ترجمه‏ نهج‏ البلاغه(شهيدى) صفحة 257

و از سخنان آن حضرت است

كه هنگام تلاوت يا أَيُّهَا الْإِنْسانُ ما غَرَّكَ بِرَبِّكَ الْكَرِيمِ برگفت

انسان-  از هر سؤالى دليلش بی ‏پاتر است، و از هر فريب خورده عذرش ناپذيراتر. چون به شناخت خود نادان است خود را پسندد. و بر خود نازان است.

اى انسان تو را بر گناه چه چير كرده است و بر پروردگارت چنين دلير

چرا به كشتن خود ناپژمانى، مگر دردت را درمان نيست، و يا بيداريت از اين خواب گران نيست تو كه بر ديگرى مهربانى چرا در كار خود وا می ‏مانى

بسا كه يكى را در تابش آفتاب بينى و او را به سايه آرى، يا بر گرفتارى كه بيمارى وى را گداخته از روى رحمت اشك بارى پس چه تو را بر درد خود شكيبا نمود، و در مصيبتت توانايى بخشود، و در گريستن بر نفس خويش كه نزد تو گرانبهاترين جانهاست، به شكيبايی ات امر فرمود و چگونه بيم كيفرى بيدارت نمی سازد كه شبانگاه بر تو بتازد.

حالى كه با نافرمانى خدا خود را-  تباه ساخته ‏اى-  و در پنجه قهرش انداخته. پس سستى دل را با پايدارى درمان كن، و خواب غفلت ديده ‏ات را به بيدارى. و طاعت خدا را بپذير و به ياد او انس گير. و به خاطر آر آن گاه كه تو روى از او گردانده‏ اى او روى به تو گرداند و تو را به خواستن بخشايش از خود می ‏خواند و-  جامه-  كرم خويش بر تو می ‏پوشاند، و تو از او رويگردانى و ديگرى را خواهان.

پس چه نيرومند است و بزرگوار، و چه ناتوانى تو و بىی مقدار، و چه گستاخ در نافرمانى پروردگار.

در سايه پوشش او می ‏آرامى، و در پهنه بخشايش او می خرامى، نه بخشش خويش را از تو بريده، و نه پرده خود را بر تو دريده، بلكه چشم به هم زدنى بى احسان او به سر نبرده‏اى، در نعمتى كه بر تو تازه گردانيده، يا گناهى كه بر تو پوشانيده، يا از بلاييت رهانيده.-  با نافرمانى اين چنين به نعمتش اندرى-

  پس چه گمان بدو برى، اگر وى را فرمان برى به خدا اگر اين رفتار ميان دو كس بود كه در قوّت برابر بودند، و در قدرت همبر-  و تو يك تن از آن دو بودى- ، نخست خود را محكوم می ‏نمودى كه رفتارت نكوهيده است و كردارت ناپسنديده. سخن به راست بگويم، دنيا تو را فريفته نساخته، كه تو خود فريفته دنيايى و بدان پرداخته. آنچه را مايه عبرت است برايت آشكار داشت، و ميان تو و ديگرى فرقى نگذاشت. او با دردها كه به جسم تو مى‏گمارد، و با كاهشى كه در نيرويت پديد مى‏آرد، راستگوتر از آن است كه با تو دروغ گويد و وفادارتر از آنكه با تو راه خيانت پويد، و بسا نصيحتگويى از سوى دنيا كه وى را متهم داشتى و راستگويى كه گفته او را دروغ پنداشتى. اگر در پى شناخت او باشى در خانه ‏هاى ويران، و سرزمينهاى خالى از مردمان، اندرزهايى چنان نيكو فراياد تو آرد، و نمونه‏هايى براى گرفتن پند پيش چشمت دارد، كه او را همانند دوستى يابى مهربان، و از بدبختى و تباهى ات نگران، و دنيا خانه‏ اى است خوب براى كسى كه آن را چون خانه نپذيرد، و محلى است نيكو براى آن كه آن را وطن خويش نگيرد، و همانا فردا خوشبختان دنيا آنانند كه امروز از آن گريزانند. آن گاه كه زمين لرزيدن گيرد-  و صرصر مرگ وزيدن- ، و رستاخيز روى آرد، با همه هراس كه دارد، و به هر كيش پيروانش پيوندند و به هر پرستنده پرستندگانش و به هر مهتر فرمانبرانش. پس ديده‏اى در فضا گشاده و گامى آهسته در زمين نهاده نماند، جز كه در ترازوى داد و محكمه عدالت بنياد حق تعالى جزايى را كه در خور است ستاند. پس بسا حجت كه آن روز باطل و ناپسنديده باشد، و دستاويزهاى عذر كه بريده. پس در كار خويش بكوش، تا عذرى آورى كه پايدار باشد، و حجتى كه استوار. و آن را بگير كه براى تو می ماند-  و آن نيكويى كردار است-  از آنچه براى آن نخواهى ماند-  كه جهان ناپايدار است-  و سفر خود را آماده باش و به برق نجات ديده گشاده و بارگى جد و جهد را بار برنهاده.