بحث عشق مجازی وحقیقی از دیر باز تا کنون مطرح بوده است  وکم کم بعنوان یک مشهور واصل مسلم در زبان وبیان اندیشمندان به آن اشاره می رود.بنظر بنده ما  نخست باید  به حوزه های محتلفی که بحث عشق مجازی وحقیقی را در آنها به چالش می کشیم توجه کنیم  و مشخص کنیم که  منظور ومراد ما از عشق و عشق مجازی در کدامین حوزه است

اگر بحث را کمی با دقت پیگیری کرده باشید سوال ها وپرسش های زیادی در گستره بحث وارد شده است که می بایستی با وسواس واحتیاط وبا صبر وحوصله به یکان یکان آنان پاسخ  شایسته داد تا حقیقت از مجاز روشن شود پرسش هایی مانند:

آیا عشق یعنی خود حضرت حق؟

آیا عشق موهبت الهی است نه خود حضرت حق؟ وحضرت حق آنرا به انسان عطا کرده است؟

آیا عشق زمینی وعشق انسان به انسان اگر عشق روحها شد واز عشق تن ها گذشت .این عشق روحانی عشق حقیقی است وعشق انسانی جنسی یا جسمی عشق مجازی است؟

آیا تقسیم بندی زیر مورد قبول است که فرموده اند:

مراتب عشق از دیدگاه دنیوی(سکولار):
عشق حقیقی=عشق به امور مادی
عشق مجازی= عشق به وسایط و وسایلی که انسان را به معشوق مادی میرساند.
عشق کاذب = عشق به امور متعالی

مراتب عشق از دیدگاه فلسفی:
عشق حقیقی= عشق به حقایق و ذوات عقلی
عشق مجازی= عشق به اوصاف عقلی
عشق کاذب= عشق به امور مادی و دنیوی

مراتب عشق از دیدگاه عرفانی:
عشق حقیقی= عشق به ذات الهی
عشق مجازی= عشق به اسما و صفات الهی
عشق کاذب= عشق به ماسوی اعم ازدنیوی و اخروی

برای شروع این بحث حساس توجه شما را بحث حقیت و مجاز که در سایت پزوهشکده باقر العلوم آمده است جلب می کنم

————————————————————————

حقیقت در لغت به معنی چیزی است که به طور قطع و یقین ثابت است یا اسمی است برای چیزی که در محل خویش مستقر است. و در اصطلاح فلسفی عبارتست از آن قضیه ذهنی و ادراکی که با واقع و نفس الامری (که از آن حکایت می‌کند) مطابقت دارد، یعنی آن ذهنیتی که با عینیت مطابق است.  البته این واژه، استعمالات دیگری نیز دارد که عبارتند از:

الف) حقیقت در مقابل اعتبار که مراد از حقیقت ذات شیء و مراد از اعتبار، حیثیات لاحقه است.

ب) حقیقت در مقابل مفهوم، چنانچه می‌گویند بینایی داخل در مفهوم «عمی»(عدم بینایی) است نه در حقیقت و مصداق آن، چنانچه اگر کسی بخواهد مفهوم بینایی را بفهمد باید مفهوم عمی که عدم بینایی است را درک کند یعنی فهم ملکه با عدم ملکه میسر است.

ج) حقیقت در مقابل مجاز، چنانچه می‌گویند استعمال کلمه شیر در انسان شجاع، مجاز است نه حقیقت.

بحث در مورد واژه حقیقت، قدر مسلم از زمان افلاطون مطرح بوده است. او در باب اخلاق می‌گوید که انسان در جستجوی سه چیز است؛ خیر، حقیقت و سعادت. ولی در کلمات فلاسفه به هیچ گاه به صورت مستقل به آن اشاره نشده است و همیشه در لابه‌لای بحثها پنهان بوده است. در قرن اخیر به علت ایرادهائی که فلاسفه غرب به بحث شناخت شناسی کلاسیک و سنتی و تعریف مشهور حقیقت، وارد کردند، این بحث به عنوان یکی از جنجالی ترین مباحث فلسفی درآمده است.

