عشق حقیقی عشق مجازی5
لف-بیان ابن سینا:
شیخ الرئیس در نمط تاسع اشارات در اعانت و کمک عشق عفیف سرّ چنین آورده:
«سپس(یعنی پس از اراده که اولین درجه از حرکات عارفین است او به ریاضت نیازمند است و ریاضت متوجه سه هدف اسـت:اول، دور سـاختن غیر حق از راه حق، دوم، تابع ساختن نفس اماره به نفس مطمئنه.سوم، لطیف ساختن درون برای تنبه و آگاهی...آنچه به هدف سوم یاری میکند عبارت است از:اندیشه باریک و عشق پاک که شمایل مـعشوق نـه سلطان شـهوت در آن حکم کند. (5)
خلاصه اینکه:عشق مجازی در مراحل اولیه سیر عرفانی از عوامل تلطیف سرّ و زمینهساز حصول «تنبه»است، البته به شـرط آنکه توأم با عفت و حکومت شمائل و جمال معشوق باشد نه نـیروی شهوت.
ب:کلام فـخر رازی:
امام المـشککین در شرح بیان مذکور از اشارت گوید:
تأثیر عشق در تلطیف سرّ از آن جهت است که چنین عاشقی، همیشه حالات معشوق را، از (*)طـرح اجـمالی مسئله وصول به حقیقت از طریق محبت مجازی در آثار افلاطون به چشم میخورد.وی در رسـاله، مـهمانی از زبـان سقراط به نقل از زنی خردمند و کاهنه به نام دیونیما به نحو خاصی این سیر را بـیان میکند و مراحل راه را چنین برمیشمارد(با تلخیص):
1-دل بستن به صورتی نیکو 2-دل بستن به زیبایی صوری و ظـاهری بنحو کلی 3-درک زیبایی جـان و بـرتر بودن آن نسبت به زیبایی صوری 4-دیدن زیبایی در قوانین و اجتماعات 5-توجه و درک زیبایی معرفتها و دانشها 6-معرفت به تمام زیباییهای جهان 7-کشف زیبایی بیکران و نامحدود و بیآغاز و انجام.او در انتها چنین خلاصه میکند«کسی که بـه رهبری عشق زیباییهای زمینی شروع کند و آنها را به منزله به دو زیبایی و از آنجا به زیبایی تن بطور ک لی و از آنجا به زیبایی خلق و خو و رفتار خوب میرسد و چون از آن گذشت زیبایی دانشها را درک میکند تا ایـنکه از زیـبایی دانشها به زیبایی دانش مطلق و بیکرانی میرسد که وصف کردم، این دانشی است که غایت و منظور و مقصود، خود اوست»(رساله مهمانی، ص 336-338.)
حرکات و سکنات و حضور و غیبت و خشم و خشنودی مورد توجه قرار مـیدهد و بـطور دائمی ذهن عاشق متوجه استقرای افعال و تعقیب اقوال معشوق میگردد و از این راه به ملکه تلطیف سر دست یابد.و لذا نقل شده که مجنون را بخواب دیدند و گفتند خدا با تو چه کـرد؟گفت:خداوند مـرا بر مدعیان محبت خویش حجت قرار داد. (6)
ج-بیان خواجه طوسی:
ایشان در شرح قطعه مذکور از کلام ابن سینا میفرماید:
...و این عشق مجازی بر دل انسان نرمی و تأثر و وجد و رقت میبخشد و انسان را از علایق و دلبستگیهای این جهان آزاد کـرده و او را وادار مـیکند کـه از هر کس و هر چیزی کـه جـز مـعشوق وی است، روی گرداند و تمام هموم و خواستهها و امیال و آرزوهایش به یک نقطه تمرکز یابند و همین امر باعث میشود که توجه او به یـک مـعشوق حـقیقی، نسبت به دیگران، آسانتر باشد، چه دیگران بـاید از هـزاران خواسته و همّ و هدف دست بردارند، اما او از همه دست کشیده فقط از یک مورد باید دل برکند و مهر بر دارد که آن دل را بـه آسـتان مـعشوق حقیقی برده و آن مهر را بر معشوق حقیقی بیفکند. (7)
