قرب الهي است.
شهادت، بالاترين آزمايشي است كه شهيد، با موفقيت از آن بيرون ميآيد و جايگاهش نزد خدا ضمانت شده است.
امام حسين(عليه السلام) با ايثار خون خود، تا ابد، نهضتش را جاودانه ساخت و از نشستن هر گونه غبار فراموشي بر نهضتش جلوگيري كرد:
(وَلا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِـيلِ اللّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ).[19]
هرگز كساني را كه در راه خدا كشته شدهاند، مرده مپندار، بلكه زندهاند كه نزد پروردگارشان روزي داده ميشوند.
به همين دليل است كه پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله) فرمود:
إن لقتل الحسين حرارة في قلوب المؤمنين لا تبرد ابداً.[20]
4. پيام رساني بازماندگان عاشورا
امام سجاد(عليه السلام)، حضرت زينب(عليها السلام) و ديگر بازماندگان حادثه عاشورا، نقش مهمي در رساندن پيام عاشورا و ماندگاري اين نهضت داشتند.[21]
[1]. لهوف، ص 40، 63 و 84.
[2]. ر.ك: يونس (10) آيه20; نمل (27) آيه 65.
[3]. ر.ك: آلعمران (3) آيه 179; اعراف (7) آيه 188.
[4]. ر.ك: پيام قرآن، ج 7، ص 223ـ254; جن (27) آيه 26ـ27; آلعمران (3) آيه 179.
[5]. كافي، ج 1، ص 258.
[6]. همان، ص 261.
[7]. انعام (6) آيه 124.
[8]. الميزان، ج 18، ص 192.
[9]. بحارالانوار، ج 41، ص 310.
[10]. ر.ك: حماسه حسيني، ج 3; نگاهي فلسفي به جريان عاشورا.
[11]. اسراء (17) آيه 81.
[12]. تفسير نمونه، ج 12، ص 227.
[13]. رعد (13) آيه 17.
[14]. ارشاد، ج 1، ص 91.
[15]. وسائل الشيعه، ج 1، ص 48.
[16]. نساء (4) آيه 100.
[17]. لهوف، ص 63.
[18]. نحل (16) آيه 97.
[19]. آلعمران (3) آيه 169.
[20]. مستدرك الوسائل، ج 10، ص 318.
[21]. ر.ك: حماسه حسيني، ج 1، ص 269ـ278.