*****************************************

مجاز در لغت به معنای طریق (راه راست)، گذشتن و عبور کردن و راه گذر است؛ (شیرازی، احمد امین؛ آئین بلاغت، تهران، دفتر انتشارات اسلامی، ۱۳۷۳، ص ۲۷۵) و در اصطلاح ادبی به لفظی گفته می‌شود که شاعر در کلام می‌آورد و معنای دیگری غیر از معنای اصلی و ظاهری آن را در نظر دارد و با بکار بردن قرینه‌ای ذهن مخاطب را از معنای ظاهری به معنای باطنی مورد نظر خود رهنمون می‌کند. بنابراین، در مجاز لااقل باید دو معنا باشد که میان آنها «علاقه» و ارتباطی وجود دارد و گوینده کلام با آوردن «قرینه» ای در کلام خود، ذهن شنونده را از معنای حقیقی منصرف سازد و به معنای مجازی کلام برساند.

بنابراین، مجاز استعمال لفظ در غیر معنای موضوع‌له و اصلی است با وجود قرینه‌ای که مانع از ارادۀ معنای اصلی باشد و نیز وجود علاقه‌ای، زیرا شرط نقل معنای اصلی (حقیقی) به معنای غیراصلی (مجازی) وجود مناسبتی بین آن دو هست که این مناسبت را علاقه می‌گویند. وقتی مثلاً گفتیم:

جهان دل نهاده بر این داستان

همان بخردان و همان داستان

(فردوسی)

کلمۀ جهان را به معنای غیر موضوع له، یعنی «جهانیان» استعمال کرده‌ایم اما، این استعمال با دو شرط صورت گرفته است: اول با وجود قرینۀ «دل نهادن بر داستان» که علامت و نشانۀ آن است که کلمۀ جهان در غیر معنای اصلی خود استعمال شده است زیرا جهان در صورت ارادۀ معنای حقیقی نمی‌تواند دل بر چیزی نهد؛ دوم با وجود مناسبت و علاقه‌یی بین جهان و جهانیان (معنای غیراصلی) که علاقۀ بین آنها علاقۀ حال و محل است. (صفا: ۱۳۷۳: ص ۴۴-۴۳)

«علاقه بر دو نوع است؛ علاقۀ همانندی و علاقۀ ناهمانندی. علاقه همانندی بر اساس شباهت است و علاقه ناهمانندی بر اساس وجود علاقه‌ای است غیر از همانندی و شباهت. قرینه نیز دو نوع است قرینۀ صارفه و قرینه ناصارفه. قرینۀ صارفۀ از ورود معنای حقیقی به ذهن جلوگیری می‌کند و قرینۀ ناصارفه بر هر دو معنای حقیقی و غیرحقیقی دلالت دارد».(انوشه: ۱۳۸۱: ص ۱۲۲۴)

با توجه به نوع علاقه و قرینه، مجاز با کنایه و استعاره فرق دارد. استعاره مجازی است که قرینۀ صارفه و علاقۀ همانندی داشته باشد. استعاره تنها مجازی است که تصویرساز و مخیل است. مجاز فشرده‌ترین شکل بیانی کلام است و چون متضمن دلیل است، بهتر از حقیقت مقصود گوینده را بیان می‌کند؛ و کنایه، مجازی است که همراه قرینۀ ناصارفه بیاید و معنای اصلی و غیر حقیقی را با هم وارد ذهن کند. (همان)

علاقه‌هایی که ممکن است بین معانی حقیقی و مجازی وجود داشته باشد، بسیار است و مهمترین آنها عبارتند از:

۱-    علاقه کلیت و جزئیت؛ مثل استعمال سر و ارادۀ موی در این بیت جامی:

