عقل در لغت   :   دهخدا از ناظم‌الاطباء نقل می‌کند:   که عقل به معنای خرد و دانش و فهم و شعور ودانایی و ادراک و دریافت و هوش و فراست و تدبیر و تمییز و قوه‌ی ممیزه می‌باشد.

عقل در کتاب مثنوی به چند معنی گفته شده است1    : -قوه قدسی ادراک و فهم و شعور در تدبیر اصلاح امور معاش و معاد و تشخیص نیک و بد مصالح و مفاسد اعمال و احوال. ۲ـ عقل ایمانی و عرشی ۳ـ قوه شیطنت و هوش ۴ـ عقل جزئی  ۵ـ عقل کل یا کلی
جایگاه عقل  : در مورد جایگاه عقل و عظمت آن، همین مقدار کافی است که اساس تمدن‌ها و کشف قوانین و مجهولات به وسیله این نیروی عظیم انجام می‌شود. دین مبین اسلام به عنوان دینی که بزرگ‌ترین خدمت را به عقل کرده است، در جای جای کتاب مقدسش با عبارات مختلفی از قبیل تعقل، تفکر، تدبر، تفقه و شعور ما را به این مسئله رهنمون می‌کند. پیامبر گرامی اسلام یک ساعت تفکر را برتر از هفتاد سال عبادت دانسته است.

جایگاه عقل در عرفان  :  در کتاب اسرار توحید آمده است:  شیخ ما را وقتی درویشی سوال کرد یا شیخ عقل چیست؟ شیخ ما گفت: العقل آله العبودیه. یا به گفته بابا طاهر:  العقل سراج العبودیه .  جمله موجودات از عقل به پدید آمده‌اند و به قول عزالدین نسفی حتی جبرئیل و میکائیل و اسرافیل و عزرائیل نیز جز عقل چیز دیگری نیستند. و از نظر سهرودی جز با عقل و قوت عقلی، عالم ملکوت را نمی‌توان شناخت و از نظر عطار هم جام‌جم همان عقل است.
جایگاه عقل نزد مولانا  : مولانا در زمانی می‌زیست که حمله به فلسفه مشائی با پایه‌ی استدلالی آن رواج یافته بود و در واقع پس از حملات غزالی به فلسفه مشائی و مخالفت بعضی از صوفیه مانند سنایی با فلسفه این روند متداول شده بود، چنان که مولانا نیز در شعر معروف خود می‌فرماید:
پـــای استدلالیـــــان چوبیــن بود /پای چوبیـــن سخت بی تمکین بود
مولانا خود مردی حکیم و عارف در بالاترین سطح بوده و هیچ گاه ارزش عقل به معنای کلی آن‌را فراموش نکرده است، حتی در مورد انسان عادی فرموده:
ای بــرادر، تــــو همــان اندیشه‌ای/ مابقـــی تـــو استخوان و ریشه‌ای
فکر را ای جــان به جـای شخص دان/ زانکه شخص از فکر دارد قدر و جان
درک جایگاه حقیقی عقل آن‌گاه میسر است که به انواع عقل نزد او آگاه شویم و رویکرد ایشان را در مورد هر نوع جویا شویم.

انواع عقل نزد مولانا  :  با توجه به ابیات و اطلاقاتی که مولانا در مثنوی نسبت به عقل به کار برده است. می توان عقل را به طور کلی به ممدوح و مذموم تقسیم کرد.( البته از نظر کارکرد نه از نظر ماهیت (

عقل ممدوح :  عقل کل، عقل کلی، عقل کامل، عقل عقل، عقل احمد، عقل شریف، عقل ابدالان، شاه خرد، عقل یا عقول الهی، عقل بی غبار و... تعابیری است که مولانا در مورد عقل ممدوح به کار می‌برد. علاوه بر مولانا، از جمله فیلسوفانی که به این بحث و تمایز آن با عقل جزئی توجه خاص کرده‌اند ومحور بحث‌های فلسفی خود قرار داده‌اند.
معانی عقل کل یا عقل کلی : عقل کل یا عقل کلی در اصطلاح مولانا به دو معناست:  الف ـ عقل مجرد علوی مفارغ از ماده و مادیات که آن را با نفس کلی یا نفس کل هم ردیف می‌دانند.