د-نظر اخوان الصفاء:
بدان که غـرض نهایی از وجود عشق در سرنوشت انسانها و محبت جسمانی و زینتهای ظاهری و بدنی و اشتیاق به معشوق دلفریب، عبارت است از بیداری و از خـواب غـفلت و تـنبه و هوشیاری از جهالت و به جهت اینکه ریاضتی باشد برای نفوس بشر تـا او را از امـور جسمانی محسوس ترقی داده به امور نفسانی معقول برساند و از رتبه جرم و جزئیات به زیبائیهای روحانی و شناخت جـوهر آنـها و زیـباییهای خاص آنها برساند...به نحوی که(پس از اشتیاق به مشتهیات و خواستههای جسمانی و ظاهری) هـنگامی کـه ایـن اشخاص جرمانی از نزد نفس و مشاهده حواس پنهان شدند صورت روحانی ای صاف و مصفا در نفس عـاشق بـاقی بـماند که در واقع معشوق او بوده و خوفی از فراق آن ندارد. (8)
ه-عقیده غزالی و عین القضاة:
شیخ احمد غزالی در سوانح و عین القـضاة در شـرح آن، با توجه به تجربیات درونی و باطنی خود در مراحل علم و عشق و تلذذ بـه مـعشوق، تـحلیلی ارائه نمودهاند و در ضمن آن چگونگی سیر از توجه و تلذذ از ظهور حسی و زیبایی معشوق در«عالم خیال» که در واقـع جـنبه مجازی معشوق است و در طی آن پیکری متناسب با مقام یا خواست و آرزوی عاشق در عالم خـیال او ظـهور و تـجلی پیدا میکند، و در نهایت، حذف صورت از جلوه جمال حقیقی معشوق و رسیدن به محبت و تلذذ قلبی بـه حـقیقت معشوق را توضیح دادهاند. (9)
عین القضاة چنین آورده:
تا بدایات حال عشاق است
مرد عاشق به قوت، مـشتاق است
چون ز مـعشوق بـرنیاید قوت
در فراق از خیال یابد قوت
در درونش ز پیکر معشوق
بنشیند خیال نامفروق
تا به هر لحظه سوی او نگرد
دیده علم، قوت تازه خورد
بعد از آن چون کـمال شـد حاصل
رفت صـورت درون پرده دل
بدین صورت میبینم که عین القضاة عشق توأم با صورت خیالی را در بدایات حـال سـالک که هنوز دسترسی به قوت و غذای روحانی و بهرهای از معشوق حقیقی نداشته، میداند و بیان میکند که بـا حـصول کمال، آن صورت زایل میشود.
و-بیان شیخ روزبهان:
شیخ روزبهان بقلی در رابطه با کیفیت وصول به عـشق الهـی و مراحلی که از مجاز تا حقیقت طی مـیشود، دهـها مـرتبه و مرحله را شمارش میکند: «اول منزلی از این منازل فـوز اسـتعداد است، دیگر هیجان صفت، دیگر الهام خدعت، دیگر نور دیده اصل در دیده صـورت، دیـگر رعونت عشق باز رعونت طـبع، دیـگر ترصد بـیاختیار، دیـگر تـرقب با اختیار که آن از سادهدلی و ایـن از خـوشدلی است، دیگر التفات، دیگر لحظات، دیگر طرب، دیگر بصر... (10)
و در پایان میگوید:
بعد از این تـأثیر وصـل است، در وصل، حیا است، خوف یـا رجا است، خوف بـیرجا اسـت، رجا بیخوف است، قبض اصـلی در بـسط اصلی، یافت مشاهده کلی است، عرفان افعال است، عرفان صفات است، عرفان جـوهر ذاتـ، عرفان اخلاق است، امن کـلی اسـت، انـبساط کلی است، امـن اسـت، حکمت است، معاشرت اسـت، مـسامرت است، مناجات است، خلوت است، یکتائی است، در عین قهر فنا شدن است، در لطف بـاقی شـدن است...تا عاشق استعداد یافته در عین جـمال عـشق انسانی بـه بـدایت عـشق ربانی رسد..این است مـرکبهای آن عالم...
