یاد شهیدان

اگر یک وانت بچه های خوب را در گوگل جستجو کنید، این عکس با توضیحاتی که قبلا در خونین دلان دادم به نمایش در می آید. مهم نیست نام برخی سایتها در زیر آن درج شده .مهم آن است که سیمای زیبای سه شهید در عکس است
برادر گرامی حامد عطشانی در وبلاگ مرد آبادانی یادی از شهیدان قبادی ها (بهمن، بهزاد) و شهیدان غابشی ها (عبد الزهرا، علی، حسن) کرده بود. با دیدن مطلب مرد آبادانی، خاطراتی هر چند کوتاه از شهیدان به ذهنم آمد. افراد در عکس از سمت چپ شهید حسن غابشی، رزمنده آزاده محمد غابشی، نفر سوم ناشناس، شهید عبدالزهرا غابشی، جانباز محمدرضا صفاییان، ایستاده کنار وانت دکتر مسعود گودرزی، نیمه ایستاده روی وانت دکتر محمدرضا ترکی، ابوالقاسم احمدی نژاد، شهید حجت الاسلام ابراهیم بحرانی، نفر نشسته چفیه بر سر دکتر علیرضا زهیری، نفر آخر رزمنده آزاده جمشید ترنگان.
جوانانی که یکروزه مرد شدند


عکس ها را از وبلاگ مرد آبادانی (حامد عطشانی )برداشتم
شهید بهمن قبادی از اولین بچه هایی بود که متاهل شده بود و خداوند به او فرزندی داده بود که نامش را ابوذر گذاشته بود.
خوب یادم می آید وقتی همراه با بچه های مسجد برای شنا به بهمنشیر می رفتیم، بهمن با آن صدای گرفته اش خودش هم صدا می زد بابای ابوذر، بابای ابوذر. یادش بخیر. خیلی عاطفی و مهربان بود. برادر کوچکتر بهمن، بهزاد قبادی بود که تا وقتی بهمن شهید نشده بود حتی آثار شیطنت های کودکی نیز در او نمایان بود.
بچه های مسجد روزها مشغول کارهای نظامی بودند و شب ها در مسجد دور همدیگر جمع می شدیم و علی القاعده همگی خسته بودیم. اما شهید بهزاد قبادی و همراه شهید علی غابشی هر دو از بچه های شلوغ مسجد بودند. وقتی همه آماده خوابیدن می شدیم به یکباره صدای بلند قهقهه و نان بیار کباب ببر شهیدان بهزاد و علی همه را عصبانی می کرد. ولی آن دو بی خیال تر از آن بودند که جواب ترشرویی و غر زدن های بچه ها را بدهند و تا آخر بازی می کردند. حقیقتش ما هم زورمان به آن دو نمی رسید، نه با نصیحت و نه با ... . وقتی بهمن شهید شد به یکباره بهزاد ده سال بزرگتر شد. دیگر از آن شیطنت ها فقط نشان کمی می دیدی، بسیار در خودش بود و مسئولیت های گردان تخریب قرارگاه خاتم نیز بر عهده او بود. اثر شهادت بهمن بیش از همه در بهزاد پدیدار شده بود.
شهید حسن غابشی دوست نزدیک بهزاد بود. حسن نیز پس از شهادت برادرش علی به یکباره ده سال باتجربه تر شده بود. هیچگاه از شهادت برادرش علی صحبت نمی کرد ولی پس از آن چنان به آب و آتش میزد و چنان شجاعانه به خط دشمن حمله ور می شد که واقعا هیچکس شجاعت او را نداشت. آثار جنگ برای خانواده محترم غابشی بسیار بود. اما به نظر من بزرگ شدن حسن یکی از بارزترین آثار جنگ در این خانواده بود. خداوند انشاءالله شهیدان را با شهدای کربلا محشور بگرداند. و انشاءالله ما را قدردان شهدا قرار دهد.
این هم شعری به یاد شهیدان مسجد از محمد خوب خودمان(دکتر ترکی )
...دیگر نشان آینه ها را نیافتم
آن روزهای خوب خدا را نیافتم
در کوچه های خاکی تو گم شدم ولی
حتی غبار خاطره ها را نیافتم
بر شانه های زخمی آن نخل سوخته
گیسوی در نسیم رها را نیافتم
هر گوشه ، در حیاط و شبستان مسجدت
جز خاطراتی از شهدا را نیافتم
در آسمان شرجی شب ای ستاره ها
من گم شدم ، چرا که شما را نیافتم
گفتم گره ز کار فروبسته وا کنم
دردا که دستهای دعا را نیافتم