کـل عـالم صــورت عقـل کـل است /کوست بـابای هرآنکه اهل قل است
صـلح کـن بـا ایـن پـدر، عـاقی بهل /تا کـه فـرش زر نمایـد آب و گـل

ب ـ معنی دیگر عقل کل، عقل کامل رساست که محیط بر همه اشیاء است و حقایق امور را به شایستگی درک می کند و این نوع عقل به اعتقاد مولانا مخصوص صنف خاصی از بندگان مقرب و برگزیدگان حق تعالی است که شامل انبیاء و اولیاء و ابدال و اقطاب و مشایخ راستین و عباد‌‌ مخلصین می شود. البته این که مولانا از مفهوم انسان کامل به عقل کل تعبیر می‌کند از آن روست که انسان کامل یا ولی حق، از خود فانی است و آن چه بر وی حاکم است عقل جزوی نیست و آن عقل کل است و وقتی عقل کل را باطن‌بین می‌خواند، نظر به همین معنا دارد که در بیت زیر به آن اشارت می‌رود:
جـهد کـن تا پیـر عقــل و دین شوی / تاچـو عقـل کـل تـو باطن‌بین شوی
او گاه از این عقل تعبیر به عقل عقل، عقل ایمانی، عقل عرشی و عقل من لدن هم می‌کند.
ویژگی‌های عقل کل یا عقل کلی  : 

علاوه بر آن‌که، حقیقت و زیر بنای عالم است.
کــل عالم صــورت عقــل کل است /کوست بابای هر آن‌که اهل قل است
این جـهان فکرتســت از عـــقل کل عقل / چون شاهست ‌و صورت‌ها رسل
عقل کل به عقل جزئی کمال می‌دهد.
عقـــل جــــزو از کل گویـا نیستی/ گــر تقاضـــا بر تقاضـــــا نیستی
چون تقاضـــا بر تقاضــــا می‌رسـد /مـــوج آن دریـــا بدین‌جا می‌رسد
عقل کل به سوی جهان برین پرواز می‌کند
عقـــل ابــــدالان چو پـــر جبرئیل /مــی پرد تــــا ظل سدره میل میل
عقل کل صور مثالی را مبعوث به ایجاد صور مادی می‌کند
آن عـــرضها از چــــه زاید از صور وین صور هــم از که زایــد از فکر
ایــن جهـــان فکرتست از عقـل کل /عقل چون شاهست‌و صورت ها رسل
این دو بیت گویای نوعی تلازم علاوه بر تقابل بین عقل کل و عقل جزوی می‌باشد، از ابیات و عبارات مولانا چنین مستفاد می‌شود که آن‌چه را فلاسفه به عقل تعبیر می‌کنند، بیشتر با آن مرتبه‌ای از عقل منطبق است که وی از آن به عقل جزوی تعبیر می‌کند. عقل کلی در تمام فعالیت‌هایش ایمن از هر نوع وهم و گمان است.
عقل جزوی گاه چیره گه نگــون / عـقـل کلی ایمن از ریب المنون

عقل کل ملاک صحت عقل است.

پیــر عقـــلت کودکی خو کرده است /از جـــوار نفــس کاندر پرده است
عـقــل کـــامـل را قرین کن با خرد / تـــا کـه باز آید خرد زان خوی بد
مـــر تــو را عقلیست جزوی در نهان/ کامــل‌العقـــلی بجـــو اندر جهان
جــزو تـــو از کل او کــــلی شود / عقل کل بــر نفـس چون غلی شود
از همین روست که مولانا عقل کل را به مغز تشبیه می‌کند
آن خــطا دیـدن ز ضعف عقل اوست /عقل‌کل مغز است و عقل ماچو پوست

خویش‌را تاویل ‌کن‌ نه اخبار را /مغز را بد گوی نی گلزار را

عقل عقلت مغز و عقل تست پـوست/ معده‌ی حیوان همیشه پوست جوست

 چون که قــــشر عقل صد برهان دهد/ عــقل کـــل کی گام بی‌ایقان نهد

عقل کل مقصود و هدفی جز علم‌الهی ندارد، و از آن‌چه که در این مهم بازدارنده است، روی‌گردان است.
عقــل ضـــد شهوتســت ای پهلوان /آن‌کـه شهــوت می‌تند عقلش مخوان

وهم خوانش آنکه شهوت را گــداست /وهــــم قلــب نقد زر عقل هاست

مولانا که عقل کل را منشا معارف بالا می‌داند«چه آن معارفی که از عقل اول گرفته می‌شود و چه آن معارفی که از انسان کامل گرفته می‌شود» به تمام کسانی که به دنبال معرفت هستند، توصیه‌ای می‌کند:

عقـل کامـل نیـست خود را مرده کن /در پـنـــاه عاقــــلی زنــده‌سخـن

زنــده نی تــا همــدم عیـسی بــود /مــرده نـــی تا دمـــگه عیسی شود

جـان کورش گــام هــر سو می‌نـهد /عــاقبــت نجـــهد ولی بر می‌جهد