«عشق الانسان سلّم عشق الرحمن»(عشق انسانی نردبان عشق الهی است). (11)
وی سپس در بدایت عشق الهی گوید:
چون جـان بـه عشق انسانی تربیت یافت و در سر عـشق راسـخ شـد و دل بـه آتـش عشق از خطرات نـفسانی و شـیطانی تهذیب یافت، نفس اماره در تحت لگد قهر نفس مطمئنه گشت، عقل را منازل عشق آموختند روح را مـقام عـشق پیـدا شد، نفس حسی و نفس حیوانی رنگ مـعنی گـرفت، سـیر مـنازل عـشق انـسانی به روح تمام گشت، وی را آداب و علم طریق عشق حاصل شد...از غیب حق سلسله جذب به نعمت عشق خاص بجنباند... (12)
ز-سخن ملا عبد الرزاق کاشانی:
ایشان در شرح منازل السائرین در توضیح یکی از آثار مـحبت در کلام پیر هرات که عبارت باشد از «لذت بردن از خدمت محبوب»به جهت رعایت تعظیم و بزرگداشت او، چنین آورده:
خلاصه اینکه عشق عفیف از آن جهت که هموم مختلف و پراکندگی خاطر و تفرقه را به همّ و مقصود واحد و وحدت تـبدیل کـرده و خدمت محبوب را گر چه با سختی و مشقت توأم باشد، آسان و سهل میکند موجب تلطیف سرّ میشود به خلاف عشق منبعث از شهوت که تنها وسواس است ناشی از توغل در صورت و صـورت پرسـتی و نوعی عبادت نفس اماره است.
ایشان در انتها به نکته علمی اشاره مینماید و آن اینکه سرّ تفاوت ظاهری کلام حکما و عرفا در قدح یا مدح و تقبیح و تحسین عـشق صـوری ظاهری
در همین است که عشق صـوری گـاه منبعث از شهوت بوده و گاه عشق توأم با عفت و پاکی. (13)
در اینجا لازم است مسأله عفاف که در کلام شیخ الرئیس و نیز شارحین اشارت و غالب عرفا مطرح شـده و دلیـل اشتراط آن و نیز مـسئله کـتمان که در برخی از آثار عرفا به عنوان شرط مطرح گردیده با توجه به کلام ایشان بیشتر شکافته شود.
ح-کلام جامی:
ملا عبد الرحمن جامی در شرح لمعات چنین آورده:
«و شرط عفت و کتمان برای آن است که:عفت دلیل اسـت بـر آنکه سبب محبت از آن مناسبات است که در مقدمات مذکور شد نه میل طبیعی شهوانی.و کتمان، بر آن دلالت میکند که محبت مضاف با آن سرّ وجودی است که مکتوم و باطن است نه بنفس و طـبیعت تـا به افـشاء و اظهار به غیر چارهجویی کند نظر مجنون در حسن لیلی بر جمالی است یعنی جمال مطلق». (14)
«و لهذا یـعنی از برای آنکه جمال مجازی همان جمال حقیقی است که در صور مـجازی نـموده قـتیل عشق آن را به شرط عفت و کتمان قدری بلند نهادهاند و مرتبه شهادت داده چنانکه در حدیث وارد است:«من عشق و کتم و مـات مـات شهیدا» یعنی هر که محبت وی مر جمال را به حد عشق انجامد و در آن عشق بـه وادیـهای نـفس نیارمد و آن را به قصد چارهسازی با اغیار در میان ننهد و اندوه آن را از دل بیرون ندهد و در آن اندوه از هستی فانی خـود بمیرد هر آینه از سعادت شهادت بهره گیرد». (15)
جامی برای اشتراط دو شرط عفاف و کتمان ریـشهای حدیثی و روائی با تکیه بـر حـدیث«من عشق...»که در کنز العمال و غیر آن از رسول خدا(ص)روایت شده قائل است.
تفصیل جامی در محبین مجاز
جامی در سلسلة الذهب(تصحیح مدرس گیلانی ص 204-206)اهل عشق مجازی را به چهار دسته تقسیم نموده:
1-آنانکه در صورت مانده و دل به همان سپرده و اصلا به معنی ره نبردهاند.
آن یکی از حـجاب پیچاپیچ
غیر صورت دگر نبیند هیچ
ببرد حسن صورت از راهش
نشود دل ز معنی آگاهش
اهل عالم همه درین کارند
به حجاب صور گرفتارند
2-آنانکه به کمال بودن معنا پی بردهاند لیکن پی در پی در قید صورتها گرفتارند.
