اولین خاطره من از مسجد مهدی موعود
اولین خاطره من از مسجد مهدی موعود
سی وشش سال پیش وقتی ده ساله بودم ما به محله پیروز آباد
بخش سیصدیها آمدیم من کلاس چهارم دبستان بودم.روزی مادرم -خدا بیامرز-دو جوجه
کارخانه ای زردکوچک وزیبا خرید .من خیلی شاد وخوَشحال شدم .از صبح شروع کردم
وباآنها بازی می کردم .عصر که شددوتا جوجه را در آغوش گرفته بودم که ناگهان یکی از
آنها رها شد و به زمین افتاد جیکی کشید وپایش عیب برداشت وشل شد .من هم از ترس کتک
خوردن پا به فرار گذاشتم .پدرم-خدا بیامرز-چون بازنشسته شرکت بود عصرها به مسجد
مهدی موعود می رفت .من هم بهترین پناهگاه به نظرم مسجد آمد به مسجد رفتم به پدرم
سلام کردم وچون زود به مسجدآمده بودم به خادم مسجد آقا اسدالله در پهن کردن فرشها
کمک کردم .بعد نماز جماعت ودر مسجد از ته دل دعا کردم "که ای خدا پای جوجه ام
حوب شود وای خدا کتک هم نخورم
وقتی با مرحوم پدرم به منزل برگشتیم همگی اعضا خانواده جمع
بودند به محض ورود ما گقتند: ها ابوالقاسم کجا فرار کرده بودی؟
پدرم که از جریان خبر نداشت با غرور گفت: بچه ام آمده بود
مسجد
همگی خانواده زدنند زیر خنده
خلاصه به لطف مسجد مهدی موعود از کتک خبری نبود وپای جوجه
هم خیلی زود خوب ش
+ نوشته شده در چهارشنبه ۱۳۸۹/۰۲/۲۲ ساعت توسط ابوالقاسم احمدی نژاد
|