الهه تاجیک زاده آریایی

یک سو’ال راجع به عشق:

آیا عشقی که همراه آن احساس گناه هم باشد عشق است؟

چون با توجه به این که حقیقت عشق همان یکی شدن دو روح می باشد چگونه با احساس گناه، شعله ی عشق خاموش می شود؟ اصلا" عشق و گناه با هم تناسب دارند؟!


از خواندن مطالبی به این عمیقی و زیبایی بسیار لذت برده و استفاده می کنم.
حق یارتان باد

------------------

احمدی نژاد

نظر شما خواننده محترم خونین دلان چیست؟

------------

عارف

به نظر من آن چیزی که با احساس گناه همراه می شود شهوت است نه عشق.
در واقع شعوت می تواند به دو نتیجه ختم شود
اول در راه خدا و رضای خدا که احساس رضایت به انسان دست میدهد
دوم شهوتی که در مسیر شیطان باشد که به انسان احساس گناه دست می دهد ولی عشق اصلا اینطور نیست عشق حقیقی همواره با احساس رضایت وعمل به تکلیف و بارضای خدا همراه است

--------------

نافس

سلام
عیدتون مبارک...
دیروز نظر گذاشته بودم ولی برای ارسالش مشکل پیش اومد...
به نظر من این سوال خیلی کلیه...و نمیشه یه جواب قاطع بهش داد...باید دید این احساس گناه به خاطر چیه؟...حقی از معشوق یا خود عاشق یا حتی فرد دیگه ای یا شایدم حقیقت پایمال شده؟ ...و هرکدوم از این ها...یا هر مسئله ی دیگه ای که این احساس گناه رو به وجود آورده باشه در جمع با عشق یه نتیجه ی متفاوت میده...گاهی نشانه ی عدم وجود عشقه...مثل همون که "عارف" گفته بودند...گاه ممکنه نشانه ی آمادگی عشق برای تعالی باشه...تعالی عاشق...یا خود عشق...ممکن هم هست نشانه ی چیزهای دیگه ای باشه...
بببخشید طولانی شد...

------------------------------------

دکتر سید مهدی طباطبایی

سلام استاد

عشقبازی نه من آخر به جهان آوردم
یا گناهی است که اول من مسکین کردم

آقا اجازه!
عشق خود نوعی گناه نیست؟

-----------------------

احمدی نژاد

سلام دکتر عزیز

اجازه ما هم دست شماست .آقا بیایید به ما کمک کنید سید عزیز

واقعا این رسمش است که شما بحث عشق را شروع کنی وبعد که ما ادامه دادیم ما را تنها بگذاری و از خرمن دانش خود وصفای دل نازک اندیش تان ما را بی نصیب بگذاری 

عشقبازي نه من آخر به جهان آوردم                يا گناهيست که اول من مسکين کردم

تو که از صورت حال دل ما بي‌خبري                 غم دل با تو نگويم که نداني دردم

اي که پندم دهي از عشق و ملامت گويي        تو نبودي که من اين جام محبت خوردم

تو برو مصلحت خويشتن انديش که من              ترک جان دادم از اين پيش که دل بسپردم

عهد کرديم که جان در سر کار تو کنيم              و گر اين عهد به پايان نبرم نامردم

من که روي از همه عالم به وصالت کردم            شرط انصاف نباشد که بماني فردم

راست خواهي تو مرا شيفته مي‌گرداني            گرد عالم به چنين روز نه من مي‌گردم

خاک نعلين تو اي دوست نمي‌يارم شد              تا بر آن دامن عصمت ننشيند گردم

روز ديوان جزا دست من و دامن تو                   تا بگويي دل سعدي به چه جرم آزردم

--------------------------------------

یکی از خوانندگان بزرگوار خونین دلان

باید دید منظور این سوال از گناه چیست؟
گناه جسمانی که عاشق و غیر عاشق را آلوده می کند شایسته ی بودن در کنار عشق نیست ولی گناه دل باختن و گریه های قشنگ شبانه و گناه رسوایی و انگشت نما شدن عیبی ندارد بماند تا قیامت. خود خدا می داند و آن لکه ی مقدس که بر گونه ی خورشید عاشق است

---------------------------------

محمد مرادی نصاری

منم که شهره ی شهرم به عشق ورزیدن
منم که دیده نیالوده ام به بد دیدن
وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم
که در طریقت ما کافریست رنجیدن...

به پیر میکده گفتم که چیست راه نجات؟
بخواست جام می و گفت :عیب پوشیدن...

-------------------------------------------------

احمدی نژاد

یاد این شعرمعروف  دکتر افشین یداللهی افتادم.به نظرم ایشان در این شعر نظر خودشان را  ابراز کرده اند.البته این ترانه است وگرنه جا داشت پرسش شود گناه بی اراده یعنی چه؟!!گناه جبری یا اضطراری ویا چیز دیگر ..بگذریم

می شه خدا  رو حس کرد

تو لحظه های ساده

تو اضطراب عشق  و گناه بی اراده

 

بی عشق عمر آدم ، بی اعتقاد میره

هفتاد سال عبادت یک شب به باد میره

 

..........