و آن دگر گر چه عاشق صورست
لیک معشوقش از صور دگرست
هست در دیده حسن معنی خام
نیست بیصورتش ز معنی کام
سوی صـورت نـظر نکرده نخست
نیست در دید حسن معنی چست
و در این قسم حکایت شمس تبریزی و اوحد الدین کرمانی را-که بدان اشاره خواهد شد-آورده و از قول شمس چنین سروده:
گفت هیها این چه بیبصری است
راست بین باش این چه کجنظری است
ر قـفا گـرنه دمل است ترا
کار بهر چه مهمل است ترا
سر زیستی بسوی بالا کن
سوی خورشید چشم خود واکن
ذات خورشید بر فلک طالع
تو به عکسی چرا شدی قانع (*)
3-آنانکه از مشاهده صورت به مشاهده معنی رسیدهاند.
وان دگر گر چه بـود عـشق مجاز
رهزین عقل و دین او ز آغاز
عاقبت حرف عاریت بسترد
ره بسر منزل حقیقت برد
سخن خوب و نکتهای سره گفت
عاقلی کالمجاز قنطره گفت
بره تو مجاز قنطرهای است
نکند کس فراز قنطره، ایست
زود بگذر که سالکان سبل
کم اقامت کنند بر سر پل
4-آنانکه واصلاند نه رهرو و لذا در هـمه چـیز چـه صورت و چه معنی، جمال حـق دیـده و صـورت را چه زیبا و چه زشت مظهر او بینند و جز زیبا نبینند.
پیش او حسن صورت و معنی
چون دو آئینهاند، داده جلی
دیده بر هر کدام بگشاید
جز جمال خدای ننماید
بیصر صورت جهان بیند
بیصیرت جمال جان بیند
هیچ چـیز از مـتاع ایـن دو سرای
نشود پیش او حجاب خدای
ط-نظر صدر المتألهین:
ملا صدرا بعد از ذکر فضیلت عـشق بـه حسب مبادی و اهدافی که در انواع آن وجود دارد میفرماید:
«...بجان خودم سوگند که این عشق، نفس را فارغ از همه اشتغالات دنیوی نموده و جز هـمت و قـصدی یـگانه باقی نمیگذارد پس از آن جهت که تمام هموم و مقاصد را به مقصدی واحـد تبدیل مینماید که عبارت است از دیدار روی دوست و زیبایی انسانی که در آن بسیاری از آثار زیباییهای الهی و جلال او متجلی است چـنانکه خـدای تـعالی بدان اشاره نمود که:«لقد خلقنا الانسان فی احسن تقویم»...و به هـمین جـهت این عشق نفسانی به شخص انسان اگر مبدأ آن افراط شهوت حیوانی نبوده بلکه حسن و زیباییهای مـعشوق و تـرکیب نـیک و اعتدال مزاجی و حسن اخلاق او باشد.
از فضائل محسوب شده و موجب رقت قلب و حدّت ذهـن شـده و نـفس را برای ادراک امور شریفه آماده میگرداند و به همین جهت مشایخ تصوف مریدانشان را در ابتدا به عـشق سـفارش نـمودند و گفته شده که:عشق عفیف بهترین علت به جهت تلطیف نفس و پاکی روان و نورانی نمودن قـلب مـیباشد». (16)
ی-بیان استاد مطهری:
استاد شهید مرتضی مطهری در کتاب جاذبه (*)او در جایی دیگر(ص 202)چنین آورده است:
چون صور نیست ایمن از تغییر
دامن عـاشقان مـعنی گیر
حسن مـعنی چو جاودان باید
عشق آن اعتماد را شاید
حسن صورت محل تغییر است
عارف از عشق آن کران گیر است
و دافعه علی(ع)در بحث سودمندی در رابـطه بـا محبت میفرماید:
«حتی عشقهای شهوانی ممکن است سودمند واقع گردد و آن هنگامی است که با تـقوا و عـفاف تـوأم گردد، یعنی در زمینه فراق و دست نارسی از یک طرف و پاکی و عفاف از طرف دیگر، سوز و گدازها و فـشار و سـختیهایی که بر روح وارد میشود، آثار نیک و سودمندی به بار میآورد. عرفا، در همین زمـینه اسـت کـه میگویند:عشق مجازی تبدیل به عشق حقیقی شده، یعنی عشق به ذات احدیت میگردد و در همین زمینه اسـت کـه روایـت میکنند:من عشق و کتم و عف و مات مات شهیدا». (17)
ک-نظر ملا عبد الرحیم دماوندی
چشم ظاهر عـشق عـفیف همرنگ چشم دل است و از حق مرهون به جمال فعلش گشته است و وجه جمال مطلق را در فعلش ملاحظه مـینماید...این سـوخته است که آن حسن معشوق حقیقی را در مظاهر حسیه مشاهده مینماید...و بعد از آن ملاحظه مـینماید کـه فعل، وجود بین العدمین است، دایم در تـغییر و تـبدیل اسـت و حکم عدم دارد شوق زیاد میشود در ملاحظه نـمودن مـعشوق ازلی و حسن حقیقی غیر متغیر بیواسطه فعل...و از این باده خاک آلوده میگذرد و خود را به بـاده صـاف میرساند به سبب متابعت.