سپید شد چو درخت شکوفه‌دار سرم

وزین درخت همین میوۀ غم است برم

۲-    علاقه لازمیت و ملزومیت؛ مثل علاقه میان خون و قتل:

دیدی که خون ناحق پروانه شمع را

چندان امان نداد که شب را سحر کند

(شفایی اصفهانی)

۳-    علاقۀ حال و محل؛ مثل استعمال جهان و ارادۀ جهانیان در این بیت:

جهان انجمن شد بر تخت اوی

فرومانده از فرّه و بخت اوی

(فردوسی)

۴-    علاقه مشابهت؛ مثل استعمال سرو و ارادۀ قامت موزون در این بیت:

سیه زلف آن سرو سیمین من

همه تاب و پیچ است و بندوشکن

(صفا ۴۴: ۱۳۷۳)

هنگامی که مجاز دارای علاقۀ مشابهت باشد، آن را استعاره گویند. علاوه بر این، علائقی دیگر مانند علاقۀ سببیت، علقۀ آلیت، علاقۀ عموم و خصوص و… ممکن است وجود داشته باشد.

قرینه نیز به دو قسم تقسیم می‌شود: لفظی و معنوی. قرینۀ لفظی آن است که لفظی به عنوان قرینۀ مجاز قرار گیرد و قرینۀ معنوی آن است که لفظی در کار نباشد اما، حال و وضع و گفتار گوینده به گونه‌ای است که دلالت می‌کند بر آنکه مقصود او معنای مجازی است. (همایی: ۱۳۷۶: ص ۲۴۸)

مجاز را به مجاز شرعی و عرفی و عقلی و لغوی نیز تقسیم می‌کنند ؛ که مجاز عقلی و لغوی در ادبیات مورد استعمال است. مجاز عقلی اسناد فعل است به غیر فاعل حقیقی خود؛ مثل:

سحاب گویی یاقوت ریخت برمینا

نسیم گویی شنگرف بیخت برزنگار

مجاز لغوی استعمال لفظ یا جمله است در غیر معنای موضوع له؛ که این مجاز ممکن است در یک جمله مرکب باشد که اگر در جمله باشد جمله در غیر معنای واقعی خود استعمال می‌شود. (صفا : ۱۳۷۳: ص ۳۸ و ۴۴)

مجاز لغوی نیز به دو قسمت تقسیم می‌شود: مجاز مرسل و مجاز با استعاره؛ در صورتی که علاقۀ میان معنای مجازی وحقیقی علاقۀ مشابهت باشد، استعاره است و اگر علاقه به چیزی غیر از مشابهت باشد، مجاز مرسل. (همایی: ۱۳۷۶: ص ۲۵۰)

«مجاز با سه ویژگی از حقیقت متمایز می‌شود:

۱-    اتساع؛ که هنگام به کار بردن مجاز، نامی بر نام مکانها و جای‌ها افزوده می‌شود.

۲-  تشبیه؛ که مجاز گرفته از شباهت چیزی است با کلمه‌ای که در معنای غیر حقیقی به کار رفته است.

۳-    تاکید؛ که امری غیر حسی و ناملموس را با مجاز، حسی و ملموس می‌کند.

عبارت «من به آسایش تو مهمانم» شامل تمام این ویژگی‌هاست.

از دیدگاه زیبایی شناسی، دو نوع مجاز ارزش هنری بیشتری دارد:

۱-  مجازی که بر مبنای اسطوره ساخته می‌شود، مثلاً در « بسی گوهر داستان سفته‌ام – بسی نامۀ باستان گفته‌ام»، نامۀ باستان در معنای شاهنامه به کار رفته است.

۲-  مجازی که خطاب شاعرانه و شعری دارد، مثل «ای ابر بهمنی نه به چشم من اندری – دم زن زمانکی و بیاسای و کم گری».(انوشه: ۱۳۸۱: ص ۱۲۲۵)