عشق در قرآن
 عشق در قرآن به واژه های مترادف آن آمده است. در سراسر آیات نور رنگ و بوی عشق یافت می شود و کاربرد کلمات و واژه هایی چون: حب، ود، مودت، خله، شغف، کلف، شوق، انس و ذوق به جای عشق بسیار دیده می شود.
در میان این واژه ها حب جلوه ی ویژه ای دارد و خداوند در آیات خود محبت را به خود نسبت داده است. کلمه محبت در اسماء الله نیامده است اما اسم حبیب برگرفته از حب از نامهای مقدس باریتعالی است. حب به معنی دوستی و دوست داشتن است که تنها در آیه ی 165 سوره ی بقره از محبت شدید ذکر شده است: والذین آمنوا اشد احبا الله (آنها که اهل ایمانند کمال محبت و دوستی را فقط به خدا دارند.)
«فسوف یأتی الله بقوم« یحبهم و یحبونه » مائده 54
«قل ان کنتم تحبون الله فاتبعونی یحببکم الله و یغفرلکم ذنوبکم و الله غفور رحیم » آل عمران 31
«ان الله یحب المتوکلین » آل عمران 159
«و الله یحب الصابرین » آل عمران 146
«ان الله یحب التوابین و یحب المتطهرین » بقره 222 - توبه 108
«ان الله یحب المسقطین » مائده 42 - ممتحنه 8
«ان الله یحب المتقین » توبه 4 و 7
«ان الله یحب الذین یقاتلون فی سبیله صفا کانهم بنیان مرصوص » صف 4
« ان الله یحب المحسنین » آل عمران 148 - مائده 13
« والقیت علیک محبه منی » طه 39

در میان این آیات کمتر عارفی است که از یحبهم و یحبونه سخن نگفته باشد: عین القضات همدانی در تمهیدات خود چنین می نویسد: پس از عشق عالم محبت پیش خواهدآمد و روی خود خواهد نمود. ای عزیز یحبهم و یحبونه را گوش دار. یحبونه آن گاه درست آید که همگی خود را در یحبهم آری، آن گاه او را برسد که گوید: یحبهم.

اشاره ی باخرزی به آیه یحبهم و یحبونه بیان می دارد که اولا عاشقی در جهان با عشق به خداوند آغاز شده است و عشق انسان به خداوند نتیجه ی محبتی است که او در ازل با انسان داشته است. به همین دلیل همه ی انسانها در هر حال عاشقند و هرکس به چیزی یا کسی عشق می ورزد و اختلاف آنان در معشوق هائی است که اختیار کرده اند و این ناشی از همت آنان است چه «معشوقه به قدر همت عاشق باشد»
بایزید رضی الله عنه گفت: چندین گاه پنداشتم که من او را می خواهم، خود او اول مرا خواسته بود. یحبهم پیش از یحبونه بود.
محبت به روشنی در قرآن دوسویه ذکر شده است و یک سو از خدا و سوی دگر از انسان است که یحبهم و یحبونه.
پیر هرات چنین می گوید: خورشید یحبهم بدرخشید و گل یحبونه شکفت تا جمله کائنات در ضیای آن پناه یافتند.
هیچ عاشقی جویای وصل معشوق نیست که معشوق نیز جویای او نباشد. کشش عشق دو سویه است چنان که تمام عناصر و ترکیبات کائنات دو سویه اند. همان گونه که در دل عاشق جز وجود معشوق نیست در دل معشوق نیز.

دلـبـران را دل اســـــیر بـیـــــــــــدلـان

جـمـله مـعـشـوقان شـکـار عـاشـقـان

هرکه عاشق دیدی اش معشوق دان

کو به نسبت هست هم این و هم آن

تـشــنـگـان کـز  آب جـویـنـد از جـهـان

آب هـم جــویـد بـه عـالـم تـشــنـگـان


 سید حسین ظهیر الاسلام: مراد از محبت آثار لطف اوست که بهره برگزیدگان او در اثر اعمالی است که مورد رضای خداوند است. عشق همیشه در حال تکاپو و تصعید است. وقتی محب با تلاش مراحل صعود عشق را طی کرد و به قله آن رسید، ازآنجا به بعد راه هموار است و تلاشی چون مراحل صعود ندارد.
آهنگر آهن سخت را در کوره آتش می گدازد تا نرم شود آنگاه آن را روی سندان قرار می دهد و با پتک می کوبد تاآن را به هر شکلی که می خواهد درآورد. عشق به تنهائی جایگزین این چهار است. هم آهنگر است هم آتش هم پتک هم سندان. دل را می گدازد، زنگ را می زداید، نرم می کند و به شکل دلخواه خود در می آورد.
عشق استاد و معلم است دل را به قالب می زند، صفا می بخشد، به او صفاتی می دهد که در سلوک طریق اعلی لازم دارد.