هر کسی پیـش کـلوخی سینه چاک
کان کـلوخ از حـسن گـشته جرعهناک
باده خاک آلودهتان مجنون کند
صاف اگر باشد نـدانم چـون کند (18)
نتیجه و جمعبندی
اولا:خصیصه حصارشکنی و نفی خودپرستی با اختلاف در مراتب آن، در همه عشقها، حتی عـشقهای شـهوی، نیز موجود است، چرا که:
در ابتدای امـر«حب ذات»و خودپرستی بر هـمه افـعال و کردار انسان حاکم است، یعنی:
«حب خـود بـخاطر خود»میباشد و اثری از غیر و التفات به سوای خود در او نیست.در جریان اولین مرتبه حب(حب شـهوانی)برای اول بـار «غیر»به میان آمده و«حب غـیر بـه خـاطر خود و لذت خود»تحقق مـییابد (*)
هکذا در مـراتب بالاتر کم کم زیـبایی غـیر و فضایل و اخلاق و کمالات او و خلاصه«محاسن غیر»در نزد محب جلوه بیشتر یافته، کم کم توجه و اهـتمام عـاشق را به جای خویشتن به این امـور اخـتصاص داده، بـلکه در مـراتب نـهایی سراپای وجود او را«توجه بـه محبوب به خاطر خود محبوب» (*) فرا میگیرد و خودپرستی را به کلی از او (*)جامی در این باب در دفتر دوم سـلسلة الذهـب(ص 215 به تصحیح مدرسی گیلانی)چنین آورده:
روی عاشق نـخست در خـویش است
دل او از بـرای خـود ریـش است
گر بخواهد، برای خـود خواهد
وربکاهد، بـرای خود کاهد
این نه عشق است خویشتن داریست
به هواهای خود گرفتاریست
هیچ عاشق، هواپسند مباد
به مرادات نفس، بند مباد
(*)جامی در هما مصدر گوید:(ص 219)
عاشق صـدق جـو، چـو دریابد
ظلمت خود ز خود عنان تابد
روی دل آورد به قبله دوست
نشود محتجب ز مـغز بـه پوست
هر چـه گـوید بـرای او گوید
هر چـه جوید برای او جوید
همچو پروانه گو به مجلس جمع
هستی خود فنا کند در شمع
دور میکند، تا جایی که جز«حب»برای او نماند و به معشوق هم دیگر توجهی در کار نیست. (*)
و در همین جاست که گفتهاند هـر یک از انواع عشق مجازی اگر در آن سه شرط:«عفت»و «کتمان»و«خروج از سلطه شهوت و ورود تحت حکومت عقل»رعایت شود، عاشق را به مرحله والاتر از قبل میرساند.پس ایصال به حقیقت در غالب این اقسام به نحو علیت اعـدادی(زمینهسازی و آمـاده ساختن و کمک کردن)است.یعنی:قابلیت حصول به مراتب اعلای عشق ایجاد میشود.
ثانیا:انواع مذکور در کیفیت ایصال به عشق حقیقی متفاوتند، بدین صورت:قسم اول عشق مجازی(عشق عقلانی به انسان کامل)علیت تامه برای ورود به عشق حـقیقی و وصـول به مقصود را دارد.اما قسم دوم و سوم و چهارم (روحانی-نفسانی-شهوانی)تنها میتوانند-با رعایت شرایطی-علت معدّه برای این امر باشند، با این تفاوت که قسم نفسانی و بویژه روحـانی بـواسطه تجرد بیشتر و خروج از سلطان شـهوت بـه عشق حقیقی نزدیکترند.
