عجله داشتم هر چه  زودتر به مصلی  و نمایشگاه رسانه های دیجیتالی برگردم  آقای استاد دکتر ترکی یا همان  محمد عزیز خودمان را در دانشکده ادبیات  زیارت کرده  بودم.  سوار تاکسی در بست  شدم .سن راننده ده سالی از من پیرتر بود ولی موهایش را رنگ کرده  وبا وجود سن زیاد شاداب به نظر می رسید.او سیگار می کشید وبا دست چپ سیگار را طوری گرفته بود تا   دودش به بیرون از ماشین برود و من را  اذیت نکند.با اینکه از دود سیگار خیلی بدم می آید ولی  تحمل کردم  برایم جالب بود برای ادامه  سیگار کشیدن حتی اجازه نگرفت .مثلا بگوید :ببخشید آقا اشکالی نداره من سیگار می کشم؟ حواس من بیشتر به   صدای خواننده مردی  بود که داشت  آواز می خواند و من هرچه دقت کردم که بدانم این رادیو است یا ضبط نفهمیدم.

خدا را شکر اینقدر شعر های بعضی از خوانند ه های جوان ما چند پهلو است که آدم در باب امر به معروف ونهی از منکر در می ماند …..در بعضی از شعر ها هرچه قدر که دلشان می خواهد از چشم وابرو زلف یار می گویند ودر پایان شعر وکنسرت  خواننده محترم می گوید این شعر را تقدیم کرده ام به آقا ….استغفرالله.یکی نیست بگوید تو را به خدا تقدیم نکن … عزیز خواننده یا شاعر تو برای همسرت یا نامزدت یا دوست دخترت یا هر کس دیگری  شعر گفتی  حالا چرا ترسو هستی و راست نمی گویی ؟

شاید متاسفانه ما خودمان را به جهالت  می زنیم که جرات می کنند اینگونه بگویند و ما را نادان فرض کنند شاید اگر بخواهیم روشنفکرانه به مسئله نگاه کنیم باید اقرار کرد که متاسفانه این یک نیاز در جامعه هست و نمی توان  آنرا کتمان کرد وما با این مسئله مثل هزاران مسئله فکری وفرهنگی  دیگری که نتوانستیم به آن پاسخ مناسبی بدهیم ..بگذریم…..با لاخره خواننده یک شعری خواند که دیگر من مطمئن شدم که رادیو نیست .

شروع کردم به خندیدن وبه راننده گفتم :این چند دقیقه من در تردید بودم که این رادیوست یا نه؟

راننده گفت:نه حاجی آقا این  رادیو نیست این یک شعر قدیمی است که خواننده ای بنام جمال وفایی  خوانده است

فرصت  مناسب را یافته بودم برای مثل منی هم یک لحظه کافی است  تا سکان بحث را در اختیار بگیرم  که دیگر نه سیگار بکشد ونه آهنگ بگذارد که من مجبور به  ادای فریضه امر به معروف ونهی از منکر بشوم .

- آهنگ ها وموسیقی سنتی را دوست داری؟

-بله حاجی آقا کیف می کنم! میرم تو عالم گذ شته

-گذ شته ها صفا وصمیمت بیشتر بود ؟

-آره حاجی آقا صفا وصمیمیت!

-ولی خب قبلا یه خوبی هایی داشت حالا یه خوبی هایی

خلاصه اصلا من مایل نبودم بحث شیرین فرهنگ وهنر را رها کنم به بحث تکراری سیاست وگرانی و…برسم ادامه دادم

-من هم آهنگ سنتی دوست دارم ..

-عجب !! حاجی آقا من جوان بودم  خودم هم آواز می خوندم

-به به چه خوب  از چه خواننده ای می خواندی

–گلپا .اکبر گلپا

-خب حالا یه کمی برای من بخوان ببینم

بنده خدا اصلا انتظارش را ندا شت بیچاره راننده مثل نوجوانان ذوق زده شده بود هم دلش می خواست بخواند هم خجالت می کشید

-بخوان دیگر تا وقتی برسیم ما هم صدای شما را می شنویم

کمی من  من کرد آخه حاجی آقا

-بخوان دیگه… می دانستم دوست دارد بخواند

شروع کرد به خواندن .اول صدایش از خجالت کمی ارتعاش داشت ولی بعد از یکی دو بیت  خودش را دریافت معلوم بود ایام جوانی در محفل های دوستانه می خوانده است .از رعایت کردن اصول فهمیدم .

در پای چراغ قرمز ساکت میشد وبعد از چراغ من می گفتم خب ادامه بده  خلاصه تا مصلی برایم آواز وشعر خواند.هم او خوشحال شد هم من .فقط یک مصرع  از شعر یادم مانده بودعشق باید پا در میونی کنه ………

یاد وبلاگ افتادم بحث عشق با خودم گفتم عجب عشق اینجا هم دست از سر ما بر نمی دارد .راننده حالا دیگر گرم گرم شده شده  به گمانم یاد ایام جوانی افتاده بود

امروز آمدم وتوی گوگل جستجو کردم .شعری که آقای  راننده  با احساس  برایم خوانده  این بود

موی سپید و توی آینه دیدم
آهی بلند از ته دل کشیدم
تا زیرِ لب شکوه رو کردم آغاز
عقل ههی ام زد که خودت رو نباز

عشق باید پا در میونی کنه
تا آدم احساس جوونی کنه

رفته بودم تا مثل یک کبوتر
باز کنم تو آسمون بال و پر
دیدم که شوقی ندارم به پرواز
عقل هی ام زد که خودت رو نباز

عشق باید پا درمیونی کنه
تا آدم احساس جوونی کنه

رفتم که با شادی ها سازش کنم
گل های گلدونو نوازش کنم
از دل بی حوصله غمگین شدم
تشنه ی دلداری و تسکین شدم
تا زیر لب شکوه رو کردم آغاز
عقل هی ام زد که خودت رو نباز

عشق باید پادرمیونی کنه
تا آدم احساس جوونی کنه
تا آدم احساس جوونی کنه

————————–

پ.ن:آخرین فیلم هایی که دیدم دمکراسی تو روز روشن-اصلا خوشم نیامد فقط بازی فرخ نژاد خوب بود

فیلم مردی بنام ایپ۲-خوشم آمد