ثالثا:وجه اشتراط سه شرط مذکور را میتوان چنین دانست:
الف-عفت و عشق نشانه پاک بودن خاستگاه و منشأ آن بوده و نیز علامت عدم وابستگی به امیال حیوانی است که در صـورت هـیجان بر بیشتر افراد غـلبه پیـدا کرده به نحوی که چه بسا جلوگیری از آن مقدور نباشد.
ب-کتمان و حکومت عقل نیز نشانه اراده قوی و صرف توجه و اهتمام به خود عشق و معشوق، نه وصال و بهرهمندی از او و خروج از دائره خودبینی و خودپرستی میباشد.
تکمله:حب مجازی، تحبب
یک احتمال دیـگر در مـعنی:المجاز قنطرة الحقیقه-در زمینه محبت-معنایی است که یکی از اساتید عظام، به استشهاد فقره شریفهای از دعای ابی حمزه به آنجا که عرضه میدارد:یا حبیب من تحبب الیه-فرمودهاند مبنی بر اینکه:آنچه از عبد و بـنده، در ابـتدای کار، بـرمیاید تحبب است نه حب-چرا که حب از مقامات عالیه راه معرفت است-به عبارت دیگر اظهار حب است ولو به حـرف و نیرنگ و اگر چه که قلبش به محبت حقیقی متصف نباشد امـا هـمین کـه از صمیم قلب بر آن باشد که:«در دل دوست به هر حیله رهی باید کرد»و این نصیحت را آویزه گوش قـرار داده بـاشد که:
خفته شکل و لنگ و لوک و بیادب
سوی او میغیژ و او را میطلب
و همین که از خدا بخواهد که در درجات محبین قرار گـیرد، ایـن حـب ظاهری مجازی(اظهار و ادعای محبت)خود موجب میشود که خداوند، حبیب او گردیده و وی را به سوی خود جذب نـماید و او را محب واقعی بلکه محبوب خود قرار دهد.و این معنی میتواند از مصادیق حدیث قـدسی مروی از معصوم باشد که:
«من تـقرب الی شـبر تقربت الیه بذراع»هر که وجبی به من تقرب حاصل کند من به اندازه ذراعی (*)جامی در این باب چنین سروده:
عشق عاشق چو سرکشد بکمال
شود از غیر عشق فارغ بال
عشق را قبلهگاه خود سازد
دل ز معشوق هم بپردازد
غیر حب کس نـماندش محبوب
شود اندر شهود حب مغلوب
به او نزدیک خواهم شد(مسئله تشبه و تکلف و تقلید در ابتدای راه، در مقدمه نفحات الانس جامی تحت عنوان محب متشبه و زاهد و عابد متشبه مطرح شده و نیز رجوع شود به اوراد الاحباب و فـصوص الادابـ، ص 243).
ویژگیهای عشق مجازی عفیف (*)
اینک باید دید عشق مجازی عفیف دارای چه ویژگیهایی است که عشقهای شهوانی فاقد آن بوده، و همین ویژگیهاست که در انتقال به عشق حقیقی مؤثر است.
میتوان اجمالا از موارد ذیل که به حـسب مـرحله تنظیم شدهاند نام برد:
الف:تشبه به صفات معشوق:عشق را به مغناطیس قلوب تعبیر کردهاند، محب بدون هیچ تکلف و صرفا بواسطه جذب و کشش، خود بخود خلق و خوی و میل و صفاتی نظیر محبوب پیدا کـرده، حـب و بغضهای محبوب در او نقش میگیرد، محب سعی دارد تا همه چیز را از دیده محبوب و حتی خود را در او محو بیند.چنین میل و جاذبه به تشبه به صفات محبوب به هیچوجه در عشقهای شهوانی موجود نیست.
من کیم لیـلی و لیـلی کـیست من
هر دو یک روحیم اندر دو بدن
ب-تقدس و هیبت مـعشوق:در عـشق مـجازی عفیف آنچه مهم است وجود محبوب و کمال اوست، و همین امر او را در نزد محب تا حد اعلای تقدس و احترام برده و هدف محب صـرفا خـدمت و احـترام به او میشود، نه بهرهوری از او(رجوع شود به طـرائق الحـقائق ج 1/ص 410).
ج-تداوم التهاب آتش اشتیاق حین وصل:به خلاف عشقهای جسمانی و شهوانی که پس از وصال، خستگی و وازدگی را به دنبال دارد، در عشقهای عفیف با لقـاء و وصـل، آتـش محبت خاموش نشده بلکه فروزانتر میشود.اینجاست که او میبیند آنچه در واقـع ملازم جان اوست، جان معشوق و در نهایت همان عشق است و بس
آنچه بر صورت، تو عاشق گشتهای
جان چو بیرون شد چرایش هشتهای؟
د-ثبات و زوالنـاپذیری:عشقهای مـجازی عـفیف-اگر همواره رو به تزاید و اشتداد نباشد-دچار زوار و نقصان نیز نخواهد شد.این مسأله بـا ذکـر مقدماتی واضحتر میشود:
مقدمه اول:محبت را در هر مقام(حقیقی یا مجازی)به ذاتی، صفاتی، افعالی و آثاری تقسیم نمودهاند.
1-محبت ذاتی:با قطع نظر از هـر امـر دیـگر، مادام که ذات محبوب باقی باشد، زوال آن محال است. 2-محبت صفاتی:دوام یا زوال آن بستگی بـه مـلکه یـا حال بودن آن صفات دارد، چنانکه فردی را به جهت سخاوت، شجاعت یا زیبایی یا تواضع او دوسـت بدارند.
3-محبت افـعالی:دوامش بـه دوام فعل خاص مورد ستایش او بستگی دارد و با انجام فعل، دیر یا (*)قدما نظیر حکیم نـظامی در خـمسه، و نیز جامی در هفت اورنگ و...به بیان این ویژگیها در ضمن شرح حکایات لیلی و مـجنون و فـرهاد و شـیرین و یوسف و زلیخا و...پرداختهاند و نیز از متأخرین میتوان به شرح زندگی ملک المتکلمین (بکوشش دکتر مـلکزاده)همچنین و آخـرین داستان مجموعه داستان کوتاه نوبت عاشقی نوشته محسن مخملباف مراجعه کرد که عـلی رغـم ابـتذال داستان اصلی آن مجموعه، ترسیمی قابل توجه و تأمل ارائه داده.
زود زائل میشود، چنانکه فردی را به جهت خوب سخن گـفتن یـا خوب سرودن یا نواختن ستایش کنند.
4-محبت آثار:که به زوال اثر زایل میشود، چنانکه نـقاش را بـرای نـقاشی او یا سخی را به جهت عطای او دوست دارند.
مقدمه دوم:محیت مجازی عفیف در واقع از سنخ محبت به ذات است و ذات او قـطع نـظر از هـر تلذذ، به صفت یا انتفاع از فعل یا بهرهوری از آثار، مورد محبت اسـت.در غـیر این صورت، با زوال صفت یا آثار ظاهری او، محبت از بین میرود، چنانکه مولانا فرماید:
عشقهایی کز پی رنگی بود
عشق نبود عـاقبت نـنگی بود
مقدمه سوم:محبت مجازی عفیف، از آنجا که محبت در طی آن از صورت گذشته و به محبت نـفس و مـلکوت محبوب و یا معنی مجرد رسیده، لذا مادام کـه بـه مـرتبه حقیقت نرسیده، زایل نشده و کاستی نمیپذیرد.
بله، پس از وصول بـه حـقیقت-گر چه این حب فی حد نفسه منتفی است لیکن-از آنجا که در عشق حـقیقی، آثـار معشوق نیز بع تبع ذاتـ، مـورد محبت اسـت، مـحبوب مـجازی و سایر مخلوقات به جهت مظهریت مـحبوب حـقیقی، متعلق حب واقع میشود.
ه-محبت به آثار محبوب، در عشق مجازی عفیف، گر چه ذات مـحبوب مـورد نظر است، اما بواسطه غایت احـترام و قداست او آثار وی نیز مـحبوب مـیباشند، تا بدانجا که خوارترین و حـقیرترین چـیزی که به نحوی تعلق به معشوق دارد، نزد عاشق محترم است-صرفا به جهت انـتساب بـه معشوق-چنانچه به نقل از مجنون آوردهاند:
امرّ عـلی جـدار دیـار لیلی
اقبل ذا الجدار و ذا الجدارا
و ما حـب الدیـار شغفن قلبی
و لکن حب مـن سـکن الدیارا
خلاصه اینکه حتی دیوار شهر لیلی را نیز به جهت سکونت در آن دوست دارد.
به خلاف عشقهای مادی شـهوانی کـه صرفا منفعتطلبی از محبوب است.
و-اصالت رضای محبوب:بواسطه خـاصیت تـقدس و هیبت و خـوف از فـرو گـذاشتن طریق ادب در آستان معشوق، عـاشق در عین وصل نیز خوف دارد، لذا تلاش میکند رضایش رضای معشوق باشد و خود چیزی نخواهد و وصل و هـجران را هـم به محبوب واگذارد.
من از درمان و درد و وصل و هجران
پسندم آنچه را جـانان پسندد
ز-فراغت از خـود و ذکـر دائمـی مـعشوق:به خلاف عشقهای شـهوانی، در عـشقهای عفیف، عاشق در بند لذت خود نیست، بلکه از خود و شهرت خود فارغ شده، خود را پلی برای راحت و آسایش مـعشوق مـیخواهد و هـمواره از راحتی و لذت خود به جهت معشوق صـرفنظر نـموده و ایـثار مـیکند، بـلکه هـموم او واحد شده و همهچیز او معشوق میگردد و در اینجا خود را فراموش نموده و همه چیز را از معشوق سراغ میگیرد.
آن زلیخا از سپندان تا به عود
نام جمله چیز یوسف کرده بود
غیر معشوق ار تماشایی بود
عشق نبود هرزه سودائی بود
ح-اصالت بـا عشق(نه با معشوق):در این مرحله، عاشق در خود مییابد که دیگر هیچ معشوق محدود بلکه هیچ عشق محدود و مشوب به نقص و عدم او را سیراب نمیسازد، وی فقط به دنبال عشق است و بس، بـه دنـبال عشق مطلق، است، چرا که هر چیز دیگر جز عشق را بیگانه مییابد.او در این مرحله، عشق مطلق و معشوق مطلق را برگزیده و به هیچچیز جز او آرام نمیگیرد تا به مرحله عشق حـقیقی مـنتقل گردد، چنانکه خداوند فرموده:«الا بذکر الله تطمئین القلوب».
و مناسب با این مقام است حکایتی که از انتهای کار مجنون و عاقبت امر زلیخا آوردهاند که: شخصی بـه حـال مجنون رحمش آمد و لیلی را در نـزد او حـاضر کرد.مجنون گفت، من در مرتبهای هستم که در آن مرتبه به لقای حبیب محتاج نیستم (19) چنانکه جامی گفته است:
عشق عاشق، چو سر کشد به کمال
شود از غیر«عشق»فارغ بال
...عشق مجنون بدین مـقام رسید
از تـک و پوی گفت و گوی رمید
داد با خـود تـرانه نوساز
عشقبازی به عشق کرد آغاز
آستین زد بهر نو و کهنی
داد دامن به چنگ خاربنی
زیر آن خاربن قرار گرفت
ترک رفتن بکوی یار گرفت
چند روزی بدین نسق چو گذشت
بارها در ضمیر لیلی گشت
که چه حال افتاد مجنون را
بیخود آن مبتلای مفتون را
...آخر الامر هیچ چاره ندید
شرح حالش ز محرمان پرسید
قصه درد او بـیان کردند
صورت حـال او عیان کردند
..شد خرامنده تا بر مجنون
سایه افکند بر سر مجنون
بانگ زد کای ز عشق برخوردار
سایه انداخت وصل، سر بردار
...گفت مجنون کئی تو باز نمای
لب خامش بشرح راز گشای
گفت من آنکه زخم او خوردی
به تمناش سر فرو بردی
منم آرام جان تو لیلی
قبله جاودان تو لیلی
«گفت رو رو که آنـچنانم من
که بـجز عشق تـو ندانم من
عشق تو ای نگار فرزانه
آنچنان کرد در دلم خانه
که ترا هم نماند گنجایی
خوشترم بعد از این به تنهایی»
میتواند وجه حکایت فوق این باشد کـه در آن مرحله عاشق از حب مجازی عبور نموده و با ملکوت معشوق مـتحد شـده.جامی در سـلسلة الذهب(ص 223)به عشق محی الدین بن عربی بدون آنکه معشوق معینی در کار باشد اشاره نموده که مـؤیدی بـر ویژگی اصالت عشق میباشد.
